سید حسن نصر الله

نگاهي به زندگي سيد حسن نصرالله

خبرگزاري فارس: پس از آن كه امام موسي صدر در ليبي به صورت مرموزي ربوده شد، اختلافات بسياري در سطح رهبري جنبش امل به وجود آمد كه در اثر آن و خروج عده‌اي از رهبران از اين جنبش، حزب‌الله لبنان تأسيس شد. سيد حسن در حزب‌الله نيز مسئوليت‌هاي مختلفي را عهده‌دار شد؛ از جمله عضويت در شوراي رهبري حزب‌الله، اما از فضاي درس و بحث فاصله نگرفت و به تحصيلات علمي خود ادامه داد.

سيد حسن نصرالله متولد 31 اگوست 1960 روستاي «البزوريه» در جنوب لبنان است. پدرش «عبدالكريم»، سبزي و ميوه‌فروشي مي‌كرد و حسن براي كمك به پدر به دكان وي رفت‌ و آمد داشت. در دكان و بر سينه ديوار آن، عكس امام موسي‌صدر آويزان بود؛ عكسي كه نخستين جرقه‌هاي محبت موسي صدر و جنبش امل را كه آن زمان به جنبش محرومان معروف بود، در دل سيد حسن روشن كرد. با اين كه با هيچ‌يك از علماي ديني آن‌وقت در ارتباط نبود و خانواده‌اش هم، يك خانواده ديني شاخص نبود، ولي سيدحسن نوجوان، علاقه‌مند به دين بود و اين علاقه در حيطه انجام فرايض معمول مانند نماز و روزه محدود نبود، او فراتر از اين‌ها هم مي‌رفت. اين علاقه وي را واداشت كه با سن اندكش در سال 1976 به نجف برود و تحصيلات حوزوي خود را در آنجا آغاز كند.
در سال 1978 به لبنان بازگشت و در مدرسه الامام المنتظر(عج)، كه شهيد سيد عباس موسوي آن را تأسيس كرده بود، تحصيلات حوزوي خود را پي گرفت و در همان حال، به فعاليت‌هاي سياسي در جنبش امل مشغول و مسئول سياسي جنبش امل در منطقه بقاع شد.

تأسيس حزب‌الله

پس از آن كه امام موسي صدر در ليبي به صورت مرموزي ربوده شد، اختلافات بسياري در سطح رهبري جنبش امل به وجود آمد كه در اثر آن و خروج عده‌اي از رهبران از اين جنبش، حزب‌الله لبنان تأسيس شد. سيد حسن در حزب‌الله نيز مسئوليت‌هاي مختلفي را عهده‌دار شد؛ از جمله عضويت در شوراي رهبري حزب‌الله، اما از فضاي درس و بحث فاصله نگرفت و به تحصيلات علمي خود ادامه داد تا جايي كه در سال 1989 براي تكميل تحصيلات خود به قم مسافرت كرد، اما حملات گسترده اسراييل به لبنان و مبارزات حزب‌الله به او اجازه نداد، بيش از يك سال در قم بماند و بار ديگر به لبنان بازگشت، تا در كنار برادرانش به مبارزه با رژيم صهيونيستي بپردازد.

شهادت سيد عباس موسوي

در سال 1992 و پس از شهادت سيد عباس موسوي، دبيركل وقت حزب‌الله لبنان، با اجماع شوراي رهبري حزب‌الله سيد حسن نصرالله، دبيركل جديد اين جنبش شناخته شد. شهادت سيد عباس موسوي به همراه خانواده‌اش، تأثير بسزايي در روحيه مردم لبنان و به وي‍ژه رزمندگان حزب‌الله گذاشت و پس از آن بود كه مبارزات و حملات حزب‌الله شكل جديدي به خود گرفت و حمايت عمومي در ميان مردم لبنان از حزب‌الله رو به فزوني نهاد. در اين ميان، اسراييل نيز در سال‌هاي 1993 و 1996 عمليات‌هاي خوشه‌هاي خشم و تسويه حساب را به اجرا گذاشت كه با مقاومت سرسختانه حزب‌الله، كه از كم‌ترين امكانات نظامي برخوردار بود، روبه‌رو شد.

شهادت فرزند ارشد

سپتامبر 1997 دو تن از رزمندگان حزب‌الله در حمله به يكي از مواضع ارتش اسرائيل در منطقه جبل‌الرفيع در جنوب لبنان به شهادت رسيده و پيكر آنان به دست نيروهاي اسرائيلي افتاد. تلويزيون اسرائيل بدون اطلاع از هويت اين دو نفر، تصوير خون‌آلود آنان را به نمايش گذاشت، به سرعت مشخص شد كه يكي از اين دو تن، سيد هادي، فرزند سيد حسن نصر‌الله، دبير كل حزب‌الله است. انتشار اين خبر همانند بمبي در جامعه لبنان صدا كرد و تحول بسيار مهمي در پي داشت. در تاريخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلي و چه در مقابله با تجاوز نظامي اسرائيل، هيچ‌گاه ديده نشد كه فرزند يكي از رهبران گروهاي سياسي و يا شبه نظاميان در راه مبارزه كشته شده باشد.
اين واقعه، موجي از احساسات جوشان همدردي، احترام و شيفتگي را نسبت به دبير كل حزب‌الله در ميان همه طوايف مذهبي لبنان در پي داشت، به گونه‌اي كه همه آحاد ملت لبنان از هر دين و مذهبي، تحت تأثير شديد اين واقعه قرار گرفتند. رهبران سياسي لبنان نيز يكي پس از ديگري به ديدار سيد حسن نصر‌الله رفته و ضمن گفتن تبريك و تسليت به مناسبت شهادت سيد هادي نسبت به شخصيت مبارز و صادق دبير كل حزب‌الله، مراتب قدرداني و احترام خود را ابراز داشتند. اين ابراز همدردي و احترام منحصر به لبنان نبود و افرادي چون امير عبد‌الله، وليعهد عربستان نيز براي نخستين بار در تاريخ حزب‌الله، با ارسال پيام تسليت براي دبير كل حزب‌الله، حمايت خود را از مقاومت اسلامي اعلام نمود.

سال2000 طعم شيرين پيروزي

در سال 2000 و در زماني كه مذاكرات عرفات و مسئولان آمريكايي و اسراييلي براي حل كشمكش خاورميانه، راه به جايي نبرده بود، ارتش اسراييل در حركتي يك‌جانبه و بدون گرفتن كمترين امتيازي از حزب‌الله، از اراضي اشغالي جنوب لبنان عقب نشيني كرد و به جز مناطق محدود مزارع شبعا، نيروهاي خود را از همه مناطق تحت اشغال عقب كشيد. اين شكست مفتضحانه، علاوه بر استحكام بخشيدن به مواضع حزب‌الله، مبتني بر مقاومت، باعث شد تا سيد حسن نصرالله به موفقيتي بي‌سابقه در ميان اعراب دست يابد، تا اين كه به عنوان مهم‌ترين شخصيت جهان عرب شناخته شود.
از سوي ديگر، حزب‌الله لبنان با تكيه بر اين موفقيت، توانست حضور خود را در عرصه سياسي لبنان تقويت كند تا جايي كه علاوه بر حضور پرتعداد در پارلمان لبنان، سكان تعدادي از وزارتخانه‌ها را نيز به دست گيرد.

انتفاضه، درسي از حزب‌الله

پيروزي‌هاي پي در پي حزب‌الله در عرصه‌هاي مختلف سياسي و نظامي در ميان فلسطينيان نيز تأثير خود را بر جاي گذاشت. مردم آواره فلسطين به ويژه جوانان، كه سال‌ها دل به روند مذاكرات صلح خاورميانه بسته بودند، دريافتند كه مشكل فلسطينيان، با مذاكره و رژيم اشغالگر، حل نمي شود و با اين پيش‌زمينه، انتفاضه دوم مسجدالاقصي شكل گرفت؛ انتفاضه‌اي كه به حماس قدرتي ديگر بخشيد و با پيروزي حماس در انتخابات فلسطين وارد مرحله‌اي جديد شد؛ مرحله‌اي كه ديگر با جنگ شش روزه اعراب و اسراييل پايان نمي‌يابد، چه آن كه نصرالله در پيام خود چنين گفت:
از حالا به بعد، شما جنگي تمام‌عيار خواستيد، پس اين هم جنگ تمام عيار شما. اين را خواستيد. حكومت شما خواست قواعد بازي تغيير كند، پس قواعد بازي تغيير مي‌كند. شما نمي‌دانيد امروز با چه كسي مي‌جنگيد. شما با فرزندان محمد (ص)، علي، حسن و حسين (ع) و با اهل بيت رسول خدا (ص) و اصحاب او وارد جنگ شده‌ايد. شما با قومي مي‌جنگيد كه ايماني فراتر و برتر از همه انسان‌هاي اين كره خاكي دارد. شما خواستار جنگي تمام‌عيار با قومي شديد كه به تاريخ، و فرهنگ خود افتخار مي‌كند و قدرت مادي، امكانات، مهارت، خرد، آرامش، رويا، عزم، ثبات و شجاعت دارد و به اميد و ياري خدا روزهاي آينده را ميان ما و شما خواهيم ديد.

جهان هاي موازي

آيا نسخه دومي از شما ، يك رونوشت از خود شما وجوددارد كه همين الان مشغول خواندن اين مقاله باشد؟

آيا شخصي ديگر با اينكه شما نيست، روي سياره اي به نام زمين با كوه هاي مه گرفته ، مزارع حاصل خيز و شهرهاي بي در و پيكر در منظومه خورشيدي كه هشت سياره ديگر نيز دارد، زندگي مي كند؟

آيا زندگي اين شخص از هر لحاظ درست عين زندگي شما بوده است؟

اگر جوابتان مثبت است ، شايد در اين لحظه او تصميم بگيرد اين مقاله را تا همين جا رها كند در حالي كه شما به خواندن مقاله تا انتها ادامه خواهيد داد

 

نظريه جهان هاي موازي

انديشه وجود يك خود ديگر نظير آنچه كه در بالا شرح آن رفت عجيب و غير معقول به نظر مي رسد، اما آنگونه كه از قرائن بر مي آيد انگار مجبوريم آن را بپذيريم. زيرا مشاهدات نجومي از اين انديشه غير مادي پشتيباني مي كنند. بنابر اين پيش بيني ساده ترين و پر طرافدار ترين الگوي كيهان شناسي كه امروزه وجود دارد، اين است كه هر يك از ما يك جفت (همزاد) داريم كه در كهكشاني كه حدود 10280 متر دورتر از زمين قراردارد، زندگي مي كنند

اين مسافت آنچنان زياد است كه بطور كامل خارج از هر گونه امكان بررسي هاي نجومي است اما اين امر واقعيت وجود نسخه دوم ما را كمرنگ نمي كند. اين مسافت بر اساس نظريه احتمالات مقدماتي برآورده شده و حتي فرضيات خيالپردازانه فيزيك نوين را نيز در بر نگرفته است

 

فضاي بيكران

اينكه فضا بيكران است و تقريبا بطور يكنواخت از ماده انباشته شده است، چيزي كه مشاهدات هم آن را تأييد مي كنند. در فضاي بي كران حتي غير محتمل ترين رويدادها نيز بالاخره در جايي ، اتفاق خواهند افتاد.

در اين فضا ، بينهايت سياره مسكوني ديگر وجود دارد، كه نه تنها يكي بلكه تعداد بيشماري از آنها مردماني دارند كه شكل ظاهري ، نام و خاطرات آنها دقيقا همان هاست كه ما داريم. به ساكناني كه تمامي حالت هاي ممكن ار گزينه هاي موجود در زندگي ما را تجربه مي كنند. من و شما احتمالا هرگز "خود" هاي ديگران را نخواهيم ديد

 

وسعت عالم

دورترين فاصله اي كه ما قادر به ديدن آن هستيم، مسافتي است كه نور در مدت 14 ميليارد سال كه از انفجار بزرگ و آغاز انبساط عالم سپري شده است، طي مي كند. دورترين اجرام مرئي هم اكنون حدود 4x1026 متر دور تر از زمين قرار دارند. اين فاصله كه عالم قابل مشاهده توسط ما را تعريف مي كند.

به طور مشابه ، عالم هاي خود هاي ديگر ما كراتي هستند به همين اندازه ، كه مركزشان روي سياره محل سكونت آنهاست. چنين تركيبي ساده ترين و سر راست ترين نمونه از جهان هاي موازي است. هر جهان تنها بخشي كوچك از "جهان چند گانه" بزرگتر است.

 

جدال فيزيك و متا فيزيك

با اين تعريف از جهان ممكن است شما تصور كنيد كه مفهوم جهان چند گانه تا ابد در محدوده قلمرو متا فيزيك باقي خواهد ماند. اما بايد توجه داشت كه مرز ميان فيزيك و متا فيزيك را اين مسأله كه يك نظريه از لحاظ تجربه قابل آزمون است، يا خير تعيين مي كند نه اين موضوع كه فلان نظريه شامل انديشه هاي غريب و ماهيت هاي غير قابل مشاهده است

مرز هاي فيزيك به تدريج با گذر زمان فراتر رفته و اكنون مفاهيمي است بسيار انتزاعي تر نظير زمين كروي ، ميدان الكترو مغناطيسي نامرئي ، كند شدن گذر زمان در شرعتهاي بالا ، برهم نهي كوانتومي ، فضاي خميده و سياهچاله ها را در بر گرفته است. طي چند سال گذشته مفهوم جهان چند گانه نيز به اين فهرست اضافه شده است

پايه اين انديشه بر نظرياتي است كه امتحان خو را به خوبي پس داده اند. نظرياتي همچون نسبيت و نظريه مكانيك كوانتومي ، افزون بر آن به دو قاعده اساسي علوم تجربي نيز وفادار است. كه پيش بيني مي كنند و مي توانند آن را دستكاري نمايند

 

انواع جهان هاي موازي

دانشمندان تاكنون چهار نوع جهان موازي متفاوت را تشريح كرده اند. هم اكنون پرسش كليدي وجود يا عدم جهان چند گانه نيست ، بلكه سوال بر سر تعداد سطوحي است كه چنين جهان مي توان داشته باشد

يكي از نتايج متعدد مشاهدات كيهان شناسي اخير اين بوده است كه جهان هاي موازي ديگر مفهومي خيالپردازانه و انتزاعي صرف نيست. به نظر مي رسد كه اندازه فضا بينهايت است. اگر اين گونه باشد، بالاخره در جايي از اين فضا هر چيزي كه امكان پذير باشد واقعيت خواهد يافت. اصلاً مهم نيست كه امكان پذيري آن تا چه حد نامتحمل است

فراسوي محدوده ديد تلسكوپ هاي ما ، نواحي ديگري از فضا كاملا شبيه آنچه كه پيرامون ماست وجود دارند آن نواحي يكي از انواع جهان هاي موازي هستند. دانشمندان حتي مي توانند محاسبه كنند كه اين جهان ها بطور متوسط چقدر با ما فاصله دارند و مهم تر از همه اينكه تمامي اينها فيزيك حقيقي و واقعي است

زماني كه كيهان شناسان با نظرياتي روبرو مي شوند كه از استحكام لازم برخوردار نيستند، نتيجه مي گيرند كه جهان هاي ديگر مي توانند ويژگيها و قوانين فيزيكي كاملا متفاوتي داشته باشند. وجود اين جهان ها بسياري از جنبه هاي پرسش بنيادي در خصوص ماهيت زمان و قابل درك بودن جهان فيزيكي را

جهان هاي موازي
پاسخ داد

New NASA International Year of Astronomy 2009 Web Site

 In honor of this historic event, the International Astronomical Union and the United Nations have

 In honor of this historic event, the International Astronomical Union and the United Nations have proclaimed 2009 as the International Year of Astronomy.

 

The purpose of IYA is to spread awareness of astronomy's contributions to society and culture, stimulate young people's interest in science, portray astronomy as a global peaceful endeavor and to nourish a scientific outlook in society.

 

NASA invites you to join in the celebration of IYA 2009, as a part of the overall U.S. IYA effort. To commemorate this event, NASA has launched a new Web site that will serve as a portal to NASA resources, events, and opportunities for involvement. A program of regional and national IYA activities for students, teachers and the public are currently being planned.

 

To learn more about this IYA and to find news and information about events that are being

planned, visit  http://astronomy2009.nasa.gov

New NASA International Year of Astronomy 2009 Web Site

كهكشاني از عصر تاريكي جهان!

گروهي بين‌المللي از اخترشناسان با به كارگيري تلسكوپ فضايي هابل يكي از جوانترين و درخشانترين كهكشان‌هايي را كه تاكنون كشف شده شناسايي كردند.

به گزارش سرويس علمي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، اين پژوهشگران به سرپرستي لاري برادلي از دانشگاه جان هاپكينز اعلام كردند كه كهكشان كشف شده به نام A1689-zD1 سيزده ميليارد سال نوري از زمين فاصله دارد و حدود 700 ميليون سال پس از پديده انفجار بزرگ شكل گرفته است.

اختر شناسان معتقدند كه پديده انفجار بزرگ يا بيگ بنگ 13 ميليارد سال قبل رخ داده و كائنات را بوجود آورده است.

اين كهكشان به قدري دور است كه مشاهده آن با دوربين پيشرفته هابل براي تحقيقات امكان پذير نبوده و به همين دليل با دوربين نزديك مادون قرمز اين تلسكوپ فضايي و اسپكترومتر چند منظوره رصد شده است.

اين دانشمندان شامل پژوهشگراني از دانشگاه كاليفرنيا و رصدخانه جنوب اروپا اعلام كردند كه مطالعات و رصدهاي خود را در اين زمينه با استفاده از تلسكوپ كيك در هاوايي و تلسكوپ وري لارژ در شيلي دنبال خواهند كرد.

اين پژوهش در مجله استروفيزيكال منتشر شده است                    

Coming soon: superfast internet

 Coming soon: superfast internet

THE internet could soon be made obsolete. The scientists who pioneered it have now built a lightning-fast replacement capable of downloading entire feature films within seconds.

At speeds about 10,000 times faster than a typical broadband connection, “the grid” will be able to send the entire Rolling Stones back catalogue from Britain to Japan in less than two seconds.

Full story

http://cph-theory.persiangig.com/2150-superfastinternet.htm

  Large Hadron Collider could unlock secrets of the Big Bang

As the world's largest and most expensive science experiment, the new particle accelerator buried 300ft beneath the Alpine foothills along the Swiss French border is 17 miles long and up to 12 stories high. It is designed to generate temperatures of more than a trillion degrees centigrade.

Full Story

http://cph-theory.persiangig.com/2149-largehadroncollider.htm

سفينه اندور ايستگاه فضايي را به مقصد زمين ترك كرد

خدمه فضا پيماي اندور پس از انجام مراسم پراحساس خدا حافظي با سرنشينان ايستگاه فضايي بين المللي، ايستگاه را به مقصد زمين ترك كردند.

ده فضا نورد، طي ۱۲ روز اقامت خود در فضا، پنج راه پيمايي فضايي را انجام دادند، يك ربات را به ايستگاه وصل كردند، و يك آزمايشكاه ساخت ژاپن را روي ايستگاه نصب كردند.

مايك سوفرديني Suffredini ، مدير برنامه هاي ايستگاه فضايي بين المللي در يك كنفرانس خبري گفت، سفر اين فضا پيما يك تلاش واقعي بود كه همگان در آن شركت داشتند. اين برنامه با مشاركت پانزده كشور، با هفت مركز در سراسر جهان، انجام شد. بدين سان، در اين مرحله كار ايستگاه بين المللي يك فعاليت جهاني شده است؛ و اين ايستگاه بي ترديد بزرگترين پروژه فني پرچالشي است كه تاكنون انسان موفق به انجام آن شده است؛ و ما به عنوان يك ملت بايد از اين كار به خود بباليم.

سفينه اندور قرار است بعد از ظهر فردا (چهارشنبه) به زمين برسد؛ و بدين ترتيب سفر شانزده روزه اين فضا پيما به پايان ميرسد.

سه تن از فضا نوردان در ايستگاه باقي ماندند.

مايك موسزMoses، رئيس پرواز سفينه ميگويد، مأموريت شگفت انگيزي بود؛ و كار گروه پرواز غرور آفرين بوده است.

برنامه بعدي ناسا در ماه مه انجام خواهد گرفت.

 

فضانوردان سفينۀ اندورآخرين روز خود را در فضا سپري مي كنند

 

به گفته ناسا، فضانوردان سفينه اندور تاكنون  اكثر وظايف خود را در اين سفر به اتمام رسانيده اند

سفينه فضايي اندورامروز از ايستگاه بين المللي فضايي جدا مي شود و بدين ترتيب آمادۀ بازگشت به زمين خواهد شد. اندور در روز ۲۲ اسفندماه از پايگاه فضايي كيپ كاناورال، در فلوريدا، به فضا پرتاب شد، و سرنشينان آن تاكنون ۵ راه پيمايي فضايي انجام دادند.

با اينكه فضا نوردان روز گذشته مدت كوتاهي را به استراحت پرداختند اما ماموريت اصلي آنها نصب تجهيزات برروي ايستگاه بين المللي فضايي بود. آنها بخشي از آزمايشگاه فضايي ژاپن و بازوي روباتي ساخت كانادا، موسوم به دكستر، را نصب كردند.

انتظار مي رود دكستر در آينده بتواند برخي از كارهايي را كه اينك توسط فضا نوردان انجام ميگيرد، انجام دهد.

اندور، امروز سفر دوروزۀ خود را براي بازگشت به زمين آغاز كند

 نخستين مرحله نصب آزمايشگاه ژاپني و ربات كانادائي در ايستگاه بين المللي فضائي انجام گرفت

فضانوردان مستقر در ايستگاه بين المللي فضائي نخستين راه پيمائي فضائي از پنج مرحله راه پيمائي هاي برنامه ريزي شده براي نصب يك آزمايشگاه فضائي ساخت ژاپن و يك ربات ساخت كانادا در ايستگاه بين المللي فضائي را به انجام رسانده اند.

دو فضانورد آمريكائي فضاپيماي اندوور امروز، جمعه ، براي نصب بازوهاي هيدروليك به ربات كانادائي موسوم به دكستر، هفت ساعت را در فضاي خارج از ايستگاه بين المللي فضائي گذراندند. اين ربات كه از آن در انجام عمليات تعميراتي و نگهداري از ايستگاه بين المللي فضائي استفاده خواهد شد، زمان ماندن فضانوردان در خارج از ايستگاه براي چنين عملياتي را به نصف كاهش ميدهد. مهندسين كانادائي سعي ميكنند براي برطرف ساختن يك مشكل حرارتي كه در ربات دكستر بروز كرده است، چاره اي پيدا كنند.

فضانورداني كه ماموريت راه پيمائي فضائي در خارج از ايستگاه بين المللي فضائي را انجام ميدهند در عين حال به همكاران خود در داخل ايستگاه براي انتقال دادن بخشي بزرگ از آزمايشگاه ژاپني موسوم به كيبو از قسمت بار فضاپيماي اندوور به داخل ايستگاه بين المللي فضائي نيز كمك خواهند كرد.

 فضاپيماي اندوور و هفت سرنشين آن روز پنجشنبه ، دو ساعت پس از پهلو گرفتن آن در ايستگاه بين المللي فضائي وارد اين ايستگاه شدند.

 

سفينه اندور در ايستگاه بين المللي فضائي پهلو گرفت

سفينه اندور در نخستين ساعتها ي امروز (پنجشنبه) در ايستگاه بين المللي فضائي پهلو گرفت. اين سفينه روز سه شنبه ماموريت پرواز را آغاز كرده بود. مايك موزز، مدير پرواز سفينه، اين پرواز را موفقيت آميز ارزيابي كرد و گفت، تمام سعي ام را مي كنم كه خيلي لبخند نزنم. امروز روز ديدارفضانوردان و روز پهلوگرفتن بود. بهتر از اين واقعا نمي شد. تصويرها عالي است. علاوه بر تصويرها، فيلم ماجراي پهلو گرفتن را هم به طور كامل داريم. فيلمي كه هم از داخل اندور گرفته شده و هم از داخل ايستگاه. واقعا عالي است.

دومينيك گوري، فرمانده اندور، پيش از پهلو گرفتن سفينه، آن را طوري هدايت كرد كه بتوان به طور كامل از صحنه پهلو گرفتن فيلمبرداري كرد. مهندسان مركز فضائي، در زمين، به تحليل تصويرها و فيلمهاي فرستاده شده مي پردازند.

سازمان فضانوردي آمريكا، ناسا، مي گويد احتمال دارد اندكي پس از پرواز اندور پرنده اي به دماغه آن برخورد كرده باشد. مايك موزز اين فرضيه را قبول ندارد، و مي گويد، ?به ما گفته شد ذراتي در حدود ۱۰ ثانيه اي در دماغه اندور ديده شده و باآن برخورد كرده. تحليل عكسها اما نشان مي دهد كه چيزي به دماغه سفينه برخورد نكرده وذرات، تنها در دنباله موشك پرتاب ديده شده است. بنابراين چيزي در نزديكيهاي خود سفينه ديده نشده است.?

سفينه اندور يك ربات ساخت كانادا، به نام دكستر، را كه دو دست دارد به فضا برد. اين ربات درجريان نخستين راه پيمائي فضانوردان به منظور نصب دستگاهها به آنان كمك خواهد كرد.

ژاپن هم آزمايشگاه كي بو، به معني اميد، را با سفينه به ايستگاه فرستاد. يكي از ۷ فضانورد سرنشين اندور ژاپني است.

در مجموع براي فضانوردان در مرحله كنوني ۵ مورد راه پيمائي در فضا برنامه ريزي شده است. مدت ماموريت اندور ۱۶ روز است

دور تر از پروتون

گروهي‌از محققان ژاپني وابسته به دانشگاه"كوبه" ژاپن اعلام‌كردند، تحقيقات آنها امكان وجود سياره ديگري را دورتر از سياره نپتون نشان مي‌دهد.

به‌گزارش روز پنجشنبه خبرگزاري كيودو، دانشمندان درسال ‪ ۲۰۰۶‬ميلادي نتيجه گرفته بودند كه پلوتو كوچكتر از آن است كه به عنوان يك سياره شناخته شود.

پروفسور "تاداشي موكاي" استاد دانشكده علوم دانشگاه كوبه ژاپن ، گفت: اگر مطالعات جامعي را در اين زمينه آغاز كنيم، احتمالا اين سياره را در طي يك دهه به طور مستند شناسايي مي‌كنيم.

اين گزارش مي‌افزايد: بر اساس تحقيقات انجام شده توسط موكاي و "پاترياك لياكاواكا" ، حجم اين سياره ‪ ۳۰‬تا ‪ ۷۰‬درصد حجم زمين است و در فاصله ‪۱۲‬ ميليارد كيلومتري از زمين قرار دارد.

اين سياره ظاهرا ‪ ۲۰‬تا ‪ ۴۰‬درجه متمايل به سطح خورشيد، در يك مدار بيضوي در حال حركت است و هر يك هزار سال يكبار به دور خورشيد مي‌چرخد.

به گزاش كيودو، در اوت سال ‪ ۲۰۰۶‬ميلادي اتحاديه بين‌المللي نجوم(‪ (IAU‬يك تصميم تاريخي را گرفت مبني بر اين كه منظومه شمسي مشتمل بر هشت سياره است و پلوتو را از هشت سياره ديگر مستثني كردند.

پلوتو در سال ‪ ۱۹۳۰‬ميلادي توسط "كلايد تامبا" ستاره‌شناس آمريكايي كشف شد.

گروهي‌از محققان ژاپني وابسته به دانشگاه"كوبه" ژاپن اعلام‌كردند، تحقيقات آنها امكان وجود سياره ديگري را دورتر از سياره نپتون نشان مي‌دهد.

به‌گزارش روز پنجشنبه خبرگزاري كيودو، دانشمندان درسال ‪ ۲۰۰۶‬ميلادي نتيجه گرفته بودند كه پلوتو كوچكتر از آن است كه به عنوان يك سياره شناخته شود.

پروفسور "تاداشي موكاي" استاد دانشكده علوم دانشگاه كوبه ژاپن ، گفت: اگر مطالعات جامعي را در اين زمينه آغاز كنيم، احتمالا اين سياره را در طي يك دهه به طور مستند شناسايي مي‌كنيم.

اين گزارش مي‌افزايد: بر اساس تحقيقات انجام شده توسط موكاي و "پاترياك لياكاواكا" ، حجم اين سياره ‪ ۳۰‬تا ‪ ۷۰‬درصد حجم زمين است و در فاصله ‪۱۲‬ ميليارد كيلومتري از زمين قرار دارد.

اين سياره ظاهرا ‪ ۲۰‬تا ‪ ۴۰‬درجه متمايل به سطح خورشيد، در يك مدار بيضوي در حال حركت است و هر يك هزار سال يكبار به دور خورشيد مي‌چرخد.

به گزاش كيودو، در اوت سال ‪ ۲۰۰۶‬ميلادي اتحاديه بين‌المللي نجوم(‪ (IAU‬يك تصميم تاريخي را گرفت مبني بر اين كه منظومه شمسي مشتمل بر هشت سياره است و پلوتو را از هشت سياره ديگر مستثني كردند.

پلوتو در سال ‪ ۱۹۳۰‬ميلادي توسط "كلايد تامبا" ستاره‌شناس آمريكايي كشف شد.



فوتون

مقدمه

شواهد تجربي بسياري وجود دارد كه گرانش، انرژي الكترومغناطيسي توليد مي كند. به همين دليل از زماني كه نيروهاي الكتريكي و مغناطيسي مورد توجه و آزمايش قرار گرفت، فيزيكدانان به وابستگي شديد نيروهاي الكترومغناطيسي و گرانشي پي بردند. فارادي نخستين كسي است كه اين وابستگي را متذكر شد. پلانك نيز نظري مشابه داشت. اينشتين نيز مدت 35 سال تلاش كرد تا روابطي مشابه وابستگي الكتريسيته و مغناطيس، بين گرانش و الكترومغناطيس ارائه دهد. اما اين كوششها بي نتيجه ماند.

اما سئوال اين است كه چرا با تمام شواهد تجربي موجود و تصريح فيزيكدانان بزرگي نظير فارادي و پلانك هنوز نتيجه ي قابل قبولي به دست نيامده است؟ 

براي يافتن پاسخ اجازه دهيد يكبار ديگر وابستگي الكتريسيته و مغناطيس را بررسي كنيم شايد بتوانيم علت اين شكستها را دريابيم. 

همچنانكه مي دانيم در اطراف يك بار ساكن ميدان مغناطيسي احساس نمي شود. اما اگر بار حركت كند، ما شاهد ايجاد يك ميدان مغناطيسي خواهيم بود. همچنين تغيير ميدان مغناطيسي نيز موجب توليد جريان القايي مي گردد. در اين تجربه ما شاهد ايجاد پديده هايي هستيم كه قبلاّ وجود نداشت. در اطراف يك سيم (كه جرياني از آن نمي گذرد) هيچگونه اثري از ميدان مغناطيسي ديده نمي شود. اما به محض عبور جريان الكتريكي از سيم، در اطراف آن ميدان مغناطيسي ايجاد مي شود. يا در مورد سيملوله اگر ميدان مغناطيسي ثابت باشد، جريان الكتريكي در سيم بوجود نمي آيد، اما با تغيير شار مغناطيسي، جريان الكتريكي ايجاد مي شود

  اما در مورد گرانش مسئله بسيار پيچيده تر است. زيرا گرانش همواره وجود دارد و ما نمي توانيم شرايطي بوجود آوريم كه آثار گرانشي نباشد و بعد آزمايشي ترتيب دهيم كه ببينيم چه پديده اي مي تواند ميدان گرانشي توليد كند.

از طرف ديگر چگونه مي توانيم ببينيم هنگاميكه نيروي گرانش روي يك جسم كار انجام مي دهد، خود گرانش دستخوش چه تغييري مي شود؟ اگر ما مي توانستيم اين تغييرات را به تجربه درآوريم و بصورت كمي مورد بررسي قرار دهيم، آنگاه مي توانستيم بسادگي وابستگي گرانش را به ساير پديده ها نظير الكترومغناطيس يا كار انجام شده بيان كنيم. اما چنين امري اگر ناممكن نباشد، بسيار مشكل و يا از حد  فناوري موجود خارج است. زيرا در شرايطي كه ما آزمايش مي كنيم، اگر از مقدار گرانش موجود در محل آزمايش كاسته شود، فوري از اطراف آن اين كسري جبران مي شود.

به عنوان مثال سنگي را از ارتفاع دلخواه رها كنيد تا بطرف زمين سقوط كند. آنچنانكه در فيزيك مطرح است، انرژي پتانسيل گرانشي به انرژي جنبشي تبديل مي شود. آيا در اينجا از مقدار گرانش اطراف زمين كاسته مي شود؟ اگر جواب منفي باشد آنگاه اين سئوال پيش مي آيد كه كدام اندازه گيري موجب اين جواب منفي شده است؟

حال آزمايش ديگري را در نظر بگيريد. يك گلوله ي فلزي را از ارتفاعي رها كنيد تا بطرف زمين سقوط كند. در محل رسيدن گلوله به سطح زمين يك صفحه ي فلزي قرار دهيد. هنگاميكه گلوله به زمين مي رسد و با صفحه برخورد مي كند، مقداري گرما توليد مي شود و حتي ما شاهد جرقه يعني امواج الكترومغناطيسي خواهيم بود. عادت شده اين پديده را با اينكه انرژي پتانسيل گرانشي به انرژي جنبشي تبديل مي شود و انرژي ها به يكديگر قابل تبديل هستند، توجيه كنند. همين توجيه موجب مي شود كه ماهيت اين فرايند كمتر مورد توجه و بررسي موشكافانه ي علمي قرار گيرد. اما اجازه دهيد يك ديد متفاوت به اين تجارب داشته باشيم

اهميت توجه به ساختمان فوتون

ارتباط و اطلاعات ما از اجسام فرازميني اعم ماه و خورشيد كه جزئي از منظومه ي شمسي هستند تا ستارگان و كهكشانهاي دور، تنها از دو طريق امكان پذير است. يكي آثار گرانشي اين اجرام و دومي نوري است كه از آنها به ما مي رسد. اما اطلاعات مربوط به آثار گرانشي اجرام آسماني نيز از طريق مشاهدات و در نتيجه نور دريافتي از آنها قابل مشاهده است. بنابراين تنها پيام آوران فرازميني امواج الكترومغناطيسي كه نور بخش كوچكي از آن است مي باشد. لذا توجه و شناخت نور از اهميت منحصر به فردي برخوردار است. بنابراين شناخت هرچه بيشتر نور به منزله ي استحكام بينش جهان شناختي و درك واقعي تر از فيزيك جهان است. چگونه مي توان به اطلاعات دريافتي از كهكشانها اطمينان داشت، در حاليكه حامل اين اطلاعات را بخوبي نشناخته باشيم؟

آنچه كه تا به حال در فيزيك مورد توجه بوده است، رفتار نور در محيط هاي مختلف و كنش آن با ساير ذرات از جمله الكترون است. اثر دوپلر، اثر فوتوالكتريك، اثر كمپتون، اثر موسوئر، انحناي فضا ... همه و همه بدون توجه به ساختمان فوتون تجزيه و تحليل مي شود. هرچند كه ظاهراً براي بررسي اينگونه پديده ها توجه به ساختمان فوتون ضروري به نظر نمي رسد، اما براي يك سفر ميليارد سالي كه فوتون طي مي كند تا از كهكشاني دور به زمين برسد، توجه به ساختمان فوتون بسيار مهم است. زيرا بايد ديد آيا خود فوتون در اين مسافرت چند ميليارد سالي (تحت شرايط داخلي) دچار دگرگوني مي شود يا نه؟

آنچه در اين زمينه مورد توجه و پذيرش فيزيكدانان قرار گرفته اين است كه به گفته ي ديراك فوتون يك ذره ي بنيادي است كه نمي توان به ساختمان آن پرداخت. و تنها چيزي كه در اختر فيزيك و كيهان شناختي مورد توجه و بررسي قرار گرفته، اثر دوپلري نور و جابجايي بسمت سرخ گرانش است. مشاهدات هابل نشان داد نوري كه از كهكشانها به ما مي رسد، جابجايي بسمت سرخ از خود نشان مي دهد

مشاهدات وي نشان داد كه كهكشانها در حال دور شدن از ما هستند و هرچه فاصله ي آنها از زمين بيشتر باشد، و هرچه فاصله ي آنها از ناظر (در اين حالت ما) بيشتر باشد، سرعت دور شدون نيز بيشتر مي باشد

اين مشاهدات فيزيكدانان را به ارائه ي نظريه انبساط فضا و بيگ بنگ رهنمون گرديد. در اواخر قرن بيستم مشاهدات كيهاني نشان داد كه انبساط جهان داراي شتاب است و در نتيجه مسئله ي انرژي تاريك مطرح گرديد كه هنوز از رموز حل نشده ي فيزيك است. اگر همانطور كه ديراك تصريح كرده، فوتون را بدون ساختمان در نظر بگيريم، راهي نداريم بجز اينكه تنها با استفاده از اثر دوپلر مشاهدات خود را در مشاهدات خود را بررسي كنيم و به نتايج جديدي دست يابيم كه ما را در درك بهتري از جهان ياري كند

زماني مي توانيم به درستي اطلاعات دريافتي باور داشته باشيم كه يقين داشته باشيم كه علائم حامل اطلاعات در طول مسير دستخوش هيچگونه تغييري نشده باشند. آيا حقيقتاً خود فوتون بدون هيچ اثر خارجي در يك سفر ميلياردها سالي دستخوش هيچگونه تغييري نمي شود؟

آيا فوتونهاي دريافتي از يك كهكشان دور است، هماني است كه كهكشان را ترك كرده است؟

بنابراين بدون شناخت ساختمان فوتون، نمي توان به صحت اطلاعات دريافتي اعتماد كامل داشت. لذا تلاش براي شناخت و توضيح ساختمان فوتون يك ضرورت انكار ناپذير است. بهمين دليل نظريه سي. پي. اچ. براساس تعريف ساختمان فوتون شكل گرفته است. براي تعريف ساختمان فوتون از كجا و چگونه مي توان شروع كرد؟ چنين تعريفي الزاماً بايستي از دو پشتوانه ي منطقي برخوردار باشد، يكي نظريه هاي معتبر و ديگري تجاربي كه اين نظريه ها را به اثبات رسانده است

از كدام نظريه مي توان كمك گرفت؟ نسبيت يا مكانيك كوانتوم؟

هر يك از اين دو نظريه به تنهايي از چنان اعتباري برخوردارند، كه استناد به آنها نيز اعتبار دارد. اما خوشبختانه اين نظريه ها داراي زمينه هاي مشتركي نيز هستند كه استناد به اين زمينه هاي مشترك مي تواند ما را در تركيب اين دو نظريه ياري رساند. لذا كار را از همين زمينه هاي مشترك پي مي گيريم

بار - رنگ و مغناطيس-رنگ

اجازه دهيد يك نگاه جديد به رفتار الكترومغناطيسي در ميدان گرانشي بيندازيم، اين نگرش مي تواند در حل اين معما كه فوتون از چه ذراتي تشكيل شده، مفيد واقع گردد. همچنانكه مي دانيم يك موج الكترومغناطيسي از دو ميدان الكتريكي و مغناطيسي عمود بر هم تشكيل شده است كه با سرعت خطي برابر با سرعت نور حركت مي كنند. شكل زير

 

با توجه به توصيف امواج الكترومغناطيسي و نظريه هيگز و تركيب اين دو نظريه به نتيجه بسيار جالبي خواهيم رسيد.

در اينجا دو ميدان داريم، يكي ميدان الكتريكي و ديگري ميدان مغناطيسي كه با توجه يه نظريه هيگز، اين ميدانها توسط ذرات هيگز ايجاد مي شوند. اما در اينجا ميدانها متفاوتند، يكي ميدان ابكتريكي كه توسط ذراتي ايجاد مي شوند كه از خود، خواص الكتريكي بروز مي دهند و با سرعت خطي برابر سرعت نور منتقل مي شوند. اما علاوه بر سرعت خطي كه در موج الكترومغناطيسي دارد، روي محور عمود بر آن نيز داراي حركت است. لذا مجموع مسيري كه اين ذرات در واحد زمان طي مي كند، بيشتر از سرعت نور است

در اينجا سه نكته كاملاً مشهود و قابل تعمق است

1 – اين ذرات خواص الكتريكي دارند. چون به اندازه بار الكتريكي پايه (بار الكتريكي الكترون يا پروتون) نيستند، لذا آنها را بار – رنگ مي ناميم. بطور مشابه در مورد ميدان مغناطيسي و ذرات تشكيل دهنده ي آن ميتوان چنين تعبيري داشت كه ميدان مغناطيسي اطراف فوتون از مغناطيس – رنگ تشكيل شده است

2 – حركت اين ذرات را مي توان شامل سه نوع حركت دانست، يكي سرعت خطي كه برابر سرعت انتقال موج الكترومغناطيسي (برابر سرعت نور)، دوم سرعتي كه در ميدان دارند (در شكل بالا مشخص شده است) و سوم اسپين اين ذرات. لذا مجموع مقادير سرعتها برابر مقدار سرعت اين ذرات است كه آن را با Vc نشان مي دهيم. بطور وضوح مشخص است كه Vc > c كه در آن  Vc, c بترتيب مقدار سرعت نور و مقدار سرعت بار – رنگ و مغناطيس – رنگ هستند

3 –  ميدان گرانشي از ذراتي (گراويتون) تشكيل مي شود كه داراي خواص - بار رنگي و مغناطيس – رنگي مي باشند. زيرا همچنانكه در فصل قبل مشاهده شد، هنگاميكه فوتون در ميدان گرانشي در حال سقوط است، انرژي و در نتيجه شدت ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي آن افزايش مي يابد (جابجايي بسمت آبي)، لذا ورود گراويتونها (بار – رنگ و مغناطيس – رنگ) به ساختمان فوتون موجب افزايش انرژي آن مي شود

 با توجه به اين اطلاعات به تعريف سي. پي. اچ. پرداخته و اصل سي. پي. اچ. را بيان مي كنيم. لازم به ذكر است كه

براي سي. پي. اچ. از كلمه ي ذره استفاده شده است، منظور از ذره همان نقطه ي مادي نيست و در فارسي كلمه اي كه گوياي مفهوم سي. پي. اچ. باشد نديدم. بهمين دليل از لغت ذره استفاده شد. همچنين توجه شود كه در مورد شكل آن نيز هيچ نظر خاصي وجود ندارد. لذا هر كس بنا بر برداشت و سليقه ي خود مي تواند براي آن شكل مورد نظر خويش را تجسم كند

CPH تعريف

فرض كنيم يك ذره با جرم ثابتm  وجود دارد كه نسبت به هر دستگاه لختي با مقدار سرعت ثابت Vcحركت مي كند. و

Vc>c   c, is speed of light

بنابراين سي. پي. اچ. داراي اندازه حركت خطي برابر  mVc مي باشد. شكل زير

CPH اصل

پي. اچ. يك ذره بنيادي با جرم ثابت است كه با مقدار سرعت ثابت حركت مي كند. اين ذره داري لختي دوراني است. در هر واكنش بين اين ذره با ساير ذرات يا نيروها در مقدار سرعت آن تغييري داده نمي شود، بطوريكه

gradVc=0 in all inertial frames and any space

توجه: هنگاميكه نيروي خارجي بر آن اعمال شود، قسمتي از سرعت انتقالي آن به سرعت دوراني (يا بالعكس ) تبديل مي شود، بطوريكه در مقدار Vc تغييري داده نمي شود. يعني اندازه حركت خطي آن به اندازه حركت دوراني و بالعكس تبديل مي شود. بنابراين مجموع انرژي انتقالي و انرژي دوراني آن نيز همواره ثابت است. تنها انرژي انتقالي آن به انرژي دوراني و بالعكس تبديل مي شود

هنگاميكه سي. پي. اچ. داراي حركت دوراني حول محوري كه از مركز جرم آن مي گذرد است، يعني زمانيكه سي. پي. اچ. داراي Spin  است،آن را گراويتون مي ناميم

When CPH has Spin, It calls Graviton

 

تشريح

هنگاميكه يك سي. پي. اچ. وجود سي. پي. اچ. ديگري را احساس مي كند. داراي اسپين مي شوند كه گراويتون ناميده مي شود. علت ايجاد اسپين در اصل موضوع سي. پي. اچ. نهفته است كه بايد با مقدار سرعت ثابت Vc  حركت كند بطوريكه

gradVc=0 in all inertial frames and any space

 بنابراين هر مقدار كه از سرعت آن روي يك محور مختصات كاسته مي شود، به همان ميزان بر مقدار سرعت روي دو محور ديگر افزوده مي شود. يعني

بعبارت ديگر مجموع مقدار شتاب هاي سي. پي. اچ. روي سه محور مختصات برابر با صفر است. حال دو سي. پي. اچ. را در نظر بگيريد كه متوجه بار- رنگي و مغناطيس – رنگي يكديگر شده اند. شكل زير

شكل بالا نشان مي دهد كه دو گراويتون با جرم m  و اندازه حركت  p=mVc ، درفاصله  r تحت تاثير بار – رنگي و مغناطيس رنگي يكديگر قرار گرفته، با هم تركيب مي شوند، اما چون مقدار سرعت آنها ثابت است، حركت انتقالي آنها به حركت دوراني

Spin

تبديل مي شود. فاصله ي بين آنها تا جايي مي تواند كاهش يابد كه باهم برخورد نكنند. در صورت برخورد به دليل اسپيني كه دارند، از يكديگر دور مي شوند. لذا تراكم (چگالي) آنها تا زماني مي تواند افزايش يابد كه به حالت تماس نرسند. در صورت تماس طي برخوردي شديد يكديگر را مي رانند و به اطراف پراكنده مي شوند

 يكبار ديگر جابجايي بسمت آبي را به خاطر آوريد كه طي آن يك فوتون در حال سقوط در ميدان گرانشي است. (اثر مسبوئر و آزمايش پوند – ربكا). فوتوني با انرژي

 به اندازه  سقوط مي كند و انرژي آن به اندازه ي mgy  افزايش مي يابد و به مقدار

مي رسد

انرژي و جرم فوتون افزايش ميابد. شكل زير حركت يك فوتون در حال سقوط در يك ميدان گرانشي را نشان مي دهد كه با ورود گراويتونها به آن انرژي (جرم)، فركانس و شدت ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي آن افزايش مي يابد

بنابراين يك فوتون از تعدادي گراويتون تشكيل مي شود كه داراي اسپين هستند. شكل زير

همچنين فوتون داراي اسپين است. بنابراين هنگاميكه فوتون با سرعت نور حركت مي كند، گرايتون هايي كه فوتون را تشكيل داده اند داراي حركتهاي زير مي باشند:

حركت انتقالي برابر سرعت نور، زيرا فوتون با سرعت نور منتقل مي شود و اجزاي تشكيل دهنده آن نيز الزاماً با همين سرعت منتقل مي شوند.

حركت دوراني (اسپين)، زيرا طبق اصل سي. پي. اچ. مقدار سرعت سي. پي. اچ. بيشتر از سرعت نور است و هنگاميه سي. پي. اچ. ها با يكديگر ادغام مي شوند و ساير ذرات را تشكيل مي دهند، مقداري از سرعت انتقالي آنها به اسپين تبديل مي شود.

و حركت ناشي از اسپين فوتون، زيرا گراويتون ها در ساختمان فوتون هستند و از حركت اسپيني فوتون سهم مي برند

زير كوانتوم انرژي، جرم و نيرو

 در فرآيند بالا نشان داده شد كه چگونه گراويتونها وارد ساختمان فوتون شده و انرژي آنرا افزايش مي دهند. از طرفي ديگر مي دانيم كه گراويتونها حامل نيروي گرانشي هستند. لذا بسادگي مشاهده مي شود كه نيرو قابل تبديل به انرژي است. گراويتونهايي كه به اين ترتيب تبديل به انرژي مي شوند.

در يك ميدان گرانشي، هنگاميكه فوتون بسمت آبي جابجا مي شود، گراويتون ها تبديل به انرژي مي شوند و زمانيكه فوتون بسمت قرمز جابجا مي شود، انرژي فوتون به گراويتون تبديل مي شود و و سرانجام با تباه شدن انرژي ، ماده و پادماده پديد مي آيد.  شكل زير

در حقيقت سي. پي. اچ. يك زير كوانتوم هستي در طبيعت است كه همه ي ذرات از آن ساخته شده اند

CPH is Sub Quantum of existence in Nature

اين زير كوانتوم داراي جرم است، پس جلوه ي ماده است، داراي اندازه حركت است كه بيان كننده ي انرژي است. همچنين داراي خواص بار-رنگي و مغناطيس – رنگي است. يك كوانتوم انرژي از تعدادي سي. پي. اچ. تشكيل مي شود و امواج الكترومغناطيسي ظاهر مي شوند.

بدين ترتيب مشخص است كه چرا نمي توان فوتون را در حالت سكون مشاهده كرد، زير يك فوتون در شرايط سرعت نور و از تعدادي ذرات زير فوتون (بار-رنگها و مغناطيس-رنگها) توليد مي شود كه خود اين ذرات زير فوتوني با مقدار سرعتي بيشتر از سرعت نور حركت مي كنند

 بار-رنگ و مغناطيس رنگ در امواج الكترومغناطيس معادلات

فرض كنيم دو سي. پي. اچ. نسبت به يك دستگاه لخت با سرعت خطي Vc حركت مي كنند كه به دليل خواص بار-رنگي و مغناطيس - رنگي با يكديگر تركيب شده و فوتون توليد مي شود. چون

gradVc=0

داراي اسپين خواهند شد و مي توان نوشت

gradVc=0 => axi+ayj+azk=0

يعني مجموع شتاب ها روي سه محور برابر صفر است

فرض كنيم كه سي پي. اچ. ( در پرتو الكترومغناطيسي) روي محور xحركت انتقالي برابر با سرعت امواج الكترومغناطيسي(سرعت نور) دارد. شكل زير

اما اشاره كوتاهي در مورد اصطلاح سي. پي. اچ. را لازم مي دانم. اميدوارم مفيد واقع شود.

  بنابراين مقدار سرعت آن تنها روي محور هاي  y, zتغيير مي كند و شتاب روي محور x  صفر است، يعني

ax=0

تنها روي دو محور ديگر شتاب خواهد داشت بطوريكه:

vyj+vzk=0

هنگاميكه

vy=0 => vz is maximum. And vy is maximum when vz=0

فرض كنيم يك بار- رنگ در ساختمان فوتون همراه با يك پرتو الكترومغناطيسي روي محور y در حركت است. اين بار-رنگ تحت تاثير ميدان مغناطيسي موجود (مغناطيس-رنگها) دائماً در حال شتاب روي اين محور است. بهمين دليل اسپين بار-رنگها دائماً در حال تغيير است و اين تغييرات از مقدار سرعت آنها روي همين محور تامين و تبديل مي شود. با افزايش اسپين، از مقدار سرعت روي محور y كاهش مي يابد و با كاهش اسپين بر مقدار سرعت روي همين محور افزوده مي شود و در صورتي كه شدت ميدان گرانشي ثابت باشد، مانند فضاي بين ستارگان، سرعت نور ثابت خواهد ماند. بهمين دليل مشاهده مي كنيم كه همانطور كه نسبيت خاص تصريح كرده، مقدار سرعت نور در فضاي تهي نسبت به همه ي دستگاه هاي لخت ثابت و برابر c است.

به همين ترتيب حركت و اسپين مغناطيس – رنگها روي محور z  قابل توجيه است. توجه شود كه اين تغييرات در در مورد بار – رنگها و مغناطيس – رنگها هماهنگ هستند. اگر به شكل انتشار امواج الكترومغناطيسي توجه فرماييد، مشاهده خواهيد كرد كه هم زمان دامنه ي ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي ماكزيمم و صفر مي شوند

حال مي توان معادله حركت بار – رنگ را نوشت. با توجه به شكل بالا، سي. پي. اچ. ي كه بصورت بار رنگ ظاهر شده حركتي متناوب دارد كه معادله ي حركت آن را مي توان بصورت زير نوشت.

Ec=EcmCosw(t-x/c)

كه در آن Ec مقدار بار-رنگ است و Ecmمقدار مازيمم بار-رنگ است.

Bc=BcmCosw(t-x/c)

كه در آن Bc مقدار مغناطيس-رنگ است و Bcm مقدار ماكزيمم مغناطيس رنگ است. فرض كنيم يك فوتون شامل n بار – رنگ و mمغناطيس – رنگ است كه معادله ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي آن بصورت زير خواهد شد

 

E=nEcmCosw(t-x/c)

B=mBcmCosw(t-x/c)

هنگاميكه يك فوتون در حال سقوط در يك ميدان گرانشي است، تعداد بار – رنگها و مغناطيس – رنگهاي آن افزايش مي يابد و در نتيجه جابجايي بسمت آبي خواهيم داشت. و هنگام صعود فوتون در ميدان گرانشي، از تعداد آنها كاسته مي شود و شاهد جابجايي بسمت قرمز خواهيم

معادلات الكترومغناطيس در گرانش

همجنانكه در بالا تشريح شد، هنگام سقوط فوتون در ميدان گرنشي، گراويتون ها خواص بار-رنگي و مغناطيس-رنگي از خود نشان مي دهند. بهمين دليل بر شدت ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي فوتون افزوده مي شود. بنابراين يك رابطه ي تنگاتنگ بين گرانش و امواج الكترومغناطيسي وجود دارد. اما مي دانيم كه امواج الكترومغناطيسي از معادلات ماكسول پيروي مي كنند. لذا وابستگي گرانش و امواج الكترومغناطيسي نيز بايد از معادله اي شبيه معادلات معادلات ماكسول تبعيت كند. سئوال اين است كه اين معادله را چگونه مي توانيم به دست آوريم؟

يكبار ديگر سقوط  فوتون را در ميدان گرانشي مورد بررسي قرار مي دهيم. محور قائم را در جهت شتاب گرانش در نظر مي گيريم. جهت حركت نور بطرف پايين و با شتاب گرانش همجهت است. بنابراين جهت ميدان الكتريكي افقي (عمود بر جهت حركت فوتون) خواهد بود. با سقوط فوتون، شدت ميدان الكتريكي افزايش مي يابد و بنابر نظريه سي. پي. اچ. همان مقدار تغييرات روي ميدان گرانش ايجاد خواهد شد. يعني تعدادي بار-رنگ از ميدان گرانش وارد ساختمان فوتون خواهند شد(شكل زير). توجه شود كه مجموع انرژي فضايي كه فوتون در آن حركت مي كند و انرژي فوتون مقدار ثابتي است. بنابراين هر تغييري روي يكي از آنها برابر است با همان مقدار تغيير روي ديگري با علامت مخالف

 

در اينجا دو تابع برداري داريم. يكي شدات ميدان گرانشي و ديگري شدت ميدان الكتريكي

g and E

حال اگر عملگر

را بصورت ضرب برداري روي ميدان برداري گرانش اعمال كنيم، نتيجه يك ميدان برداري عمود بر جهت حركت فوتون به دست مي آيد و خواهيم داشت

هنگام سقوط فوتون، شدت ميدان الكتريكي نسبت به زمان افزايش مي يابد و به همان ميزان از تعداد بار-رنگهاي موجود در ميدان گرانش كاسته مي شود. جدول زير را كه با توجه به شكل بالا تنظيم شده  ملاحظه كنيد

Point A; Photon contains k1 CPH

Point B; Photon contains k2 CPH

k2 > k1

لذا به همين مقدار كه بر تعداد سي. پي. اچ. هاي فوتون افزوده مي شود، از تعداد بار-رنگهاي ميدان گرانشي كاسته مي شود. اما اين تمام فرايند انجام شده نيست، زيرا ميدان الكتريكي تغيير مي كند و اين تغيير ميدان الكتريكي موجب تغيير ميدان مغناطيسي نيز مي شود، يعني

لذا به همين ميزان نيز كه بر شدت ميدان مغناطيسي افزوده مي شود، از تعداد گراويتوننهاي ميدان گرانشي كاسته مي شود.

در حالت كلي اگر بخواهيم معادلات ماكسول را براي فضاي واقعي كه در آن آثار گرانشي نيز وجود دارد بنويسيم، بايد معادلات شش گانه ي زير را بكار ببريم

هر فضايي كه آثار گرانشي داشته باشد و امواج الكترومغناطيسي از آن عبور كند، شدت ميدانهاي گرانشي و مغناطيسي و در نتيجه انرژي آن تغيير خواهد كرد

گرانش در نظريه سي. پي. اچ

دقيقاً نظير گلوئون ها(گلوئون به معني چسب است) كه موجب كشيده شدن كواركها بطرف يكديگر مي شود. با توجه به اينكه پروتونها خود نيز از كواركها با بار الكتريكي كسري ساخته شده اند، در واقع بار – رنگ هاي ورودي (گراويتونها) با كواركها كنش خواهند داشت. در مورد الكترون نيز بحث مشابهي مي توان ارائه داد

فوتون و بار الكتريكي

 مي دانيم يك فوتون حامل دو ميدان الكتريكي و مغناطيسي عمود بر هم است. اما اين تنها كافي نيست كه بتوانيم به نتيجه مورد نظر برسيم، بلكه بايد تاثير ميدان گرانشي را بر فوتون نيز مد نظر قرار دهيم و آنگاه با ديدي متفاوت همه ي اين موارد را جمع بندي كرده و نتيجه گيري كنيم

بياييد يكبار ديگر به رفتار فوتون در ميدان گرانشي توجه كنيم. در فصل دوم ديديم كه يك فوتون داراي جرمي برابر

m=hv/c2

است. بنابراين وزن اين فوتون در ميدان گرانشي زمين برابر خواهد شد با

mg=(hv/c2)g

فرض كنيم فوتون در سقوط قائم بطرف زمين به فاصله yسقوط كند. در اينصورت طبق قانون بقاي انرژي خواهيم داشت

hv'=hv+mgy

شكل زير حركت فوتون در حال سقوط در يك ميدان گرانشي را نشان مي دهد كه با ورود گراويتونها به آن انرژي (جرم)، فركانس و شدت ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي آن افزايش مي يابد

اگر رابطه ي

hv'=hv+mgy

 را تنها در ميدان گرانشي زمين در نظر بگيريم، با توجه به مقادير عددي ثابت پلانك و شدت ميدان گرانشي تغيير قابل توجهي براي انرژي فوتون مشاهده نخواهد شد. اما سئوال اين است كه در ميدانهاي گرانشي بسيار قوي آيا اين تغييرات قابل توجه نخواهد بود؟

در هر صورت آزمايش هاي انجام شده روي زمين هم نشان مي دهد كه با سقوط فوتون در ميدان گرانشي، انرژي آن افزايش مي يابد و همين انرژي در توليد زوج الكترون – پوزيترون به دو بار الكتريكي مخالف مي گردد. حال فراين را از اين منظر نگاه كنيد

 انرژي الكترومغناطيسي  <= كار انجام شده توسط گرانش

انرژي الكتريكي + انرژي مغناطيسي = انرژي الكترومغناطيسي

بار الكتريكي مثبت + بار الكتريكي منفي  <=  انرژي الكترومغناطيسي

در اين فرايند نكات قابل توجهي وجود دارد:

يك : گرانش از ذراتي تشكيل شده كه داراي خواص الكتريكي و مغناطيسي هستند (بار – رنگ و مغناطيس – رنگ).

دو :  بار – رنگ ها با يكديگر جمع شده و بارهاي الكتريكي ايجاد مي كنند

سه : بار – رنگ ها داراي دو علامت مختلف مثبت و منفي هستند كه در ساختمان فوتون وجود دارند. در فرايند توليد زوج ماده – پاد ماده، بار رنگ هاي منفي در كنار هم قرار مي گيرند و بار الكتريكي منفي را ايجاد مي كنند. بار – رنگ هاي مثبت نيز با هم تركيب شده و بار الكتريكي مثبت را بوجود مي آورند. شكل زير

چهار : علت تركيب گراويتونها با يكديگر خاصيت بار – رنگي آنهاست. بهمين دليل خلا مي تواند انرژي توليد كند.

پنج : بارهاي الكتريكي داراي ميدان الكتريكي هستند و بطور دائم ذرات حامل نيروي الكتريكي منتشر مي كنند.

شش : بارهاي الكتريكي علاوه بر ميدان الكتريكي داراي يك ميدان مغناطيسي ضعيف نيز هستند.

با استفاده از اين موارد مي توانيم به توضيح بار الكتريكي و ميدان الكتريكي بپردازيم

 

بار الكتريكي و نيروي الكتريكي از ديدگاه سي. پي. اچ.

 از الكترومغناطيس كلاسيك مي دانيم كه شدت ميدان مغناطيسي امواج الكترومغناطيسي نسبت به شدت ميدان الكتريكي آن بسيار ضعيف است و رابطه ي زير بين آنها بر قرار است

با توجه به مقدار سرعت نور بخوبي مشاهده مي شود كه شدت ميدان الكتريكي تا چه اندازه از شدت ميدان مغناطيسي قوي تر است.

 بار ديگر به توليد زوج الكترون – پوزيترون برگرديم. مشاهده شد كه يك كوانتوم انرژي (يك فوتون گاما) در شرايطي به دو ذره ي باردار مثبت و منفي واپاشيده مي شود. قبل از توليد زوج، تنها دو ميدان الكتريكي و مغناطيسي وجود داشت (بار الكتريكي وجود نداشت، بعد از توليد زوج دو بار الكتريكي وجود دارد كه ميدان الكتريكي و گشتاور مغناطيسي توليد مي كنند. اين فرايند نشان مي دهد كه ميدان الكتريكي (كه از نظر بار الكتريكي نيز خنثي است) از دو سري بار – رنگ مثبت و منفي تشكيل مي شود و در هنگام توليد زوج، بار-رنگهاي منفي يكطرف جمع شده، با هم تركيب مي شوند و الكترون (با بار منفي) را بوجود مي آورند. همچنين بار – رنگهاي مثبت نير يكطرف جمع شده، با هم تركيب مي شوند و پوزيترون (با بار مثبت) را بوجود مي آورند. شكل زير

در طرف چپ ميدان الكتريكي متشكل از بار – رنگهاي مثبت و منفي و يك ميدان مغناطيسي ضعيف وجود دارد.

در سمت راست دو بار الكتريكي مثبت و منفي وجود دارد، كه ميدان الكتريكي و ميدان مغناطيسي ايجاد مي كنند.

 

چگونگي ايجاد ميدان الكتريكي

 

در فرآيند توليد زوج، بعد از آنكه الكترون و پوزيترون شكل گرفتند، خواص بار الكتريكي از خود نشان مي دهند. اين خواص از طريق ميدان الكتريكي اطراف آنها كه با انتشار فوتون (ذرات حامل نيروي الكتريكي) ايجاد مي شود، قابل مشاهده است.

حال الكترون توليد شده را در نظر بگيريد كه مجموعه اي از بار – رنگهاي منفي است كه با هم تركيب شده اند. اين الكترون در دريايي از بار – رنگها (گراويتونها) غوطه ور است. الكترون مانند يك ماشين بار – رنگهاي منفي را متراكم كرده و بصورت فوتون (حامل بار الكتريكي منفي) منتشر مي كند و بدين ترتيب ميدان الكتريكي منفي اطراف خود را بوجود مي آورد. بنابراين الكترون ماشيني است كه ورودي آن بار – رنگهاي منفي و خروجي آن فوتون منفي است. روند توليد فوتون مثبت توسط پوزيترون (يا پروتون) نيز بهمين ترتيب است.

بوتونهاي منفي (ذرات حامل نيروي الكتريكي منفي) بطرف بارهاي مثبت حركت مي كنند و فوتونهاي مثبت بسوي بارهاي منفي بحركت در مي آيند.

 

ذرات تبادلي در مكانيك كوانتوم

 

نخستين گام براي توجيه نيروهاي هسته اي قوي در سال 1932 توسط هايزنبرگ برداشته شد. وي نظر داد كه پروتونها به وسيله ي نيروهاي تبادلي در كنار يكديگر قرار مي گيرند. به اين ترتيب مي توان تصور كرد كه دو ذره، به تبادل ذره ي سوم مي پردازند و ذره ي تبادلي دو ذره را به سوي هم مي راند. نظريه هايزنبرگ، همه ي نيروهاي جاذبه و دافعه نتيجه ي ذرات تبادلي هستند. به شكل زير توجه كنيد

در مورد جاذبه و دافعه ي الكترومغناطيسي، ذره ي تبادلي فوتون است. فيزيكدانان به وجود دو نوع فوتون اعتقاد دارند، يكي فوتونهاي حقيقي كه قابل مشاهده هستند و ديگري فوتونهاي مجازي است كه نمي توان آنها را مشاهده كرد. فوتون مجازي نيز با سرعت نور حركت مي كند. در شكل زير نمودار فضا-زمان ذرات تبادلي بين دو الكترون كه اثر آن دافعه است و يك الكترون و يك پروتون كه اثر آن جاذبه است، نشان داده شده است

در شكل بالا الكتروني در راس Aيك قوتون مجازي توليد كرده و مي فرستد والكترون دوم آنرا در راس Bدر مي آشامد.

انرژي و اندازه حركت هر يك از الكترون هاي واكنش كننده در اثر تبادل فوتون تغيير مي كند. غير قابل مشاهده بودن فوتون مجازي امكان عدم بقاي انرژي و اندازه حركت را در طول بازه ي زماني بين گسيل و در آشاميدن فوتون فراهم مي كند. اصل عدم قطعيت انرژي فرض شده را كه توسط آن بقاي انرژي نقض مي شود به مقدار زير محدود مي كند

dE=h/dt

كه در آن dt برابر است با بازه ي زماني بين گسيل و در آشاميدن فوتون مجازي است

ذرات تبادلي در نظريه سي. پي. اچ.

 قسمت بالا گفته شد در نظريه سي. پي. اچ. بارهاي الكتريكي با استفاده از بار – رنگهاي مجود در محيط به توليد و انتشار فوتونهاي مجازي كه حامل نيروي الكتريكي هستند، مي پردازند. الكترون فوتون منفي و پروتون فوتون مثبت توليد و در فضا منتشر مي كنند و بدين ترتيب در اطراف خود ميدان الكتريكي ايجاد مي كنند.

حال دو ذره (پروتون و الكترون ) را با بار الكتريكي مثبت و منفي در نظر بگيريد. پروتون يك فوتون مثبت ارسال مي كند. فوتون مثبت بسمت الكترون حركت كرده و جذب آن مي شود. الكترون كه داراي بار پايه الكتريكي منفي است، فوتون مثبت را جذب مي كند. اما بمحض اينكه فوتون مثبت با الكترون تركيب مي شود، موجوديت الكترون را دچار اختلال مي كند و الكترون براي برطرف كردن اختلال ايجاد شده، فوتون مثبت را تجزيه كرده و به بار – رنگهاي مثبت تبديل و از ساختمان خود مي راند. بار – رنگهاي مثبت كه با سرعتي بالاتر از سرعت نور بحركت در مي آيند، الكترون را بدنبال خود مي كشند. اين عمل موجوب مي شود كه الكترون بسمت پروتون كشيده شود. بار – رنگهاي مثبت نيز در فضا پخش مي شوند.

به همين ترتيب در مورد فوتون منفي و پروتون مي توان توضيح داد. الكترون با توليد و انتشار فوتون منفي، پروتون را بسمت خود مي كشد و پروتون نيز با متلاشي كردن فوتون منفي بار – رنگهاي منفي در فضا پخش مي كند و اين بار -  رنگهاي منفي پروتون را بطرف الكترون مي كشند.

همچنانكه ملاحظه مي شود هيچ نيازي به استفاده از اصل عدم قطعيت براي توضيح وجود و كنش هاي الكترومغناطيسي نيست. علاوه بر آن نگراش فيزيك مدرن به گراويتون كه آن را ذره اي بدون خواص الكتريكي در نظر مي گيرد، نمي تواند با واقعيت سازگار باشد. بهمين دليل تمام تلاشها براي يكسان سازي نيروهاي الكترومغناطيسي و گرانش با شكست مواجه شده است

 منبع : سي پي اچ تئوري

سرعتي بالاتر از سرعت نور

آيا واقعا ممكن است كه سرعت هاي بالاتر از سرعت نور وجود داشته باشد؟

بر اساس نظريه نسبيت هيچ فرآيند فيزيكي نمي تواند در سرعت هاي بالاتر از سرعت نور در خلا انجام گيرد. بدون ترديد ، قابل قبول نبودن اين سرعت ها يكي از عجيب ترين فرضيات فيزيك جديد است.
ابر نور
در كنار دنيايي با سرعت هاي كمتر از سرعت نور (جهان تارديون ، مشتق از كلمه لاتين تاردوس به معناي آهسته) دنياي ديگري وجود دارد كه سرعت نور در آن از سرعت هاي ديگر كمتر است، نه بيشتر (جهان تاكيون مشتق از لغت يوناني تاخيس به معني سريع مي باشد). دنياي دوم كشف نشده است ، زيرا هيچ نقطه مشتركي با دنياي اول ندارد.

در سالهاي اخير ، تعدادي مقاله تحقيقاتي منتشر شده كه نويسندگان آنها احتمال وجود ذرات «ابر نور» را كه تا كنون ناميده اند، مورد بررسي قرار داده اند.

واقعيت عجيبي كه در مورد فرضيه ابر نور وجود دارد، آنست كه اين فرضيه ، نظريه نسبيت خاص را نقض نمي كند ، بلكه آن را با دنيايي كه در آن سوي محدوده سرعت نور قرار دارد سازگارتر و هماهنگ تر مي سازد.
اگر تاكيون‌ها وجود داشتند؟
عقايد متفاوتي در اين مورد وجود دارد. اگر تاكيون ها واقعا وجود داشته باشند، چه مي شود؟ در اين صورت آنها نوع سوم ذراتي مي باشند كه براي ما شناخته شده اند. اولين نوع شامل ذراتي است كه هيچگاه به سرعت نور نمي رسند. (يعني تقريبا تمام ذرات بنيادي شناخته شده) ، نوع دوم فوتون‌ها (كوانتاهاي تابش الكترومغناطيسي) و احتمالا نوترينوها مي باشند كه هر دو آنها با سرعت نور منتشر مي شوند. تاكيون ها همواره داراي سرعتي مي باشند كه از سرعت نور بيشتر است.
دنياي تاكيون ها و دنياي ما
دنياي تاكيون ها هيچ نقطه مشتركي با دنياي ما كه در آن سرعت ها كمتر از سرعت نور است ندارد. سه نوع ذره‌اي كه هم اكنون ذكر آنها به ميان آمد، داراي يك خاصيت مشترك مي‌باشند. ذرات يك گروه تحت هيچ شرايطي نمي توانند به ذرات گروه ديگر تبديل شوند. از سوي ديگر ، فقط بر اساس دانش جديد مي توانيم چنين اظهار نظري را به عمل آوريم. اگر اين مسئله را از ديدگاه اطلاعات علمي كامل‌تري كه هنوز ناشناخته است مورد بررسي قرار دهيم، ممكن است كه كاملا تغيير نمايد. در آن صورت مي توانيم فرض كنيم كه دنياي تاكيون ها با دنياي ما برخورد پيدا مي كند و اين بدان معني است كه فرآيندهايي در طبيعت وجود دارند كه در جهات نامشخص پيش مي روند.

اصل عليت كه بر اساس آن علت هميشه مقدم بر معلول است يك اصل اساسي فيزيكي است. به بيان ديگر ، هيچ رويدادي نمي تواند گذشته را تحت تاثير قرار دهد و موجب تغيير آن چيزي گردد كه اتفاق افتاده است، ولي در دنياي ذراتي كه با سرعت نور و يا بيشتر از آن حركت مي كنند ، اين اصل ممكن است تغيير نمايد و علت و معلول با توجه به چارچوب مرجع جاي خود را عوض كنند.

در فرآيندهايي كه پيام ها با سرعت بيشتر از سرعت نور حركت مي نمايند، تسلسل وقايع (وقايعي كه پيش از وقايع ديگر رخ مي دهند) به انتخاب دستگاه مختصات بستگي پيدا مي كند، در عين حال ، جهت جريان اطلاعات يعني اساس بستگي علت و معلول تغيير نمي نمايد. اين مسئله موجب نقص عليت مي گردد.
بازگشت به گذشته
گمان مي‌رود چنين جرياني بتواند براي ايجاد ارتباط تلفني با گذشته كمك كند يا ممكن است شخصي خود را به ساعت 11 صبح روز قبل انتقال دهد … . چنين چيزي مادامي كه دنياي سرعتهاي كوچك‌تر از سرعت نور با دنياي سرعتهاي بزرگ‌تر از سرعت نور برخورد پيدا كند، تناقض مي‌باشد. اگر فقط محدوده سرعت‌هاي بالاتر از سرعت نور را مورد توجه قرار دهيم، چين تناقضاتي به‌وجود نمي‌آيد. تاكنون هيچ يك از اطلاعات تجربي به دست آمده وجود تاكيون‌ها را به اثبات نرسانيده‌اند.
دنياي ريز ذره‌ها
پيشرف جهان كوچك عقايد و تصورات خارق‌العاده‌اي پديد مي‌آورد كه نظريه‌هاي دانش عادي را نقض مي‌كند و آشكارا نشان مي‌دهد. چنين عقيده‌اي كه معلومات امروزي علمي مفاهيم مطلق و غير قابل تغييري هستند، پوچ مي‌باشد. به نظر نمي‌آيد كه هيچگاه پيشرفت فيزيك و اختر فيزيك به انتها برسد.

فرضيه ذرات بنيادي كه همواره وقايع عجيب‌تري را آشكار مي‌سازد. دائما با مفاهيم پيچيده رياضي و ساير مفاهيم پيچيده به‌ وجود مي‌آيد كه با دنيايي كه ما را احاطه كرده هيچ گونه مشابهتي ندراد. بايد گفت كه اين فرضيه روز به روز بيشتر با فرضيه كيهاني آميخته مي‌شود. به عبارت ديگر قوانين طبيعي حاكم بود و نقطه نهايي و متضاد ابعاد جهاني يعني دنياي ريز ذره‌ها و دنياي وقايع كيهاني هيچگاه با يكديگر متناقض نيستند.
بيان ريز ذره‌ها بوسيله پديده گرانشي
با نفوذ بيشتر در دنياي ريز ذره‌ها ، اثرات گرانشي بطور قابل توجهي كمتر مي‌شوند. ولي اين مساله تا نقطه معيني صادق است و نقش آنها بطور مشخصي افزايش مي‌يابد. و آنها مانند وضعيتي كه در جهان بزرگ وجود دارد به صورت پديده‌هاي فيزيكي غالب در مي‌آيند. در دنياي ريز ذره‌ها كه وجه مشخصه آن فواصل كوچك است، مقادير انرژي و در نتيجه جرم به اندازه‌اي افزايش مي‌يابد كه از اين نظر دنياي ريز ذره‌ها مشابه پديده‌هاي دنياي بزرگ و فوق‌العاده بزرگ مي‌گردد و دو جهان مانند گذشته يكي مي‌شوند و به همين دليل آنها برخي از قوانين طبيعت مشترك هستند.

سياهچاله‌ها كه نشان‌دهنده چگالي فوق‌العاده زياد ماده هستند، ناحيه ديگري مي‌باشند كه در آن وقايع جهاني و ميكروسكوپيك باهم يكي مي‌شوند. در اينجا پديده گرانشي در هر دو حالت عظيم است كه در حالت اول بصورت هندسه تغيير يافته فضا و در حالت دوم به صورت اثرات مكانيك كوانتومي بيان مي‌شود.

نطريه اي براي همه چيز

سالهاي متمادي است كه بحث تئوري همه چيز در فيزيك مطرح شده است. منظور از اين تئوري چيست؟ يك تئوري براي همه چيز به چه سئوالاتي بايد پاسخ دهد؟

اجازه دهيد بحث را با سخنان هاوكينگ دنبال كنيم. هاوكينگ مي گويد.

نظريه نسبيت عام اينشتين نظريه‌اي در باره جرم‌هاي آسماني بزرگ مثل ستارگان، سيارات و كهكشان‌هاست كه براي توضيح گرانش در اين سطوح بسيار خوب است.

مكانيك كوانتومي نظريه‌اي است كه نيروهاي طبيعت را مانند پيام‌هايي مي‌داند كه بين فرميون‌ها (ذرات ماده) رد و بدل مي‌شوند. مكانيك كوانتومي در توضيح اشياء، در سطوح بسيار ريز خيلي موفق بوده بوده است.

يك راه براي تركيب اين دو نظريه بزرگ قرن بيستم در يك نظريه واحد آن است كه گرانش را همانطور كه در مورد نيروهاي ديگر با موفقيت به آن عمل مي‌كنيم، مانند پيام ذرات در نظر بگيريم. يك راه ديگر بازنگري نظريه نسبيت عام اينشتين در پرتو نظريه عدم قطعيت است.

با توجه به سخنان هاوكينگ دو نظريه مهم فيزيك و مكانيك كوانتوم، هريك به تنهايي خوب عمل مي كنند، اما با يكديگر ناسازگارند. بنابراين مسئله اصلي اين است كه راهي بيابيم تا اين دو نظريه را با يكديگر تركيب كنيم.

براي تركيب اين دو نظريه تلاشهاي زيادي انجام شده است كه به چند مورد آنها اشاره مي كنيم:

ابر گرانش

همه ي مواد موجود در طبيعت از دو نوع ذره ي بنيادي به نام فرميون ها و بوزن ها تشكيل شده اند. تفاوت فرميون ها و بوزن ها در اسپين آنها مي باشد به طوري كه اسپن فرميون ها نيمه درست و اسپين بوزن ها عددي درست است. همه ي انواع ذرات دست كم از دو خاصيت ذاتي جرم و اسپين برخوردارند. جرم خاصيتي آشنا براي تمام مواد است كه به همان صورتي كه براي اجسام بزرگ مقياس در نظر گرفته مي شود ، در مورد كوچك ترين اجزا تشكيل دهنده ي ماده نيز كاربرد دارد . اسپين خاصيت ظريف تري است كه در اجسام بزرگ مقياس به سادگي قابل شناسايي نيست . اسپين ، در واقع ، خاصيتي است كه در قرن بيستم كشف شد تا رفتار بي هنجار الكترون ها را در ميدان مغناطيسي توضيح دهد.

هر تقارني كه در جست و جوي ارتباط ميان فرميون ها و بوزون ها ، يعني ذراتي با اسپين هاي متفاوت ، باشد ابَرَتقارن ناميده مي شود. و اما ابَرَگرانش ، نظريه اي پيشنهادي در فيزيك بنيادي است كه ابرتقارن و گرانش را در هم مي آميزد. اولين نظريه ي ابرگرانش توسط سه فيزيكدان در سال 1976 فرمول بندي شد.

ابر ريسمان

در مطالعات و بررسي هاي مرسوم در فيزيك كوانتومي نسبيتي ، ذرات بنيادي را به صورت نقاط رياضي و بدون گستردگي فضايي در نظر ميگيريم. اين رهيافت موفقيت هاي بسيار چشمگيري داشته است ، ولي در انرژي هاي خيلي خيلي زياد يا فاصله هاي بسيار بسيار كوتاه كه بزرگي ميدان گرانشي با بزرگي نيروهاي هسته اي و الكترو مغناطيسي قابل مقايسه مي شود اين رهيافت با شكست رو به رو مي شود. در سال 1974 ژوئل شرك و جان شوارتز به منظور غلبه بر اين مشكل توصيف وحدت يافته اي از ذرات بنيادي را بر اساس منحني هاي يك بعدي بنيادي به نام ريسمان مطرح كردند . به نظر ميرسد كه نظريه هاي ريسمان از هر نوع ناسازگاري كه در تمام تلاش هاي قبلي دست يابي به نظريه اي وحدت يافته براي توصيف گرانش و ساير نيرو ها ايجاد مزاحمت كرده است ، مبراست . نظريه ابرريسمان كه در آنها از نوع خاصي تقارن به نام ابرتقارن ، بهره گيري مي شود ، بيشترين اميدواري را براي ارائه ي نتايج واقع بينانه پديد آورده اند.

بوزون هگز

در دهه هاي اخير فيزيكدانان يك مدل تحت عنوان مدل استاندارد را ارائه كردند تا يك چوب بست نظري براي فهم ذرات بنيادي و نيروهاي طبيعت فراهم آورند. مهمترين ذره در اين مدل، يك ذره ي فرضي موجود در همه ي ميدانهاي كوانتومي است كه نشان مي دهد ساير ذرات چگونه جرم به دست مي آورند. در واقع اين ميدان پاسخ مي دهد كه همه ي ذرات در حالت كلي چگونه جرم به دست مي آورند. اين ميدان، ميدان هگز Higgs field خوانده مي شود. نتيجه ي منطقي دوگانگي موجو - ذره اين است كه همه ي ميدانهاي كوانتومي داراي يك ذره ي بنيادي باشند كه با ميدان در آميخته است. اين ذره كه با همه ي ميدانها در آميخته و موجب كسب جرم توسط ساير ذرات مي شود، هگز بوزون Higgs boson ناميده مي شود.

جمع بندي

حال مطلب بالا را جمع بندي مي كنيم:

يك - نسبيت عام بايد مكانيك كوانتوم تركيب شود تا مشكلات موجود در فيزيك نظري بر طرف گردد. طبق نسبيت عام مسير نور در ميدان گرانشي خميده است كه آن را تحت عنوان فضا - زمان مطرح مي كنند. مكانيك كوانتوم به ويژگيها و رفتار ذرات زير اتمي مي پردازد و با كوانتومها يا كميتهاي گسسته سروكار دارد. در حاليكه در نسبيت عام فضا - زمان پيوسته است.

دو - بايد ارتباط بين فرميونها و بوزونها توضيح داده شود. همجنانكه مي دانيم فرميونها شامل ذراتي نظير الكترونها و پروتونها هستند كه داراي اسپين نادرست مي باشند و بوزونها داراي اسپين درست هستند.

سه - هگز بوزونها بايد توضيح داده شوند، يعني اينكه ذرات چگونه جرم به دست مي آورند. با توجه به رابطه جرم - انرژي مي دانيم هرگاه ذره اي در يك ميدان شتاب بگيرد، انرژي و در نتيجه جرم آن افزايش مي يابد. بنابراين مسئله اين است كه اين پديده يعني افزايش جرم را چگونه مي توان توجيه كرد؟

راه حل

براي رسيدن به يك راه حل اساسي كه بتواند مشكلات عمده ي فيزيك معاصر را بر طرف سازد، راه هاي مختلفي وجود كه به نتايج متفاوت و گاهي ناسازگار مي انجامد. نظريه هاي مختلفي كه در اين زمينه مطرح شده اند، بخوبي نشان مي دهند كه نگرش بانيان آنها بر اساس دو گانگي بين بوزونها و فرميونها شكل گرفته است. سئوال اساسي اين است كه آيا حقيقتاً بوزون و فرميون دو موجود كاملاً متفاوت از يكديگرند؟ در نظريه ريسمانها، ريسمان به عنوان يك بسته فوق العاده كوچك انرژي تلقي مي شود و كه با پيوستن آنها به يكديگر و با ارتعاشات مختلف آنها ساير ذرات نمود پيدا مي كنند. در نظريه هگر بوزون به دنبال ذره اي هستند كه موجب ايجاد يا افزايش جرم مي شود. اگر اين مسئله ي هگز بوزون را با دقت بيشتري بررسي كنيم شايد بتوانيم به نتايج جالب توجه تري برسيم.

اجازه بدهيد تصورات خود را از بوزون و فرميون يا به عبارت ديگر از جرم - انرژي و نيرو تغيير دهيم. در فيزيك مدرن جرم و انرژي دو تلقي مختلف از يك كميت واحد هستند. جرم هر ذره را مي توان با محتويات انرژي آن اندازه گرفت و همچنين انرژي يك ذره را مي توان با جرم آن هم ارز دانست. لذا در فيزيك معاصر ما با دو كميت بيشتر سروكار نداريم، انرژي و نيرو.

اگر رابطه ي نيرو و انرژي را با ديد متفاوتي مورد بحث قرار دهيم، مي توانيم به نتايج جالب توجهي برسيم. نيرو به عنوان انرژي در واحد طول مطرح مي شود كه براي آن رابطهي زير داده شده است:

F=-dU/dx => du= - Fdx

حال ذره اي را در نظر بگيريد كه انرژي آن در حال تغيير است. اين تغييرات را از دو جهت مي توان مورد توجه قرار داد. يكي از جهت افزايش و ديگري از جهت كاهش. از نظر افزايش نسبيت براي آن محدوديتي قائل نشده است و طبق رابطه ي جرم نسبيتي، جرم آن بينهايت قابل افزايش است. اما از جهت كاهش طبيعت خود براي آن محدوديت قائل شده و آن اين است كه تمام ذره تمام انرژي خود يا به عبارت ديگر، جرم - انرژي خود را از دست بدهد.

ذره اي را در نظر بگيريد كه در يك ميدان داراي شتاب منفي است. اگر فاصله به اندازه ي كافي بزرگ و ميدان بسيار قوي باشد، آيا انرژي آن به صفر خواهد رسيد؟ چنين آزمايشي براي اجسام مثلاً يك فطعه فلز چندان قابل تصور نيست، اما براي يك كوانتوم انرژي( فوتون) به خوبي قابل درك است. زيرا در نسبيت فوتون نمي تواند از يك سياه چاله بگريزد. اين پديده را چگونه مي توان توجيه كرد؟ يكبار ديگر به رابطه نيرو - انرژي بر گرديم.

F=-dU/dx => du= - Fdx

در رابطه ي بالا انرزِ و فاصله تغيير مي كنند، اما نيرو ثابت است. اگر نيرو يعني F يك كميت ثابت و تغيير ناپذير است، چگونه مي توان هگز بوزون را توجيه كرد؟ يعني واقعاً اين كاهش يا افزايش جرم چگونه امكان پذير است. متاسفانه اين ديدگاه از مكانيك كلاسيك به نسبيت تسري يافت و هيچگونه بخثي در اين زمينه مطرح نشد. اگر بخواهيم با همان نگرش كلاسيكي مشكلات فيزيك و ناسازگاري نسبيت و مكانيك كوانتوم را بر طرف سازيم، راه به جايي نخواهيم برد، همچنانكه تا به حال اين چنين بوده است.

اشكال بعدي كه مانع رسيدن به يك نتيجه ي قابل توجه مي شود اين است فيزيكدانان به مشكلات به گونه اي پراكنده برخورد مي كنند. هگز بوزون مسير خود را مي پيمايد، مكانيك كوانتوم مي خواهد مشكلات فيزيك را در چاچوب قوانين كوانتومي حل كند، و مهمتر از همه اينكه مكانيك كلاسيك تقريباً به فراموشي سپرده شده است. همه اينها هر كدام نگرشي خاص به جهان دارند و عموميت ندارند. در حاليكه طبيعت يگانه است و قانون نيز بايستي از يك وحدت برخوردار باشد كه هست. تركيب مكانيك كوانتوم و نسبيت زماني امكان پذير است كه نگرش هگز بوزون همراه با مكانيك كلاسيك نيز در اين تركيب منظور گردد .

هر كدام از اين تئوري ها قسمتي از قوانين حاكم بر طبيعت را نشان مي دهند. اگر در يك نگرش همه جانبه اين قسمتهاي مختلف را كه با تجربه تاييد شده اند توام در نظر بگيريم مي توانيم به يك فيزيك يا يك نظريه براي همه چيز برسيم .

از كجا شروع كنيم؟

1 - با روند تكامل نظريه ها پيش مي رويم. نخست مكانيك كلاسيك را در نظر مي گيريم و به مورد خاص آن قانون دوم نيوتن توجه مي كنيم، اين قانون را با جرم نسبيتي يعني

m=m0/(1-v2/ c2)1/2 , E=mc2

و نظريه هگز بوزون مي توان تركيب كرد. اگر ذره/جسمي تحت تاثير نيرو جرمش تغيير مي كند، اين تغيير جرم ناشي از اين است كه بوزون (نيرو) تبذيل به انرژي مي شود. البته اين روند جهت معكوس نيز دارد، يعني در روند عكس با كاهش سرعت، انرژي به نيرو يا بوزون تبديل مي شود.

2 - در مورد قضيه كار انرژي

W=DE

برخوردي دوگانه وجود دارد. قسمت كار آن را با مكانيك كوانتوم مد نظر قرار مي دهند و كار را كميتي پيوسته در نظر مي گيرند، در حاليكه با انرژي آن برخوردي كوانتومي دارند. در واقع بايستي هر دو طرف رابطه را با ديد كوانتومي در نظر گرفت. در اين مورد مثالهاي زيادي مي توان ارائه داد كه با اين برخورد دوگانه در تناقض قرار خواهد گرفت. اگر اين مورد را بكار بنديم مشكل ارتباط فرميونها و بوزونها بر طرف خواهد شد. اين مورد مكمل قسمت پيشين است و حرف تازه اي نيست.

3 - اگر بپذيريم كه كار كوانتومي است، الزاماً به اين نتيجه خواهيم رسيد كه نيرو بطور كلي و از جمله گرانش نيز كوانتومي است. مفهوم صريح و در عين حال ساده آن اين است كه فضا - زمان كوانتومي است. با نگرش كوانتومي به گرانش يا به تعبير نسبيت فضا - زمان، مكانيك كوانتوم و نسبيت با يكديگر تركيب خواهند شد. تنها موردي كه در اين جا بايد متذكر شد اين است كه كوانتومي بودن فضا - زمان مي تواند انحناي آن را نيز نتيجه دهد.

چنين نگرشي مي تواند به يك نظريه براي همه چيز منتهي شود. نظريه اي كه تحت عنوان نظريه سي. پي. اچ. مطرح شده است.

کوانتش در فیزیک کلاسیک

نظريه نسبيت و نظريه مكانيك كوانتومي دو شالوده نظري مهم فيزيك قرن بيستم را تشكيل مي دهند. درست همان گونه كه نظريه نسبيت به بينش هاي جديدي از طبيعت فضا و زمان و نتايج عميقي در مكانيك كلاسيك و الكترومغناطيس منجر مي شود.

نظريه مكانيك كوانتومي نيز به روش هاي فكري كاملا جديدي كه پايه فهم ساختار اتمي و هسته اي اند، منجر مي شود. با اين وجود بعضي از جنبه هاي توصيف كوانتومي طبيعت كاملا جديد نيستند و در حقيقت در فيزيك كلاسيك نيز يافت مي شوند.

تقسيم بندي كميت ها:

در مطالعه دنياي فيزيكي با دو نوع عام از كميت هاي فيزيكي سروكار داريم: كميت هايي كه داراي پيوستاري از مقاديرند «كميت هاي پيوسته). و كميت هايي كه كوانتيده اند. كميت هاي كوانتيده محدود به مقادير گسسته معيني هستند. گاهي آنها را به عنوان كميت هايي كه داراي "اتميسيته" يا "دانه" هستند نيز بيان مي كنند.

برخي كميت هاي فيزيكي پيوسته كلاسيكي يا غير كوانتيده عبارتند از:

سرعت يك ذره آزاد كه مي تواند از صفر تا سرعت نور تغيير كند.

بزرگي اندازه حركت زاويه اي يك ذره كه از صفر تا بينهايت مي تواند هر مقداري را اختيار كند.

انرژي مكانيكي يك دستگاه دو ذره اي ، كه هر گاه اين دو ذره به يكديگر مقيد باشند هر مقدار منفي (Em<0) و هر گاه آزاد باشند هر مقدار مثبتي (Em>0) را مي توانند بپذيرند. كه Em معرف اترژي مكانيكي سيستم مي باشد.

زاويه بين جهت گشتاور دو قطبي يك آهنربا و يك مغناطيس خارجي ، كه مي تواند از 0 تا 180 درجه تغيير كند.

برخي كميت هاي فيزيكي با مقادير كوانتيده عبارتند از:

جرم هاي سكون مشاهده شده اتم ها كه در يك گستره پيوسته قرار نمي گيرند. اين مطلب ابتدا در مطالعات بنيادي تركيبات شيميايي كه به نظريه اتمي دالتون منجر شدند، مشاهده شد.

امروزه جرم اتم هايي كه در طبيعت يافت مي شود بادقت زيادي معلوم شده است. اما جالب است بدانيم كه اين جرم ها تقريبا به نسبت اعداد صحيح اند، نه دقيقاً برابر با آن.

يكي از وظايف فيزيك هسته اي توضيح اين انحراف ها نسبت به اعداد صحيح به كمك چند اصل اساسي است.

بار الكتريكي كوانييده است:

زيرا بار كل هر جسمي دقيقا ً مضرب صحيحي (مثبت يا منفي) از بار الكتريكي بنيادي الكترون (e) است. كوانتومي شدن بار كه به وضوح در مفهوم شميايي ظرفيت و در قوانين الكتروليز آشكار شده بود، به وسيله آزمايش قطره روغن ميليكان به طور مستقيم نشان داده شد. در اين آزمايش بار الكترون مستقيماً اندازه گيري شداندازه گيري بار الكترون).

كوانتيدگي فركانس نوسان فيزيك امواج ايستاده:

امواج ايستاده و تشديد كه ظهورات كاملاً برجسته كوانتش در فيزيك كلاسيك هستند. فركانس نوسان يك تار مرتعش تشديد كننده كه دو انتهاي آن ثابت است فقط مي تواند مضرب صحيحي از پايين ترين فركانس يا فركانس اصلي نوسان باشد. فركانس اصلي به نوبه خود با استفاده از خواص فيزيكي و طول تار تعيين مي شود.

اين موج مكرراً از مرزها يا از دو انتهاي ثابت تار رويش باز مي تابد و با خود موج اوليه تداخل سازنده ايجاد مي كند و فيزيك امواج ايستاده توليد مي گردد.

تشديد فقط در صورتي حاصل مي شود كه فاصله بين دو نقطه انتهايي «طول تار) دقيقاً مضرب نصف صحيحي از نصف طول موج باشد. البته فقط وقتي موج داراي گسترش نامتناهي در فضا باشد، فركانس آن دقيقاً تعيين مي شود.

اين استدلال حتي براي موج هايي كه بين مرزهاي بازتابان به دام افتاده اند، نيز معتبر است. زيرا مي توان چنين تصور نمودكه اين فيزيك امواج بينهايت بار برروي خود تاب خورده است.

مثالهاي عام كوانتش كلاسيكي:

يك تاس پرتابي برروي وجوه خود فقط اعداد صحيح 1و2و3و4و5و6 را دارد. اين تاس يكي از مثال هاي روزمره است كه كميت هاي كوانتيده را نشان مي دهند. مثال هاي معروف ديگر عبارتند از:

روي يك سكه ، افراد مردم و تعداد سكه ها

نظريه مكانيك كوانتومي در مورد كوانتش چه مي گويد؟

نظريه مكانيك كوانتومي به مقدار زيادي مبتني بر اين كشف است كه بعضي كميت ها كه در فيزيك كلاسيك پيوسته در نظر گرفته مي شدند، در حقيقت كوانتيده اند. از لحاظ تاريخي آغاز اين نظريه به تعبير شدت تابش الكترومغناطيسي از يك جسم سياه بر حسب طول موج با انتظارات نظري الكترومغناطيس توافق ندارد.

ماكس پلانك تدوين كننده نظريه مكانيك كوانتومي در سال 1900 ميلادي نشان داد كه تجديد نظر در مفاهيم كلاسيكي به كمك كوانتش انرژي منجر به برقراري توافق بين آزمايش و نظريه مي شود و از اين طريق يك پل ارتباطي بين مكانيك كلاسيك و مكانيك كوانتومي ايجاد شد كه با وجود تعارضات فاحش ، تشابهات زيادي نيز باهم دارند.

ديدگاه اينشتين نسبت به مكانيك كوانتومى

او هرگز با كوانتوم آشتى نكرد

هميشه وقتى سخن از اينشتين به ميان مى آيد، ذهن ها متوجه نظريه نسبيت و پيامدهاى انقلابى آن در فيزيك مى شود. اما كمتر كسى اين نكته را به خاطر مى آورد كه اينشتين همانطور كه در اولين انقلاب علمى قرن بيستم يعنى نظريه نسبيت سهيم بود، در انقلاب ديگر يعنى فيزيك كوانتومى نيز نقش بسزايى داشت. حتى جايزه نوبل هم به خاطر مقاله «اثر فوتوالكتريك» كه تاييدى بر كوانتومى بودن نور بود، به او اهدا شد. اما بازى سرنوشت آنگونه شكل گرفت كه يكى از بزرگترين حاميان مكانيك كوانتومى، منتقد تراز اول آن نيز باشد. اين مقاله نگاهى است به واكنش اينشتين نسبت به مكانيك كوانتومى و مباحثات او با فيزيكدانان بانى نظريه كوانتوم به ويژه نيلز بور. هدف توصيف اتفاقاتى است كه در تاريخ كوانتوم افتاده است و تنها در موارد ضرورى مسائل علمى ذكر شده است.

كنگره سولوى

همه چيز از كنگره سولوى شروع شد. بانى اين سرى كنگره ها، يك صنعتگر آلمانى به نام ارنست سولوى بود. او اولين كنگره بين المللى سولوى را كمى قبل از شروع جنگ جهانى اول، در شهر بروكسل برگزار كرد. قرار بر اين بود كه در اين كنفرانس ها حدود 30 نفر از فيزيكدانان برجسته دعوت شوند و بر روى موضوع از قبل تعيين شده اى، بحث و بررسى كنند. از سال 1911 تا 1927 پنج كنگره با اين روش برگزار شد و هر كدام به يكى از پيشرفت هاى فيزيك در آن سال ها اختصاص داشت. معروف ترين كنگره سولوى در سال 1927 و با موضوع فيزيك كوانتومى برگزار شد. در بين شركت كنندگان در اين كنفرانس 9 فيزيكدان نظرى حضور داشتند كه بعد ها همه آنها به خاطر سهم مهمى كه در شكل گيرى نظريه كوانتوم داشتند، برنده جايزه نوبل شدند. ماكس پلانك، نيلز بور، ورنر هايزنبرگ، اروين شرودينگر و... آلبرت اينشتين از جمله آن فيزيكدان ها بودند. اما اينشتين هنگام شركت در كنگره به خاطر نظريه نسبيت و همين طور دريافت جايزه نوبل به قدر كافى مشهور بود. به همين دليل نظر او براى ديگر فيزيكدان ها اهميت زيادى داشت. هنگام برگزارى پنجمين كنگره سولوى يكى، دو سال بود كه از ارائه فرمول بندى شسته رفته اى از مكانيك كوانتومى مى گذشت. ماكس بورن يك فرمول بندى آمارى از مكانيك كوانتومى منتشر كرده بود و هايزنبرگ هم اصل عدم قطعيت (uncertainty principle) خود را مطرح كرده بود. نيلز بور نيز براساس اين دستاوردها تعبير معرفت شناختى خود را از مكانيك كوانتومى پيشنهاد كرده بود كه در ضمن آن ايده مكمليت (complementarity) را نيز معرفى مى كرد. همه اين موارد دلايلى كافى بودند كه اينشتين در تمام طول كنفرانس با بور و هايزنبرگ به بحث بنشيند.

تعبير كپنهاگى

نكته مهم در اصل عدم قطعيت هايزنبرگ اين بود كه، نمى توان مكان و تكانه (يا سرعت) يك ذره را به طور همزمان و به طور دقيق اندازه گيرى كرد. با اندازه گيرى مكان عدم قطعيتى در اندازه گيرى سرعت به وجود مى آيد و بالعكس. با مطرح شدن اين اصل جنجال برانگيز خيلى ها عدم قطعيت را ذاتى طبيعت دانستند و گفتند كه اين مشكل دستگاه اندازه گيرى يا ناظر نيست. به اين ترتيب اصل عليت را زير سئوال بردند، به اين معنى كه وقتى نمى توانيم زمان حال يك سيستم را به طور دقيق بدانيم پس از آينده آن نيز چيزى نمى دانيم و از آنجا كه اين جهل به ذات طبيعت و نه به دستگاه اندازه گيرى مربوط است، روابط على مخدوش مى شود. اين نتيجه گيرى از يك اصل كاملاً فيزيكى يكى از جنبه هاى تعبيرى بود كه بعدها به «تعبير كپنهاگى» از مكانيك كوانتومى معروف شد. از ديگر مولفه هاى تعبير كپنهاگى ويژگى آمارى و احتمالاتى پديده هاى زيراتمى بود. براى مثال اگر ناظرى سرعت ذره اى را در راستاى معينى اندازه گيرى كند، به احتمال X يك مقدار خاص و به احتمال Y مقدار ديگرى را به دست مى آورد. روى دادن هر كدام از اين احتمالات هم كاملاً تصادفى است و هيچ مكانيسمى براى چگونگى اتفاق آنها بيان نمى شود. نكته ديگر تعبير كپنهاگى انكار واقعيت فيزيكى بود، به اين معنا كه فرمول بندى مكانيك كوانتومى تنها واقعيت موجود است. پيش بينى نتايج و كارآمد بودن فرمول بندى كافى است و لازم نيست كه اين فرمول بندى حتماً با يك واقعيت عينى فيزيكى متناظر باشد.

اينشتين بر ضد بور

اينشتين به هيچ وجه نمى توانست زير بار يك چنين تعبيرى برود. او فيزيكدانى بود كه همواره به دنبال كشف طبيعت بود و يك چنين نظريه اى با اين نتايج عجيب و غيرشهودى او را راضى نمى كرد. اينشتين به رئاليسم اعتقاد داشت و نمى توانست بپذيرد كه مشاهده كننده واقعيت يك پديده فيزيكى را تعيين مى كند. او معتقد بود كه فيزيكدان ها به ايده آليسمى از نوع باركلى روى آورده اند كه آنها را سرمست كرده است و از هدف اصلى علم و همچنين فيزيك دور شده اند. به همين دليل بود كه در كنگره سولوى به شدت در مقابل نظريات بور و هايزنبرگ موضع گيرى كرد. هايزنبرگ در خاطرات خود مى نويسد: «همه بحث ها در سر ميز غذا شكل مى گرفت و نه در تالار كنفرانس و بور و اينشتين كانون همه بحث ها بودند. بحث معمولاً از سر ميز صبحانه شروع مى شد و اينشتين آزمايش فكرى جديدى كه گمان مى كرد اصل عدم قطعيت را رد مى كند، مطرح مى كرد. پس از بحث هاى بسيار در طول روز، بور سر ميز شام به اينشتين ثابت مى كرد كه آن آزمايش هم نمى تواند اصل عدم قطعيت را خدشه دار كند. اينشتين كمى ناراحت مى شد، اما صبح روز بعد با يك آزمايش فكرى ديگر كه پيچيده تر از آزمايش قبلى بود، از راه مى رسيد. پس از چند روز پاول اهرنفست فيزيكدان هلندى كه دوست اينشتين بود گفت: من به جاى تو خجالت مى كشم، استدلال هاى تو در برابر مكانيك كوانتومى شبيه استدلال هايى است كه مخالفانت در برابر نظريه نسبيت مى آورند.» اينشتين با اين آزمايش هاى فكرى مى خواست وجود ناسازگارى در مكانيك كوانتومى را نشان دهد تا بتواند آن را رد كند، اما موفق نشد. او هميشه مى گفت نمى تواند قبول كند كه خدا شير يا خط بازى مى كند. او معتقد بود اگر خدا مى خواست تاس بازى كند اين كار را به طور كامل انجام مى داد و در آن صورت ما ديگر مجبور نبوديم به دنبال قوانين طبيعت بگرديم، چرا كه ديگر قانونى نمى توانست وجود داشته باشد. جواب بور به تمامى اين جملات نغز اين بود كه: ما هم وظيفه نداريم براى خدا در اداره كردن جهان تعيين تكليف كنيم. به اين ترتيب بور در پنجمين كنگره سولوى توانست از سازگارى منطقى تعبير كپنهاگى دفاع كند. اما بحث هاى اينشتين و بور به ششمين كنگره سولوى در سال 1930 نيز كشيده شد و باز هم اينشتين نتوانست نتيجه اى بگيرد. پس از آن تلاش كرد كه ناقص بودن مكانيك كوانتومى را نشان دهد.

اينشتين، پودلسكى و روزن

اينشتين در ادامه تلاش هايش براى اثبات ناقص بودن تعبير استاندارد مكانيك كوانتومى، مقاله اى را در سال 1935 با همكارى پودلسكى و روزن منتشر كرد. اين مقاله با عنوان «آيا توصيف مكانيك كوانتومى از واقعيت فيزيكى مى تواند كامل باشد؟» بعدها با نام اختصارى EPR معروف شد. آنها در مقاله شان سعى كردند كه با يك آزمايش فكرى نشان دهند عناصرى از واقعيت وجود دارند كه در توصيف كوانتومى وارد نشده اند و بنابراين مكانيك كوانتومى ناقص است. طبق نظر اينشتين نظريه اى كامل است كه هر عنصرى از واقعيت فيزيكى مابه ازايى در آن داشته باشد. چهار ماه بعد، بور در مقاله اى با همان عنوان آزمايش EPR را رد كرد و نشان داد كه استدلال آنها مغالطه آميز است.اما اين پايان ماجرا نبود. نه اينشتين و نه بور، هيچكدام راضى نشده بودند. اينشتين تا پايان عمرش در سال 1955 همچنان مشكلات مكانيك كوانتومى را يادآورى مى كرد. در مورد بور هم معروف است عكسى كه از تخته سياه او درست يك روز قبل از مرگ او گرفته شده، شامل طرح آزمايشى است كه در سال 1930 مورد بحث او و اينشتين بوده است. اينشتين هيچ گاه مكانيك كوانتومى را نپذيرفت و در بهترين حالت قبول كرد كه اين نظريه، فقط يك نظريه موقتى است كه كامل نيست و فيزيكدانان بايد به دنبال نظريه اى ديگر باشند. نظريه اى كه هم به عليت و هم به رئاليسم مقيد باشد و در عين حال زيبا و ساده نيز باشد.

منابع:

1- جزء و كل/ ورنر هايزنبرگ/ حسين معصومى همدانى/ نشر دانشگاهى

2- تحليلى از ديدگاه هاى فلسفى فيزيكدانان معاصر/ مهدى گلشنى/ انتشارات مشرق

3- Stanford Encyclopedia of Philosophy / Quantum Mechanics

اثر هارمونيك ها بر خازن ها

 
نقش خازنها به عنوان المان هاي الكتريكي و الكترونيكي كارآمد در صنايع مربوط به توليد و انتقال و توضيع امروزي غير قابل انكار است بگونه اي كه ديگر هرگز نمي توان چنين صنايعي را بدون وجود خازنهاي نيرو متصور شد.از اين رو شناخت كامل خازنها و عوامل تاثير گذار برآنها و حفظ و نگهداري و نظارت دقيق بر آنها ، براي افزايش طول عمر خازن ها و كار كرد بهينه آنها امري است الزامي و اجتناب ناپذير.

كليد واژه- خازن قدرت ، فركانس ، هارمونيك ها.
مقدمه

درسالهاي اوليه هارمونيكها در صنايع چندان رايج نبودند.به خاطر مصرف كننده هاي خطي متعادل. مانند : موتورهاي القايي سه فاز،گرم كنندها وروشن كننده هاي ملتهب شونده تا درجه سفيدي و ..... اين بارهاي خطي جريان سينوسي اي در فركانسي برابر با فركانس ولتاژ مي كشند. بنابراين با اين تجهيزات اداره كل سيستم نسبتا با سلامتي بيشتري همراه بود. ولي پيشرفت سريع در الكترونيك صنعتي در كاربري صنعتي سبب بوجود آمدن بارهاي غير خطي صنعتي شد. در ساده ترين حالت ، بارهاي غيرخطي شكل موج بار غير سينوسي از شكل موج ولتاژ سينوسي رسم مي كنند (شكل موج جريان غير سينوسي).

پديدآورنده هاي اصلي بارهاي غير خطي درايوهاي AC / DC ، نرم راه اندازها ، يكسوسازهاي 6 / 12 فاز و ... مي باشند. بارهاي غيرخطي شكل موج جريان را تخريب مي كنند. در عوض اين شكل موج جريان شكل موج ولتاژ را تخريب مي نمايد. بنابراين سامانه به سمت تخريب شكل موج  در هر دوي ولتاژ و جريان مي شود. در اين مقاله سعي شده است تا بزباني هرچه ساده تر توضيحي در مورد نحوه عملكرد هارمونيك ها و راه كاري براي دوري از تاثير گذاري آنها بر خازنها ي نيرو ارائه شود.


اساس هارمونيك ها :

اصولا هارمونيك ها آلوده سازي شكل موج را در اشكال سينوسي آنها نشان مي دهند. ولي فقط در مضارب فركانس اصلي . تخريب شكل موج را مي توان در فركانس هاي مختلف (مضارب فركانس اصلي) بعنوان يك نوسان دوره اي بوسيله آناليز فوريه تجزيه و تحليل كرد. در حال حاضر هارمونيكهاي فرد و زوج و مرتبه 3 در اندازه هاي مختلف ضرايب فركانس هاي مختلف در سامانه هاي الكتريكي موجودند كه مستقيما تجهيزات سامانه الكتريكي را متاثر مي سازند. در معنايي وسيعتر هارمونيكهاي زوج و مرتبه 3 هريك تلاش مي كنند كه ديگري را خنثي نمايند. ولي در مدت زماني كه بار نا متعادل است اين هارمونيك هاي زوج و مرتبه 3 منجر به اضافه بار در نول و اتلاف انرژي شديد مي شوند. با تمام احوال هارمونيك هاي فرد اول مانند هارمونيك پنجم ، هفتم ، يازدهم ، سيزدهم و .... عملكرد اين تجهيزات الكتريكي را تحت تاثير قرار مي دهند. براي فهم بهتر تاثير هارمونيك ها ، شكل زير تاثير تخريب هارمونيك پنجم بر شكل موج سينوسي را نشان مي دهد :

 
 

هارمونيك هاي ولتاژ و جريان تاثيرات متفاوتي بر تجهيزات الكتريكي دارند. ولي عموما بيشتر تجهيزات الكتريكي به هارمونيكهاي ولتاژ بسيار حساس اند. تجهيزات اصلي نيرو مانند موتورها، خازن ها و غيره بوسيله هارمونيكهاي ولتاژ متاثر مي شوند. به طور عمده هارمونيكهاي جريان موجب تداخل مغناطيسي (Magnetic Interfrence) و همچنين موجب افزايش اتلاف در شبكه هاي توزيع مي شوند. هارمونيكهاي جريان وابسته به بار اند ، در حالي كه سطح هارمونيكهاي ولتاژ به پايداري سامانه تغذيه و هارمونيكهاي بار (هارمونيكهاي جريان) بستگي دارد. عموما هارمونيك هاي ولتاژ از هارمونيك هاي جريان كمتر خواهند بود.    
 

تشديد:

اساسا تشديد سلفي – خازني در همه انواع بارها مشاهده مي شود. ولي اگر هارمونيك ها در شبكه توضيع شايع نباشند تاثير تشديد فرونشانده مي شود.
در هر تركيب سلفي – خازني چه در حالت سري و چه در حالت موازي ، در فركانسي خاص تشديد رخ مي دهد كه اين فركانس خاص فركانس تشديد ناميده مي شود. فركانس تشديد فركانسي است كه در آن رآكتنس خازني (Xc) و رآكتنس القايي (XL) برابر هستند.
براي تركيبي مثالي براي بار صنعتي كه شامل اندوكتانس بار و يا رآكتنس ترانسفورماتور كه بعنوان XL عمل مي كند و رآكتنس خازن تصحيح ضريب توان كه بصورت Xc خودنمايي مي كند فركانس تشديدي برابر با LC خواهيم داشت . رآكتنس خازني متناسب با فركانس كاهش مي يابد (توجه : Xc با فركانس نسبت عكس دارد). در حاي كه رآكتنس القايي متناسب با آن افزايش مي يابد (توجه
: XL با فركانس نسبت مستقيم دارد).اين فركانس تشديد به سبب متغير بودن الگوي بار متغير خواهد بود. اين مساله براي ظرفيت خازني ثابت كل براي اصلاح ضريب توان پيچيده تر است. براي درك صحيح اين پديده لازم است دو نوع وضعيت تشديد شامل حالت تشديد سري و حالت تشديد موازي مورد توجه قرار گيرند. اين دو امكان در زير توضيح داده مي شوند.
 
تشديد سري:

يك تركيب سري رآكتنس سلفي – خازني ، مدار تشديد سري شكل مي دهد كه در شكل زير نشان داده شده است.
 
 
به خاطر تركيب سري سلف و خازن ، در فركانس تشديد امپدانس كل به پايين ترين سطح كاهش مي يابد و اين امپدانس در فركانس تشديد طبيعتي مقاومتي دارد. بنا براين در فركانس تشديد رآكتنس خازني و رآكتنس سلفي (القايي) برابر هستند.اين امپدانس پايين براي توان ورودي در فركانس تشديد ، افزايش تواني جريان را نتيجه مي دهد.شكل داده شده زير رفتار امپدانس خالص در وضعيت تشديد سري را نشان مي دهد.

 
 


در كاربري صنعتي رآكتنس ترانسفورماتور قدرت به علاوه خازنهاي اصلاح ضريب توان در سمت ولتاژ پايين به عنوان يك مدار تشديد موازي براي سمت ولتاژ بالاي ترانسفورماتور عمل مي كند. اگر اين فركانس تشديد تركيب سلف و خازن بر فركانس هارمونيك شايع در صنعت منطبق شود ، بخاطر بستري با امپدانس پايين ارائه شده توسط خازن ها براي هارمونيك ها ، منجر به افزايش تواني جريان خازن ها خواهد شد. از اين رو خازن هاي ولتاژ پايين در سطحي بسيار بالا اضافه بار پيدا خواهند كرد كه همچنين اين عمل موجب تحميل بار اضافي بر ترانسفورماتور مي شود. اين پديده منجر به تخريب ولتاژ در شبكه ولتاژ پايين مي شود.
 

تشديد موازي:


يك تشديد موازي تركيبي از رآكتنس خازني و القايي است كه در شكل زير نمايش داده شده است.
 
 

در اينجا رفتار امپدانس برعكس حالت تشديد موازي خواهد بود كه در شكل داده شده در زير ، نشان داده شده است.در فركانس تشديد امپدانس منتجه مدار به مقداري بالا افزايش مي يابد. اين ، منجر به بوجود آمدن مدار تشديد موازي ميان خازن هاي اصلاح ضريب توان و اندوكتانس بار مي شود كه نتيجه آن عبور ولتاژ بسيار بالا هم اندازه  امپدانس ها و جريان هاي گردابي بسيار بالا درون حلقه خواهد بود.

 
 


در كاربري صنعتي خازن اصلاح ضريب توان مدار تشديد موازي با اندوكتانس بار تشكيل مي دهد.هارمونيك هاي توليد شده از سمت بار رآكتنس شبكه را افزايش مي دهند. كه موجب بلوكه شدن هارمونيك هاي سمت تغذيه مي شود.اين منجر به تشديد موازي اندوكتانس بار و اندوكتانس خازني مي شود. مدار LC (سلفي – خازني) مواز ي ، شروع به تشديد ميان آنها مي كند كه منجر به ولتاژ بسيار بالا و جريان گردابي بسيار بالا در درون حلقه مدار سلف – خازن (LC) مي شود. نتيجه اين امر آسيب به تمام سمت ولتاژ پايين سامانه الكتريكي است.
ايزوله كردن تشديد موازي از ايزولاسيون تشديد سري نسبتا پيچيده تر است.اساسا اين امر بخاطر تنوع بار صنعتي از زماني به زمان ديگر است كه موجب تغيير فركانس تشديد مي شود. شكل زير تاثير ظرفيت خازني ثابت و اندوكتانس متغير را نشان مي دهد.
 


 
اين تغيير مداوم فركانس تشديد ممكن است موجب تطبيق فركانس تشديد بر فركانس هارمونيك شود كه ممكن است منتج به ولتاژ بالا و جريان بالا كه سبب نقص و خرابي تجهيزات الكتريكي مي شوند ، گردد.بنا بر اين در هر دو تشديد موازي و سري خازنهاي قدرت متاثر هستند كه بكار گيري دستگاه هاي حفاظتي و ايمني را براي خازنها ايجاب مي نمايد. اين امر درك صحيح بر خازنهاي قدرت را قبل از از اعمال تصحيح بخاطر تاثير هارمونيك ها و تشديد ايجاب مي نمايد.
 
خازنهاي قدرت:

خازنهاي اصلاح ضريب توان نسبت به هارمونيك ها حساس اند و بيشتر عيوب خازنهاي قدرت ، عيوبي با طبيعت زير را نشان مي دهند :
هارمونيك ها – هارمونيك هاي پنجم ، هفتم ، يازدهم ، سيزدهم و ...
تشديد
اضافه ولتاژ
امواج كليد زني
جريان هجومي
ولتاژ آني بازگيري جرقه
تخليه / بازبست ولتاژ
 
بسته به طراحي ساختاري اساسي ، حدود پايداري در مقابل اضافه ولتاژ ، اضافه جريان و هارمونيكها براي دور كردن خازن از خرابي بسيار مهم است.
اساسا خازن ها امواج كليد زني توليد مي كنند كه عموما به عنوان جريان هجومي و اضافه ولتاژ آني دسته بندي مي شوند.
جريان هجومي پديده اي است كه هنگام به مدار وصل كردن خازن ها رخ مي دهد. امپدانس ارائه شده توسط خازن طبيعتا بسيار كم و مقاومتي است. اين امر منجر به جريان هجومي به بزرگي 50 تا 100 برابر جريان اسمي مي شود كه از خازن عبور مي كند ، اما چرا از خازن؟ زيرا امپدانس ترانسفورماتور در زمان روشن كردن خازن ها فقط در مقابل شار جريان مقاومت مي كند.
اين امر هنگامي پيچيده تر مي گردد كه در تركيب موازي بانك خازني ممكن است جريان هجومي كليد زني به سطحي بالاتر از 200 تا 300 برابر جريان اسمي برسد. اين جريان هجومي نتيجه تخليه خازن هاي از پيش شارژ شده موازي با آن مي باشد. در زير اين مطلب نشان داده شده است.نوعا جريان هجومي علاوه بر تخريب در شكل موج جريان سبب تخريب در شكل موج ولتاژ مي شود.
 
 
در هنگام خاموش كردن (از مدار خارج كردن) خازن ها ، بسته به شارژ ذخيره شده در آن ، اضافه ولتاژ ناگهاني بالاتري در زمان خاموش كردن خازن ها بوجود خواهد آمد كه ممكن است موجب پديد آمدن جرقه در پايه ها شود.
هنگامي كه خازن خاموش مي شود شار الكتريكي در خود نگه مي دارد و بوسيله مقاومتهاي تخليه ، تخليه (Discharge) مي شود. مدت زمان تخليه عموما بين 30 تا 60 ثانيه مي باشد. تا زماني كه تخليه بشكل موثري صورت نگرفته نمي توان خازنها را به مدار باز گرداند. هرگونه بازبست خازن قبل از تخليه كامل دوباره موجب افزايش جريان هجومي مي شود.
 
علاوه بر دستگاه هاي مسدود كننده هارمونيك ها كه با صحت خازن ها نسبت مستقيم دارند ، و در سر خط بعدي تشريح مي شوند ، دستگاه هاي تحليل برنده امواج كليد زني مثل جريان هجومي ، اضافه ولتاژ آني و غيره نياز دارند كه بطور دقيق تعريف و بررسي شوند.
 
دستگاه هاي مسدود كننده هارمونيك ها:
براي كاربري سالم خازن ها لازم است كه فركانس تشديد مدار LC (سلف – خازن) كه شامل ادوكتانس بار و خازنهاي اصلاح ضريب توان مي شود ، به فركانسي دور از كمترين فركانس هارمونيك تغيير داده شود. براي مثال هارمونيك هايي كه در سامانه توليد مي شوند و خازن هاي قدرت را متاثر مي سازند ، هارمونيك هاي پنجم ، هفتم ، يازدهم ، سيزدهم و غيره هستند. پايين ترين هارمونيكي كه بر خازن ها تاثير مي گذارد هارمونيك پنجم است كه در فركانس 250 هرتز ديده مي شود. اساسا اگر خازن ها با سلف ها موازي شده باشند ، انتخاب مقدار اندوكتانس به شكل زير است :
تركيب سري LC (سلف – خازن) در فركانسي زير 250هرتز تشديد مي كند . بنابراين در همه فركانس هاي هارمونيك ها تركيب سري سلف و خازن مانند يك تركيب سلفي عمل خواهد كرد و امكان تشديد براي هارمونيك پنجم يا هر هارمونيك بالاتري از بين مي رود. شكل زير ناميزان سازي (De – Tuning) خازن ها را نشان مي دهد.
 
 
اين تركيب سلف و خازن كه در آن فركانس تشديد در فركانسي دور از فركانس هارمونيك تنظيم شده است ، مدار LC (سلف – خازن) ناميزان شده
(De-Tuned) نام دارد. ضريب نا ميزان سازي نسبت رآكتنس به طرفيت خازني است. در مدار خازني ناميزان شده ، اساسا سلف مانند دستگاه مسدود كننده هارمونيك ها عمل مي كند. براي خازن ها ضريب مناسب ناميزان سازي حدود % 7 است كه فركانس تشديد را در 189 هرتز تنظيم مي كند.
اما ، ناميزان سازي % 5.67 همچنين در جايي استفاده مي شود كه فركانس تشديدي معادل 210 هرتز دارد . هر دو درجه ناميزان سازي ، مسدود كردن (بلوكه كردن) هارمونيك ها از خازن ها را تضمين مي كنند. شكل زير درجه ناميزان سازي را نمايش مي دهد.

 
 
 


بانك هاي ناميزان سازي خازن:


بانك هاي ناميزان سازي خازن نيازمند آن هستندكه با نكات اساسي زير مشخص شوند :
انتخاب درجه ناميزان سازي
محاسبه خازن كل خروجي مورد نياز
محاسبه افزايش ولتاژ بوسيله سلف هاي سري
درجه ناميزان سازي مطلوب بر پايه هارمونيك موجود است. لازم است كه هارمونيك هاي سمت بار اندازه گيري شوند تا در درجه ناميزان تصميم گيري شود.
*
خروجي خازن و سطح ولتاژ نياز به انتخاب صحيح بر اساس درجه ناميزان سازي دارند. براي مثال براي %7 ناميزان سازي براي رسيدن به 200 كيلو ولت آمپر رآكتيو خروجي (KVAR) در 400 ولت ، نياز به آن داريم كه خازن 240 KVAR خروجي با ولتاژ 400 ولت انتخاب نماييم. اين بدليل افزايش ولتاژ بوسيله اندوكتانس سري است. مشابها براي رسيدن به 200 KVAR خروجي در ولتاژ 440 ولت به خازن هاي 240 KVAR خروجي 480 ولتي نياز است.
محاسبه افزايش ولتاژ به سبب رآكتنس سري ، بر اساس ناميزان سازي است و به روش زير انجام مي گيرد :
( درجه ناميزان سازي – 1) / (ولتاژ نرمال مجاز) = ولتاژ خازن
 

سامانه خازني ايده آل:

براي تصحيح ضريب توان در بار صنعتي كنوني كه شامل هارمونيك ها و تشديد مي شود ، يك سامانه اتصال خازني اساسا بايد خصوصيات زير را دارا باشد :
ظرفيت خازني متغير بر اساس توان رآكتيو براي دوري از تغيير فركانس تشديد. اين امر انتخاب صحيح پنل هاي APFC را ممكن مي سازد. پنل APFC بايد خصوصيات زير را داشته باشد.
حسگرها بايد به طور مداوم سطح هارمونيك هاي ولتاژ را نمايش دهد و خازن ها را تحت زير سطوح بالاتر هارمونيك ها محافظت نمايد.
انتخاب محدوده هارمونيك هاي پنجم ، هفتم ، يازدهم ، سيزدهم و همچنين شناخت تخريب همه هارمونيك ها براي تنظيم حدود ايمن و همچنين پيش بيني تغييرات بعدي هارمونيك ها.
مونيتورينگ جريان RMS براي محافظت خازن ها تحت هر حالت تشديد.
كنترل مشخصات ، براي دوري از بكارگيري ظرفيت مازاد خازني تحت حالت كم بار.
انتخاب خازن با عمر بالا و با تضمين مشخصات زير :
ظرفيت اضافه بار : حداقل دو برابر جريان اسمي به طور مداوم و 350 برابر آن هنگام جريان هجومي.
قابليت پايداري در مقابل اضافه ولتاژ :بيشتر از %10 و بالاتر از ولتاژ مجاز بصورت پيوسته.
قابليت پايداري در مقابل هارمونيك ها : تضمين محدوده هاي هارمونيك هاي پنجم ، هفتم ، يازدهم ، سيزدهم و همچنين براي محدوده هاي THD.
مدار سلفي De – Tuned براي مسدود كردن هارمونيك ها (الگوي هارمونيك بار بايد قبل از تعيين درجه ناميزان سازي (De – Tuning) اندازه گيري شود).
انتخاب سطح خازن و سطح ولتاژ براساس درجه ناميزان سازي.
دستگاه هاي كليدزني با تقليل دهنده هاي داخلي براي تقليل امواج كليد زني براي خازن هاي قدرت.
اساسا اين خصوصيات با مطالعه متناسب هارمونيك هاي ولتاژ بار همراه است كه تضمين مي كند كه تاثير مخرب هارمونيك ها و تشديد از خازن ها دور شود كه بدين وسيله عمر خازن ها و كارايي كل سامانه الكتريكي را افزايش مي دهد.
 

نتيجه گيري

علم به شرايط و خصوصيات خازن ها و عوامل موثر بر آنها از جمله هارمونيك ها نه تنها موجب افزايش امنيت و سلامتي و طول عمر آنها خواهد شد بلكه سبب كاهش هزينه هاي پيش بيني شده و نشده در بكار گيري انرژي الكتريكي مي شود.

گفتگو با پیتر آلنده، كارشناس اپتيك تلسكوپ‌های بزرگ

سوئد كه گاهي آن را كشور آفتاب نيمه شب هم مي‌نامند از كشورهاي پيشرو در نجوم دنياي امروز است. بسياري از طرح‌هاي بزرگ و مشهور جهان ردّي از دانشمندان، مهندسان يا منجمان سوئدي را برخود دارند.
در اين كشور چهار مركز تحقيقاتي معتبر در حوزه‌هاي مختلف نجوم فعاليت مي‌كنند و بسياري از نوآوري‌هايي كه امروز مرزهاي دانسته‌هاي ما را به طور باوَر نكردني گسترش داده‌اند از اين چهار مركز سرچشمه گرفته‌اند.
نجوم آماتوري هم در اين كشور جايگاه خاصي دارد و اين در حالي است كه منجمان اين كشور به طور متوسط كمتر از يكصد شب در طول سال آسماني صاف و قابل رصد در اختيار دارند.
براي آشنايي بيشتر با وضعيت نجوم در سوئد با دكتر پيتر لينده قائم مقام انجمن نجوم سوئد، پژوهشگر رصدخانه لُوند و يك علاقه‌مند واقعي فعاليت‌هاي آماتوري و ترويجي به گفتگو نشستيم. تمركز اين مصاحبه روي نجوم آماتوري است اگرچه به گوشه‌هايي از نجوم حرفه‌اي هم اشاره‌هايي شده است.

- ما مصاحبه را معمولاً با درخواست معرفي شروع مي‌كنيم، موافقي؟
بله. من پيتر لينده هستم. دكتري اخترفيزيك دارم ولي تخصصم شبيه‌سازي كامپيوتري است و الان در رصدخانه لوند در حال شبيه‌سازي و مطالعه آينه اصلي تلسكوپ EELT هستم، توانايي‌ها و مشكلاتش. پيش از اين هم استاد فيزيك در دانشگاه مالمو بودم. و همچنين قائم مقام انجمن نجوم سوئد و رييس گروه نجوم آماتوري تيكو بِراهه و رييس رصدخانه خودكار آماتوري تيكو براهه در مالمو و ويراستار ارشد مجلهASTRONOMI .

- چيزي از سِنّت نگفتي:
بگذار ببينم، ۵۶ سال، آره ۵۶. ولي اين را چاپ نكن (خنده).

- خوب پيتر موافقي كارمان را با نجوم آماتوري شروع كنيم؟
آره، بد نيست.

 - از همين جا شروع كنيم. گفتي رييس گروه نجوم آماتوري تيكو براهه هستي. اين گروه چند نفر عضو دارد و چه فعاليت‌هايي مي‌كند؟
گروه ما ۲۰۰ نفر عضو ثابت دارد و تعدادي هم اعضاي موقت و افتخاري. مَقَر ما در شهر مالمو است ولي اعضا ممكن است در شهرهاي مختلفي در نزديكي مالمو ساكن باشند مثل من كه در لوند هستم.
ما يك رصدخانه كوچك با امكانات مناسب داريم و هر وقت امكانش باشد يا پديده خاصي داشته باشيم از آن استفاده مي‌كنيم. هر ماه گردهمايي‌هاي منظمي در شهر داريم كه بسته به مورد، ممكن است برنامه‌اي عمومي باشد يا فقط مخصوص اعضا. براي مثال در ماه بعد همايش گردشگري فضايي را داريم كه ورودش براي همه آزاد است.
برنامه‌هاي ديگري هم داريم كه براي آشنا كردن مردم با نجوم است. مهمترين آن <روز علم> است. در اين روز درِ تمام آزمايشگاه‌ها و پژوهشكده‌ها به روي مردم باز است و آنها مي‌توانند آزادانه از همه جا بازديد كنند و با پژوهشگران دربارهِ مسايل علمي صحبت كنند. ما هم در اين روز چنين برنامه‌اي داريم و اعضاي گروه در هر جا كه باشند پاسخگوي سؤالات مردم خواهند بود.
در رصدخانه خودمان هم ميزبان دانش‌آموزان منطقه هستيم، از دبستان تا دبيرستان، و برنامه‌هاي خاصي را براي آنها اجرا مي‌كنيم، از سخنراني و نمايش فيلم و اسلايد گرفته تا رصد آسمان.
علاوه‌بر اينها بعضي از اعضا كارهاي تخصصي‌تري را هم انجام مي‌دهند. كارهاي كاملاً جدّي در شاخه‌هاي مختلف نجوم مثل تاريخ نجوم، رصد يا ابزارسازي.

- شما تنها گروه در منطقه هستيد؟
اگر منظورت مالْمو باشد، بله، ولي اگر استان اسكن كه مالمو مركزش است را بگويي، نه، گروه‌هاي ديگري هم هستند و اگر منظورت از منطقه فاصله باشد،خوب مي‌داني كه فاصلهِ ما تا كُپنهاك خيلي كم است و در آنجا چند گروه آماتوري دانماركي فعاليت مي‌كنند.

 

- آيا اين گروه‌ها با هم همكاري هم مي‌كنند؟
بسته به موقعيت يا زمان بله ولي همكاري دائمي نه. البته ما هميشه با هم در ارتباطيم، از كارها و فعاليت‌هاي همديگر با خبر مي‌شويم.

- حتي گروه‌هاي دانماركي؟
نه. ارتباط ما با آنها كم است.

- چرا؟
خوب دلايل متعددي دارد. مثلا درست است كه ما از نظر فاصله به هم نزديكيم ولي زبان‌ها و شرايط كاري متفاوتي داريم. البته گاهي ممكن است همكاري‌هايي با هم بكنيم ولي اين خيلي محدود و نادر است.

- متوسط سنّي اعضاي گروه چند سال است؟
چيزي در حدود پنجاه سال.

- جالب است. آيا مي‌دانستي كه متوسط سنّ منجمان آماتور در ايران حدود ۱۷ يا ۱۸ سال است؟
جدّي مي‌گويي؟!

- منجم آماتور مُسِن در گروه‌هاي ايراني بسيار نادر است.
خوب ما اينجا براي جلب جوانان مشكل داريم. اينجا جوانان انتخاب‌هاي زيادي دارند و كمتر به نجوم علاقه نشان مي‌دهند. بيشتر ترجيح مي‌دهند پاي كامپيوترشان باشند تا تلسكوپ.

- از رصدخانه تيكو براهه بگو. چطوري آن را درست كرديد؟ چه برنامه‌هايي داريد؟ و آيا رصدخانه را توسعه هم مي‌دهيد؟
اين رصدخانه از ابتدا يك رصدخانه شخصي بود. در سال ۱۹۷۳ (۱۳۶۲) من يك تلسكوپ ۱۴ اينچي سلسترون خريدم و در قسمتي از خانه‌ام يك رصدخانه كوچك درست كردم. كم‌كم فعاليت رصدخانه زياد شد و چند ابزار ديگر هم به آن اضافه شد. شايد برايَت جالب باشد بداني كه دوربينCCD براي نخستين بار در سوئد در اين رصدخانه نصب شد و جامعهِ نجوم سوئد در اينجا با اين ابزار آشنا شدند. سال ۱۹۹۲ (۱۳۷۱) بود. هفت سال بعد يعني ۱۹۹۹ (۱۳۷۸) رصدخانه را با يك تلسكوپ ۱۶ اينچي دست‌ساز نيوتوني گسترش داديم. ولي هميشه دو مشكل داشتيم اول جاي رصدخانه بود كه هنوز در خانه من بود و دوم خودم بودم كه فعاليت رصدخانه را به حضور من وابسته مي‌كرد و اين اصلاً خوب نبود. در سال ۲۰۰۴ (۱۳۸۳) شوراي شهر مالمو در بيرون از شهر تكه‌اي زمين و بودجه‌اي گذاشت. چند نفر حامي هم به ما كمك كردند تا رصدخانه احداث شود.
امروز ما دو تلسكوپ اصلي داريم كه از يكي از آنها براي رصدهاي عمومي استفاده مي‌كنيم و ديگري تلسكوپي خودكار است كه مي‌توان با كامپيوتر و از طريق اينترنت از آن استفاده كرد. البته ابزارهاي ديگري هم داريم مثل چند تلسكوپ كوچك و وسايل كمك آموزشي. يكي از چيزهايي كه من به آن خيلي افتخار مي‌كنم تابلويي است كه موقعيت ۱۰۰۰ تَپ‌اختر را در كهكشان نشان مي‌دهد. تصوير كهكشان كار رصدخانه لوند است و مشخصات تمام تپ‌اخترهاي ثبت شده در آن از روي داده‌هاي رصدخانهNOT به دست آمده استNOT) رصدخانه مشترك كشورهاي اسكانديناوي است كه در جزاير قناري نصب شده است).
ما روي تصوير كهكشان محل دقيق اين تپ‌اخترها را مشخص كرديم و در آنجا چراغي كوچك كار گذاشتيم كه با هر دورهِ تناوبِ واقعيِ تپ‌اختر روشن و خاموش مي‌شود.
براي آينده برنامه‌هاي بسياري داريم از جمله ارتقا و تغيير نرم‌افزار كنترل تلسكوپ خودكار و همچنين تغييراتي در ساختمان و ديگر ابزارهاست ولي در حال حاضر مشكل اصلي ما پول است.

آیا بومرنگ پرتاب شده در فضا به پرتاب كننده‌اش باز می‌گردد؟

 یك فضانورد ژاپنی دو هفته‌ قبل نشان داد که این کار ممکن است
اما دانشمندان می‌گویند چنانچه این فضانورد بومرنگ را خارج از ایستگاه در حال گردش پرتاب می‌كرد نتایج كاملا متفاوتی را بدست می‌آورد.
عكس مقابل تصویری از «تاكااو دوی»(Takao Doi) فضانورد ژاپنی را نشان می‌دهد كه قصد پرتاب بومرنگ كاغدی سه تیغه ای را در داخل ایستگاه فضایی بین‌المللی دارد
تاكااو كه یكی از اعضای آژانس اكتشافات هوافضای ژاپن است، این آزمایش را زمانی انجام داد كه مشغول بازدید از ایستگاه فضایی به عنوان بخشی از آخرین مأموریت شاتل فضایی ناسا (كه قرار بود چهارشنبه‌ی گذشته به آنجا برسد) بود.
بومرنگ پس از پرتاب مانند شرایط معمول بر روی زمین رفتار كرد و به سمت فضانورد بازگشت. به نقل از یك روزنامه‌ی ژاپنی، تاكااو هنگامی كه از فضا با همسرش چت (chat) می‌كرد به او گفت:"وقتی بومرنگ را پرتاب كردم دقیقا طوری در هوا پرواز كرد كه انگار از روی زمین پرتاب شده است و من كاملا شگفت زده شدم و تحت تأثیر قرار گرفتم".
«یاسوهیرو توگای»(Yasuhiro Togai) قهرمان پرتاب بومرنگ جهان این بومرنگ كاغذی را با تاكااو داده بود و از او خواسته بود تا سعی كند آن را در فضا پرتاب نماید. او همچنین نكاتی را جهت پرتاب صحیح بومرنگ به تاكااو آموزش داده بود.
به گفته‌ی «دیوید كاوگی»(David Caughey) كارشناس آیرودینامیك دانشگاه كورنل آمریكا، در چنین شرایطی نتیجه دقیقا همانی است كه علوم فیزیكی مرتبط با بومرنگ پیش‌بینی می‌كند. او می‌گوید:"من از اینكه بومرنگ در غیاب گرانش به نقطه‌ی اولیه‌اش بازگشت چندان متعجب و شگفت زده نیستم". كاوگی معتقد است مسیرهای حلقه‌ای و بازگشتی كه بومرنگ‌ها به واسطه‌ی آنها معروف و شناخته شده‌اند در نتیجه‌ی نیروهای متغییری است كه از طرف هوایی كه درون آنها در حركت‌اند به قطعات و آلات منحنی وارد می‌شود و این اعمال نیرو مستقل از گرانش است.
برای اجسام در حال چرخش در هوا، نیروهایی كه از هوا به آنها وارد می‌شود متغییر است. زیرا آن بخش از بومرنگ كه در جهت حركت رو به جلوی بومرنگ در حركت است نسبت به بخشی كه در خلاف جهت حركت می‌كند با سرعت بیشتری در هوا به پیش می‌رود و این اختلاف در سرعت‌ها باعث ایجاد نیروهای مختلف و متغیری می‌شود كه در نهایت به چرخش بومرنگ در یك مسیر دایره‌وار منجر می‌شود.

کاوشگر سریع السیر زهره به دنبال آتشفشان‌های فعال

سیاره‌ی زهره احتمالا دارای آتشفشان‌های فعالی است که باعث تولید مقادیر زیاد دی‌­اکسید گوگرد در جو این سیاره شده‌­اند.

 

کاوشگر سریع السیر زهره از سال 2006 تا کنون دقیق‌ترین و کامل‌ترین بررسی‌ها را در مورد جو سیاره‌ی زهره انجام داده است. منبع عکس: سازمان فضایی اروپا

در محافل علمی دو نظریه برای توجیه د‌ی‌­اکسید گوگرد موجود کشف شده به وسیله‌ی کاوشگر «سریع السیر زهره»(Venus Express) مطرح است. عده‌­ا‌‌ی از دانشمندان عقیده دارند د‌‌ی‌­ا‌‌کسید گوگرد موجود، ناشی از فعالیت‌­های آتشفشانی اخیر در سطح زهره است. این در حالی است که عده­‌ای دیگر از محققان معتقدند دی‌­اکسید گوگرد یافت شده بقایای فوران‌­هایی قدیمی است که ممکن است تا 10 میلیون سال قبل رخ داده باشند

ترکیبات گوگرد مدت زمان زیادی در جو زمین دوام نمی‌­آورند چرا که با پوسته­‌ی زمین واکنش می‌­دهند. اما در سطح صخره‌های زهره، انجام واکنش نیازمند مدت زمان بیشتری است

برای مشخص کردن نوع اتم­‌ها و مولکول‌­های موجود در جو زهره، سریع السیر زهره با استفاده از روش‌­های طیف‌­نگاری به بررسی چگونگی جذب نور خورشید و ستارگان در جو زهره پرداخت. نتایج طیف­‌نگاری نشان می‌­دهد که دی‌­اکسید گوگرد بیش‌تر در طبقات بالایی جو متمرکز است و در لایه­ه‌ای پایین‌­تر به میزان دو سوم از حجم آن کاسته می‌­شود

«ژان لوپ برتاکس»(Jean-Loup Bertaux)، یکی از اعضای تیم تحقیقاتی می‌­گوید:"‌ من به شدت نسبت به فرضیه‌­ی‌ آتشفشان­‌ها شک دارم. ولی باید اعتراف کنم که ما هنوز چیزی راجع به منشا این حجم زیاد دی اکسید گوگرد در طبقات فوقانی جو زهره نمی‌­دانیم. چرا که در آن ارتفاع دی‌­اکسید گوگرد باید خیلی سریع به وسیله‌ی نور خورشید تجزیه شود. همچنین علت تغییرات شدید حجم دی‌­ا‌‌کسید گوگرد در لایه­‌های مختلف جو نیز هنوز مشخص نیست"

تغییرات حجم دی­اکسید گوگرد در لایه­‌های زیرین جو به مراتب کمتر از لایه­‌های فوقانی است. مقدار دی اکسید گوگرد موجود در لایه­‌های زیرین جو به کمک درصد جذب تابش فروسرخ جذب شده مشخص می‌شود. هرچه میزان جذب بالاتر باشد نشان ­دهنده‌ی وجود دی‌­اکسید گوگرد بیشتری است

محققان امیدوارند بتوانند فرضیه‌­ی وجود آتشفشان‌­های فعال در زهره را یا با مشاهده­‌ی گاز و خاکستر خارج شده از دهانه‌­ی یک آتشفشان تایید نمایند و یا با یافتن محل‌­هایی در سطح زهره که دی‌­اکسید گوگرد از آن­ها خارج می‌­شود این فرضیه را رد کنند. همه‌­ی این­ها به معنی وظایف جدید و بیشتر سریع السیر زهره است.

برخورد ‌دهنده‌ی ذرات، زمین را تهدید نمی‌کند

برخورد ‌دهنده‌ و شتاب دهنده بزرگ هادرون (LHC) در CERN -مرکز اروپایی فیزیک ذرات در نزدیکی ژنو - قرار دارد. دانشمندان بر این امیدند که LHC کار خود را در اواخر تیر‌ماه آغاز کند.
قسمتی از تونل شتاب دهنده
 در دوم فروردین سال جاری، دو تن از افراد مقیم هاوایی، «لوییس سانچو»(Luis Sancho) و «والتر واگنر»(Walter Wagner)، در دادگاه منطقه‌ای هاوایی پرونده‌ای را بر علیه CERN و مسئولان آن در ایالت متحده تشکیل دادند و خواستار عدم راه‌اندازی LHC تا زمانی که ایمن بودن آن به اثبات نرسیده است، شدند. مسئولان مذکور ایالت متحده، سازمان انرژی (DoE)، بنیاد بین‌المللی علوم و آزمایشگاه فرمی -آزمایشگاه شتاب‌دهنده‌ی ذرات در نزدیکی شیکاگو - هستند.
«جیمز گیلیز»(James Gillies)، سخنگوی CERN، در گفت‌و‌گو با نیوساینتیست گفت: " موارد ادعا شده در دادخواهی مهملاتی بیش نیستند، LHC امسال راه اندازی خواهد شد و به ما اطلاعات هیجان انگیزی درباره فیزیک و جهان خواهد داد. سال آینده زمین همچنان پابرجا خواهد بود."اطلس، یکی از 6 آشکارساز هادرون
این برخورد ‌دهنده با کوبیدن پروتون‌ها به یکدیگر با انرژی‌های بسیار زیاد، شرایط موجود در کمتر از یک میلیاردیم ثانیه پس از مهبانگ را شبیه سازی خوهد کرد. فیزیک‌دان ها بر این امیدند که سوال‌هایی دیرینه از قبیل این که چرا ذرات جرم دارند و آیا فضا ابعاد دیگری را نیز در خود پنهان کرده است، پاسخ داده شود.
اوراق دادگاهی سانچو و واگنر، سناریو‌های نظری‌ای را مطرح می‌کند که LHC قادر به خلق ذراتی است که زمین را از بین می‌برند، مانند «strangelet‌»های کشنده. Strangelet ‌ها قطره های فرضی از ماده هستند که نه تنها کوارک‌های نوع بالا و پایین را که مواد معمولی را می‌سازند، شامل می‌شوند بلکه کوارک‌های عجیبی را نیز به همراه دارند. اگر یک strangelet پایدار بوده و بار منفی داشته باشد، ممکن است شروع به خوردن هسته‌های معمولی کند و آنها را به موادی عجیب مبدل سازد و سرانجام این واکنش زنجیره ‌ای تهدیدآمیز، سیاره‌ی ما و هر فرد روی آن را در خود فرو می‌برد.
بازبینی امنیتی LHC در سال 2003 مشخص کرد که تهدید قابل تصوری وجود ندارد. این بازبینی شانس کمی را برای خلق ریز‌سیاه‌چاله‌هایی با عمر کوتاه و یا تک قطبی‌های مغناطیسی نامتعارفی که پروتون‌های اتم‌های معمولی را نابود می‌کنند پیش بینی کرد. هیچ یک از این دو سناریو به فاجعه‌ای منجر نخواهد شد.
گیلیز می‌گوید:" در طبیعت برخورد‌هایی با انرژی بسیار بیشتر از برخوردهایی که در LHC اتفاق می‌افتد، بار‌ها رخ می‌دهد زیرا ذرات اشعه‌ی کیهانی با سرعتی نزدیک به سرعت نور در کهکشان ما حرکت می کنند. ماه در 5 میلیارد سال گذشته دستخوش چنین برخورد‌هایی بوده است بدون این که توسط سیاه‌چاله‌های گرسنه و یا strangelet های کشنده بلعیده شود."
هر چند، سانچو و واگنر بازبینی امنیتی CERN را سطحی دانسته و استدلال اشعه‌های کیهانی را گمراه‌کننده می‌خوانند، گیلیز می‌گوید:" آنچه ما می‌خواهیم، آماده‌سازی و راه‌اندازی این دستگاه است و نشان خواهیم داد که دنیا ناپدید نخواهد شد."

نورافشانی یک سیاهچاله‌ بر کهکشان میزبان

دانشمندان موفق شدند به کمک سیاهچاله‌ی مرکز یک کهکشان، هسته‌ی آن را بررسی کنند. در این کهکشان، نٍ

 

این گروه توانست انعکاس چنین رویداد نادری را با جزئیات بسیار خوبی رصد و ثبت کند. این رویداد نه تنها می­تواند فرآیند ازهم­گسیختگی یک ستاره را  آشکار کند بلکه قادر است روش‌های جدیدی را در نقشه‌­برداری از هسته کهکشانی ارائه کند.

وقتی ستاره‌­ای در دام گرانش یک سیاهچاله‌ی ابرپرجرم اسیر می­شود، ناچار تکه تکه می‌شود و هسته‌ی سیاهچاله خرده­‌های آن را جذب می‌­کند. طی این فرآیند گازهای ستاره بسیار داغ شده و آهنگ برافزایش بیشتر می‌شود و در نتیجه تابش پرتو X به طور ناگهانی افزایش می‌یابد. این تابش در هسته کهکشان، ماده‌ی اطراف را روشن می­کند و امکان جستجو در مناطقی را که تا پیش از این اتفاق غیرقابل رصد بوده‌اند، فراهم می‌­کند.

 

ادامه نوشته

فوبوس

کاوشگر مدارگرد اکتشافی مریخ با گرفتن دو تصویر با فاصله‌ی زمانی ده دقیقه از فوبوس، قمر مریخ، و ترکیب آن دو با یکدیگر موفق به تهیه‌ی تصویری سه بعدی از این قمر شده است.


مریخ دو قمر کوچک دارد. فوبوس قمر داخلی‌تر به قطر 22 کیلومتر و «دیموس» (Deimos) قمر کوچک‌تر به قطر 12 کیلومتر است. فوبوس برای دانشمدان جالب‌تر است چون احتمالا یخ آب و مواد غنی از کربن در آن فراوانند.

 

 

 فوبوس، قمر مريخ. گرانش فوبوس كمتر از یك هزارم گرانش زمین است. این گرانش آن‌قدر قوی نیست كه بتواند شكل كروی به قمر بدهد. به همین دلیل فوبوس دوكی شكل است

 

تصاویری که به وسیله‌ی «دوربین با توان تفکیک بالا»(HiRiSE)  تهیه شده می‌تواند اطلاعاتی درباره منشا و تکامل فوبوس در اختیار دانشمندان قرار دهد.

دوربین مذکور که بر روی مدارگرد اکتشافی مریخ نصب است، قادر به تهیه تصویر در کانال‌های آبی، سبز، قرمز و رنگ‌های نزدیک به فروسرخ است. مدارگرد اکتشافی با سرعت 12480 کیلومتر بر ساعت در فاصله 250 تا 316 کیلومتری از سطح مریخ به گرد آن می‌چرخد. هنگام برداشت نخستین عکس،‌ MRO‌ 6800 کیلومتر از فوبوس فاصله داشت. در چنین فاصله ای قدرت تفکیک دوربین 6/8 (هشت و شش دهم) متر بر پیکسل است و می‌تواند عوارضی تا قطر 20 متر را شناسایی کند. در برداشت عکس دوم که 10 دقیقه بعد انجام شد، فاصله MRO از فوبوس 5800 کیلومتر و قدرت تفکیک دوربین 15 متر بود.

 

 

دهانه برخوردی استيكنی، بزرگترين عارضه سطحی فوبوس

 


سطح برخوردی فوبوس خراشیده و شیار خورده است و در دیواره دهانه‌‌های بزرگ آن زمین‌لغزش‌هایی مشاهده می‌شود. بزرگترین عارضه سطح فوبوس گودال «استیکنی» (Stickney) به قطر 9 کیلومتر است. این گودال حاصل برخوردی است که تقریبا قمر را خرد کرده است. ترکیب داده ‌های حاصل از طول‌موج‌ةای مختلف تصویر برداری شده نشان می‌دهد که دیواره استیکنی آبی‌تر از بقیه قسمت‌های فوبوس است. در صورتی که سطح فوبوس هم مثل سطح ماه باشد،‌ رنگ آبی‌تر به این معنا است که مواد در این قسمت تازه‌تر هستند و هنوز به اندازه بقیه قسمت‌های فوبوس در معرض فضای باز قرار نگرفته‌اند.

 

مدار گرد CRISM نیز سال گذشته تصاویری از قمرهای مریخ تهیه کرده است. با ترکیب این تصاویر و تصاویر HiRISE دانشمندان می‌توانند نقشه کانی‌ها و نوع خاک قمرها را به دست بیاورند.

 

فوبوس و دیموس هم مثل ماه در گرانش سیاره مادر قفل شده‌اند و همواره یک سوی آن‌ها به سمت مریخ است. به عقیده دانشمندان این دو قمر کوچک و تاریک شاید سیارک‌هایی از کمربند سیارکی و غنی از کربن مریخ- مشتری باشند که به دام گرانش مریخ افتاده‌اند

روز معلم

معلمی شغل انبیاست.من مدیریت این وبلاگ این هفته را به تمامی معلمان تبریک میگویم.دست همگي شما را مي بوسم.........

رصدخانه خورشیدی

مهندسان مرکز گدارد ناسا، موفق به قرار دادن رصدخانه خورشیدی جدید خود در واحد پیشران آن شدند.

مهندسان مرکز فضایی گدارد ناسا موفق شدند در اولین تلاش خود، رصدخانه پویای خورشیدی را به واحد پیشران آن ملحق کنند. به گفته گری دیویس، مدیر بخش پیشران این رصدخانه در مرکز گادارد، "برخلاف تصور مردم، این عملیات اصلا ساده نیست. همیشه مشکلاتی هستند که شما نمی­توانید پیش بینی کنید."

 

 


 

رصدخانه پویای خورشیدی (SDO) دانشمندان را در درک بهتر فعالیت­هایی چون رشته­ ها و لکه­ های خورشیدی و فوران­های ماده به وسیله تاج خورشید یاری خواهد کرد تا از این طریق، به شناخت بالاتری از چگونگی تشکیل طوفان ­های خورشیدی دست یابند. طوفان ­های خورشیدی علاوه بر اینکه می ­توانند برای فضانوردان و هواپیماهای درحال گذر از فراز قطب خطرناک باشند، انرژی الکتریکی خانه­ ها، ارتباطات ماهواره­ای و سامانه­ های ناوبری را با مشکل مواجه می ­سازند.

 

 


 

در طول یک سال گذشته، دو گروه از مهندسین به طور همزمان قسمت اصلی رصدخانه پویای خورشیدی (SDO) و واحد پیشران آن را طراحی کرده و ساختند. مواد سازنده پیشران 9 ورق تیتانیوم به قطر ورقه کاغذ است که 27 برابر وزن خود را می­تواند تحمل کند. این مجموعه یک موتور تنظیم ارتفاع اصلی و 8 موتور کوچکتر دارد که 4 تای آن­ها پشتیبان هستند. ماموریت این رصدخانه 5 ساله است، اما این مجموعه برای حداقل 10 سال سوخت دارد.

مجموعه این عملیات با تلاش مهندسین مرکز گادارد، فقط 30 دقیقه به طول انجامیده است.

 

کاوشگر فضایی کاسینی

سازمان فضایی ناسا قصد دارد ماموریت کاوشگر فضایی کاسینی را که قرار بود تیرماه امسال به پایان برسد تا دو سال دیگر تمدید نماید.
ناسا قصد دارد ماموریت کاسینی-هویگنس را تا دو سال دیگر تمدید کند. اکتشافات تاریخی این دو کاوشگر، انقلابی در دانسته‌­های ما نسبت به سیاره‌­ی زحل و قمرهایش ایجاد کردند.
 قرار بود ماموریت کاسینی در تیرماه امسال(جولای 2008) به پایان برسد. با 2 سال تمدید ماموریت کاسینی، این کاوشگر قادر خواهد بود 60 بار دیگر به دور زحل بگردد و ملاقات‌­های هیجا‌ن‌­انگیزی با قمرهایش داشته باشد. این ملاقات‌­ها شامل 26 بار ملاقات با بزرگترین قمر زحل، «تیتان»، 7 بار ملاقات با «انسلادوس»( Enceladus) و یک بار ملاقات با «رئا»( Rhea «دیون»(Dione) و هلن (Helene) خواهد بود. همچنین در طی این مدت کاسینی به بررسی زحل، حلقه­‌ها و مغناطیس‌کره‌ی آن خواهد پرداخت.

 

زحل و مجموعه‌ای از قمرهای آن/ ناسا

 

«جیم گرین» (Jim Green)، مدیر بخش علوم سیاره­‌ای ناسا، معتقد است:" این تمدید نه تنها برای جامعه‌ی علمی بلکه برای جهانیان نیز هیجان‌­انگیز است چرا که همگان قادر خواهند بود تا از رازهای زحل پرده بردارند. نشانه‌­ی موفقیت کاسینی کشفیات تازه­‌ی‌ آن به همراه تصاویر افسون‌­کننده­‌ا‌ی خواهد بود که کاسینی از زحل به سمت زمین می‌­فرستد".
بنابر گفته­‌های مدیر ماموریت کاسینی، «باب میشل» (Bob Mitchell)، "کاسینی به طرزی استثنایی خوب کار می‌­کند. به همین دلیل ما تصمیم گرفتیم ماموریت کاسینی را دو سال دیگر تمدید کنیم".
بر پایه‌­ی کشفیات کاسینی، دانشمندان حدس می‌­زنند که زیر سطح انسلادوس آب مایع وجود داشته باشد. به همین دلیل است که این قمر زحل، که قطرش تنها یک هفتم ماه است، یکی از اولویت‌­های ماموریت‌­های آینده­‌ی‌‌ فضایی است.
کاسینی همچنین یخ­فشان­‌هایی در سطح انسلادوس کشف کرد که مخلوط یخ و آب را با فشار زیاد تا ارتفاع سه برابر قطر انسلادوس به فضا پرتاب می‌­کنند. ذرات خارج شده از این یخ­فشان‌­ها جذب یکی از حلقه­‌های زحل می‌­شوند که بیشترین نرخ گسترش را دارد. در طی 2 سال آینده، کاسینی به ارتفاع 25 کیلومتری انسلادوس نیز خواهد رسید و از این ارتفاع آن را به دقت بررسی خواهد نمود.
مشاهدات کاسینی از تیتان، بزرگترین قمر زحل، باعث شده است تا دانشمندان به شباهت‌­های این قمر با زمین پی ببرند. زمین و تیتان هر دو دارای دریاچه، رودخانه، تل‌­های شنی، باران، برف، ابر، کوه و احتمالا آتشفشان هستند. با توجه به این شباهت‌­ها، دانشمندان گمان می‌­کنند تیتان مثال خوبی از زمین در زمان قبل از آغاز حیات باشد.

 

یکی از تصاویر زیبای کاسینی/ ناسا

 

محقق مسئول ماموریت کاسینی، «دنیس ماتسون» (Dennis Matson)، می‌­گوید:" هنگامی که ما ماموریت را طراحی می‌­کردیم هرگز فکر نمی‌­کردیم چه چیزهایی خواهیم یافت، به خصوص در مورد تیتان و انسلادوس. این تمدید ماموریت نیز پاسخی است به این کشفیات جدید و به ما این امکان را خواهد داد تا بیشتر بدانیم".
بر خلاف زمین، دریاچه­‌ها، رودخانه‌­ها و باران‌­های تیتان همه از متان و اتان تشکیل می‌­شوند و دما به منفی 180 درجه سانتی­گراد می‌­رسد. اگرچه جو ضخیم تیتان امکان مشاهده مستقیم سطح آن را محدود می‌­کند اما رادار دقیق و طیف‌­نگارهای فروسرخ کاسینی این قابلیت را به دانشمندان داده است تا از ورای این جو ضخیم به بررسی سطح تیتان بپردازند.
از دیگر فعالیت‌­های تحقیقاتی کاسینی می­توان به بررسی فصل­‌های تیتان و زحل، مشاهده و بررسی حلقه­‌های زحل و مطالعه‌­ی مغناطیس‌کره‌ی زحل اشاره کرد.
کاسینی در طی چهار سال گذشته به طور پیوسته تصاویر مختلفی از زحل و قمرهایش به زمین ارسال کرده­ است به نحوی که اکنون آلبوم تصاویر ارسالی کاسینی حدود 140000 عکس را در بر می‌­گیرد.
حدود 10 سال پس از پرتاب و 4 سال پس از ورود به مدار زحل، کاسینی یک کاوشگر سالم و مقاوم است. اگرچه سه ابزارش دچار ایرادات کوچکی هستند اما این ایرادها اثر چندانی در عملکرد این فضاپیما ندارند. کاسینی همچنین سوخت کافی برای تمدید ماموریت خود دارد. نتایج به دست آمده از مشاهدات کاسینی در دو سال آتی می‌­تواند پایه‌­گذار ماموریت‌­های فضایی آینده به مقصد تیتان یا انسلادوس باشد.
کاسینی که در سال 1997 از پایگاه فضایی کیپ کاناورال به فضا پرتاب شد، در سفر هفت ساله­‌ی‌ خود به سمت زحل 5/3 میلیارد کیلومتر را در نوردید. از نظر تعداد ابزارهای تحقیقاتی، کاسینی دارای یک رکورد است. مدارگرد آن دارای 12 ابزار علمی است و کاوشگر هویگنس 6 ابزار تحقیقاتی را حمل می‌کرد. این کاوشگر که از یک موتور با سوخت هسته­‌ا‌ی برای تولید انرژی بهره می‌­برد، در خرداد ماه سال 1383 (ژوئن 2004) وارد مدار زحل شد و از آن زمان تا کنون به ارسال داده‌های علمی مشغول است.

غول خفته‌ی راه شیری  

 سال پيش، با يك فوران بزرگ، سياه‌چاله‌ی مرکزی كهكشان راه شيری از خواب بيدار شد. این امر نشان می‌دهد که این سیاهچاله هم‌اکنون در دوران فعالیت کم خود است.
چرا سياه‌چاله مرکزی کهکشان ما اينچنين آرام است؟ دانشمندان دريافته‌اند که این سیاه‌چاله در گذشته فعال‌تر بوده است و شاید اکنون بعد از یک فوران بزرگ در دوران آرامش به سر می‌برد.

 

ابر گازی مرکز کهکشان
 
 داده‌هایی که از سال 1994 تا سال 2005 جمع‌آوری شده‌است، نشان می‌دهند که ابرهای گازی نزدیک سیاه‌چاله مرکزی در واکنش به تشعشع پرتو X که از محیط بیرون سیاه‌چاله می‌تابد به سرعت تابناک و سپس خاموش می‌شوند. وقتی گاز با حرکت مارپیچی به درون سیاه‌چاله فرو می‌ریزد، دمای آن تا میلیونها درجه زیاد می‌شود و شروع به تابش پرتو X‌ می‌کند. هر قدر ماده بیشتری اطراف سیاه‌چاله باشد تشعشع پرتو X شدیدتر است.
 
300 سال طول می‌کشد تا پرتو X‌ فاصله بین سیاه‌چاله‌ی مرکزی کهکشان، (*Sagittarius A­)، و ابر بزرگی که سیاه‌چاله را احاطه کرده است، ( Sagittarius B2)، را طی کند و موجب واکنش ابر شود. هنگامی ‌که پرتو X‌ به ابر می‌رسد به اتم‌های آهن برخورد کرده و الکترون‌های نزدیک هسته را برانگیخته می‌کند. با بازگشت الکترون‌ها به مدارهای اولیه، اتم‌ها پرتو X‌ تابش می‌کنند و ابر روشن می‌شود. این روشنایی به معنی تابش نور است. با عبور پالس پرتو X‌ ابر دوباره به روشنایی اولیه خود باز می‌گردد.
 
در Sagittarius B2 منطقه ای به وسعت تنها 10 سال نوری وجود دارد که ظرف پنج سال روشنایی آن به طور قابل ملاحظه‌ای زیاد شده است. دانشمندان با تجزیه خط طیفی پرتو X آهن دریافته‌اند که ذرات زیراتمی نمی‌توانند مسبب این تابش باشند. بنابراین، احتمالا سیاه‌چاله 300 سال پیش فوران عظیمی داشته است. مرکز کهکشان 26000 سال نوری از زمین فاصله دارد و این به این معنا است که ما وقایعی را می‌بینیم که 26000 سال قبل اتفاق افتاده‌اند.
 
تغییرات شدت تابش در ناحیه مرکزی کهکشان در طول 12 سال
 
سال گذشته ستاره شناسان با استفاده از مشاهدات چاندرا از انعکاس پرتو X نشان دادند که این سیاهچاله، 50 سال پیش فروان عظیمی از پرتو X داشته است. فوران 300 سال پیش در مقایسه، 10 برابر روشن‌تر از فوران 50 سال پیش بوده است. در آن هنگام این جرم یک میلیون بار درخشنده‌تر بوده است.
 
دانشمندان هنوز نمی‌دانند چرا فعالیت *Sagittarius A این‌طور زیاد تغییر می‌کند. یکی از احتمالات مطرح شده این است که انفجار یک ابرنواختر نزدیک به سیاهچاله در چند قرن پیش، باعث فرستاده شدن گاز به سمت آن شده است و فرو رفتن داخل سیاهچاله و ایجاد یک فوران موقتی قدرتمند، سیاه‌چاله را از خواب بیدار کرده است. با اين حال، انرژی که تابیده شده از اطراف سیاهچاله‌ی مذکور، هزاران میلیون بار ضعیف‌تر از سیاه‌چاله‌های مرکزی سایر کهکشان‌ها است. این‌که چرا *Sagittarius A با جرمی بیش از چهار میلیون برابر خورشید بسیار آرام است، همچنان به صورت یک راز باقی مانده است.

وقتی کهکشان‌ها سرکش می‌شوند  

برخوردهای کهکشانی شگفت انگیز و زیبا هستند. امروز در جشن 18 سالگی پرتاب تلسکوپ فضایی هابل، مجموعه‌ی 59 تصویر هابل از برخوردهای کهکشانی منتشر شد.

 

در کتاب‌های ستاره‌شناسی، اغلب، کهکشان‌ها به صورت جزیره‌هایی آرام از ستارگان نشان داده می‌شوند، اما همیشه این‌طور نیست. روی دیگر سکه زمانی دیده می‌شود که دو کهکشان با هم برخورد کنند. در برخورد کهکشان‌ها، به دلیل فاصله‌ی بسیار زیاد ، معمولا ستارگان  با هم برخورد نمی‌کنند اما به دلیل گرانش بسیار زیاد کهکشان‌ها، معمولا تغییر شکل زیادی در ظاهر دو کهکشان رخ می‌دهد، ستارگان بسیاری از مدار‌های خود خارج می‌شوند و گازهای میان ستاره‌ای متلاطم می‌شوند.

 

برخوردهای زیبای کهکشانی / ناسا

 

پس از برخورد، ممکن است کهکشان‌ها با هم ادغام شوند یا بار دیگر از هم‌ جدا شوند. همانند دو دسته‌ی بزرگ از زنبورها که از درون یک‌دیگر عبور می‌کنند. اما به دلیل فعال شدن مناطق ستاره‌سازی، معمولا پس از این برخوردها فرآیند ستاره سازی کهکشان‌ها شتاب می‌گیرد و می‌تواند به 100 برابر مقدار اولیه خود برسد. البته مدت زمان این برخوردها می‌تواند صدها میلیون سال به طول انجامد.
 

 امروز در هجدهمین سالگرد پرتاب تلسکوپ فضایی هابل، 59 عکس از این برخوردها برای عموم منتشر شد.
 

 بیشتر این عکس‌ها حاصل کار پروژه‌‌ی GOALS است. در این پروژه تلسکوپ‌های فضایی هابل، چاندرا و اسپیتزر برای یافتن کهکشان‌هایی که در ناحیه‌ی فروسرخ درخشان هستند، با هم همکاری می‌کنند.
 

زندگي در .......

آیا حیات میکروبی در داخل انسلادوس، جایی که نور خورشید نمی‌رسد، عمل فوتوسنتز غیر ممکن است و اکسیژنی در دسترس نیست می‌تواند وجود داشته باشد؟

 

برای پاسخ به این پرسش، نیاز نیست فراتر از سیاره‌ی خود را جستجو کنیم تا مثال‌هایی از انواع اکوسیستم‌های خارجی که می‌توانند  حیات را روی قمر آبفشان زحل به وجود آورند، پیدا کنیم. پاسخ به نظر می‌رسد مثبت است، این امکان می‌تواند وجود داشته باشد.

 

در سال‌های اخیر گونه‌هایی از حیات روی زمین یافت شده است که در مکان‌هایی که خورشید نمی تابد و به دلیل رخ ندادن عمل فوتوسنتز اکسیژن نیز موجود نیست، خوب رشد می‌کنند. میکروب‌هایی کشف شده‌اند که با انرژی‌ای که از واکنش شیمیایی بین انواع متفاوت مواد معدنی به دست می‌آید، زنده می مانند و انواعی دیگر از واپاشی‌های رادیو اکتیو میان صخره‌ای انرژی لازم برای زنده ماندن را کسب می‌کنند. این اکوسیستم‌ها به طور کامل از اکسیژن یا مواد آلی که با فوتوسنتز در روی سطح زمین تولید ‌می‌شود، مستقل هستند. این اکوسیستم‌های میکروبی استثنایی نمونه‌هایی ازحیات هستند که ممکن است امروزه در داخل انسلادوس وجود داشته باشند.

 

ادامه نوشته

جان آرچیبالد ویلر

فیزیک‌دان٬ فیلسوف٬ شاعر و آینده نگر٬ جان آرچیبالد ویلر، در 25 فروردین ماه در سن 96 سالگی در‌گذشت. وی تمامی این مقام‌ها را برای پی بردن به حقیقت نهایی به کار گرفت.

«جان آرچیبالد ویلر»(John Archibald Wheeler)، در هر دو قلمروی بزرگ مقیاس گرانش و عرصه‌ی کوانتوم در کوچکترین مقیاس‌های طبیعت به راحتی کار می‌کرد. ویلر با پیشرو بودن در شاخه‌ی در حال پیشرفت گرانش کوانتومی٬ یکی از اولین فیزیک‌دانانی بود که به درستی معنای متحد شدن این دو قلمرو را بررسی کرد. وی در توسعه‌ی فرآیند شکافت هسته‌ای که به درگیری‌اش در پروژه‌ی منهتن(تولید انرژی هسته‌ای) انجامید، نقش داشت و بعد‌ها در پیشرفت بمب هیدروژنی با «نیلز بور»(Niels Bohr)٬ مشاورش٬ همکاری داشت.

 

ویلر به همراه اینشتین قدم‌زنان در خیابان‌های پرینستون به مذاکره درباره‌ی معنای نظریه‌ی کوانتومی می‌پرداخت. وی با همکاری «برایس دیویت»(Bryce Dewitt) با نشان دادن کاربرد دنیای شگفت کوانتومی در جهان، شهامت خود را نشان داد و در همان زمان به زمینه‌ی کیهان‌شناسی کوانتومی پی برد و معادله‌ای به‌نام «ویلر- دیویت» و یا به گفته‌ی دیویت «معادله‌ی لعنتی»، ثبت کرد. ویلر به کمک استعداد شاعری‌اش٬ اصطلاحات «سیاه چاله» و «کرم چاله» را برای اولین بار مطرح کرد٬ کلماتی که قدرت تخیل فیزیک‌دانان را به اندازه‌ی عموم مردم جلب می‌کند.



تاثیر ویلر بر هم‌دوره‌ها و به خصوص بر شاگردانش بی‌اندازه وسیع است. تحت مشاوره‌ی وی٬ «ریچارد فاینمن»(Richard Feynman) نظراتی را توسعه داد که سرانجام به نگرش جدیدی از مکانیک کوانتومی انجامید، «ژاکوب بکنشتاین»(Jacob Bekenstein) این ایده را که افق رویداد یک سیاه چاله مقدار آنتروپی است، پیشنهاد داد. ایده‌‌ای که منجر به کشف معروف هاوکینگ مبنی بر پرتو ساطع کردن سیاه‌چاله ها شد. و در نهایت «هیوج اورت»(Hugh Everett) تفسیر «جهان های متعدد» مکانیک کوانتومی را - که واقعیت را به مانند درختی با شاخه‌های بی‌پایان از احتمال نشان می‌دهد- فرموله کرد.

 

ویلر در عالم تئوری٬ جسورانه و با دقت سوال‌های بزرگ را دنبال می‌کرد٬ نه تنها «چه»‌ها بلکه «چرا‌»ها. وی دوست داشت بپرسد چرا کوانتوم؟ برای ویلر بیان این که مکانیک کوانتومی کار می‌کند کافی نبود٬ وی می‌خواست بداند در پس آن چیست.

 

اینشتین در رد نظریه کوانتوم گفت:"خدا تاس نمی‌اندازد". ویلر پذیرفت که خدا تاس می‌اندازد(نظریه کوانتوم را پذیرفت)، اما می‌خواست که قوانین بازی را بداند.

ویلر معتقد بود که ناظر نقش مهمی را در خلق واقعیت ایفا می‌کند و آزمایش‌های بسیار زیبایی، از قبیل آزمایش «گزینش تاخیری» را به منظور توضیح دادن تصور نامعقول و شهودی طراحی کرد.

 

وی می‌نویسد: " ما در گذشته فکر می‌کردیم که جهان جایی خارج از این جا به صورت مستقل از ما وجود دارد و ما ناظران با اطمینان در پس یک صفحه‌ی شیشه‌ای با ضخامت چند ده سانتی‌متر پنهان شده‌ایم٬ درگیر آن نیستیم و تنها مشاهده می‌کنیم. اما در این بین به این نتیجه رسیدیم که جهان به این شیوه عمل نمی‌کند.٬ در حقیقت ما باید این شیشه را خرد کنیم و به آن دست یابیم."

 

سوالی که شب‌ها ویلر را بیدار نگه می‌داشت این بود "چگونه «وجود» ایجاد می‌شود؟ " . افسانه‌ی ویلر با این سوال ادامه خواهد یافت.

مرکز یک کهکشان

دانشمندان موفق شدند به کمک سیاهچاله‌ی مرکز یک کهکشان، هسته‌ی آن را بررسی کنند. در این کهکشان، نورافشانی گازهای اطراف سیاهچاله موجب روشن شدن فضای اطراف می‌شود.  

این گروه توانست انعکاس چنین رویداد نادری را با جزئیات بسیار خوبی رصد و ثبت کند. این رویداد نه تنها می­تواند فرآیند ازهم­گسیختگی یک ستاره را  آشکار کند بلکه قادر است روش‌های جدیدی را در نقشه‌­برداری از هسته کهکشانی ارائه کند.

وقتی ستاره‌­ای در دام گرانش یک سیاهچاله‌ی ابرپرجرم اسیر می­شود، ناچار تکه تکه می‌شود و هسته‌ی سیاهچاله خرده­‌های آن را جذب می‌­کند. طی این فرآیند گازهای ستاره بسیار داغ شده و آهنگ برافزایش بیشتر می‌شود و در نتیجه تابش پرتو X به طور ناگهانی افزایش می‌یابد. این تابش در هسته کهکشان، ماده‌ی اطراف را روشن می­کند و امکان جستجو در مناطقی را که تا پیش از این اتفاق غیرقابل رصد بوده‌اند، فراهم می‌­کند.

نمایی خیالی از یک سیاهچاله و گازهای اطراف

 

استفانی کوموسا، رهبر این تحقیق از موسسه ماکس پلانک، می‌­گوید:" مطالعه هسته­‌های کهکشانی بدون حضور چنین انعکاس‌های نوری درست مانند بررسی شهر نیویورک در شبی بدون برق است. در این حالت نمی‌توانید جزئیات هیچ ساختمان  یا خیابانی را ببینید. اما اگر در همان شب تاریک نیویورک آتش­‌بازی برپا باشد وضعیت متفاوت خواهدبود. این انعکاس نوری مانند آتش­بازی عمل می‌­کند و هسته‌ی کهکشان را روشن می‌سازد. البته اخترشناسان باید سریع عمل کنند زیرا این فوران‌های اشعه  X مدت زمان کوتاهی دارند.

فیزیکدان‌ها از روی اندازه و درجه یونش خطوط طیفی می‌­توانند تعیین کنند که این انعکاس‌ها از کدام ناحیه کهکشان است. کوموسا و تیمش کهکشانی جالب را در دسامبر 2007 آشکار کردند. خطوط طیفی بسیار قوی آهن در آن، توجه تیم را به خود جلب کرد. همچنین نشانه‌­هایی از حلقه‌های مولکولی مشاهده شد که قسمت بسیار مهمی از مدل متحد کهکشان‌های فعال است . مدل متحد کهکشان‌های فعال بیان می‌­کند که همه کهکشان‌های فعال از اجزای یکسانی تشکیل شده­‌ا‌ند و تفاوت‌های دیده‌­شده ناشی از اختلاف در جهت دید ما از کهکشان‌ها است.

نکته مهم در این نوع کهکشان‌ها جمع‌­شدن مولکول‌ها در اطراف سیاهچاله و قرص برافزایشی است که به آن حلقه مولکولی می‌­گویند. این حلقه اطراف سیاهچاله را پوشانده و باعث اختلاف‌هایی وابسته به جهت دید رصدگرها می‌­شود . در حال حاضر کوموسا و تیمش یک سیگنال بسیار قوی متغیر با زمان دارند که از طرف حلقه مولکولی کهکشان فرستاده شده ­است. آنها معتقدند که با استفاده از این انعکاس می­توانند از حلقه مولکولی نقشه‌­برداری کنند و هندسه آن را آشکار کنند. 

در میان خطوط طیفی، برخی تابشهای متغیر فرو سرخ هم دیده­ شده که دانشمندان آن را با عنوان «آخرین گریه برای کمک» از طرف حلقه‌ی مولکولی قبل از نابودی کامل آن همه گاز داغ تعبیر کرده­‌ا‌ند. همچنین خطوط بسیار عجیبی از تابش‌های هیدروژن شناسایی شده که اشاره به فعالیت‌های دیسک ماده اطراف سیاهچاله دارد .تیم تحقیقاتی در حال حاضر شرایط فیزیکی این پدیده را بررسی می‌­کند و در جستجوی رابطه­ آن با کهکشان‌های فعال و غیرفعال است.

 

بررسی این خبر از نگاهی دیگر:

 

به نظر می رسد دانشمندان موفق شده اند راه تشکیل فوران های ماده از سیاهچاله های مرکز کهکشان ها را بیابند. اخترشناسان معتقدند که این موضوع با میدان مغناطیسی سیاهچاله ها مرتبط است.

در مرکز بسیاری از کهکشان­ها، سیاهچاله های ابرپرجرم فوران­های عظیم از ذرات را با سرعت نزدیک به سرعت نور ایجاد می ­کنند. نحوه تشکیل این جت­ها مدت­ها ذهن اخترفیزیکدانان را به خود مشغول کرده بود. نظریه پیشرو در این زمینه مدعی است که این ذرات در میدان مغناطیسی نزدیک به سیاهچاله شتاب می ­گیرند. اما این نظریه معترف است که برای اثبات این ایده به بررسی دقیق فرایند داخلی این فوران­ها نیاز است. به تازگی گروهی از دانشمندان با استفاده از آرایه رادیویی خط مبنای بسیار بلند، رفتار مواد و ذرات این فوران­ها را دقیقاً به مانند پیشبینی نظریه فوق مشاهده کرده­ اند.

آلن مارچر از دانشگاه بوستون در این رابطه گفته است:"ما تاکنون دقیق­ترین نگاه ممکن را به درونی­ترین لایه­ های یک فوران داشته ­ایم. هر آنچه که ما دیدیم، این نظریه را تقویت می ­کند. این پیشرفت بزرگی در فهم ما از آن چیزی است که در جهان رخ می ­دهد."

کهکشان مورد مطالعه تیم دانشمندان به رهبری مارچر، کهکشان BL-سوسمار در فاصله 950 میلیون سال نوری از زمین بوده است. این کهکشان یک بلازار (Blazar) است. سیاهچاله­ های مرکز بلازارها نیرومندترین سیاهچاله­­ های کهکشانی هستند. سیاهچاله ­ها اجرامی بسیار چگالند که هیچ چیز، حتی نور نمی ­تواند از میدان گرانشی آن­ها بگریزد.

این دانشمندان در این تحقیقات علاوه بر  استفاده از آرایه رادیویی خط مبنای بسیار بلند از آرایه ­ای از ده تلسکوپ دیگر نیز کمک گرفته ­اند.

زمین در آینده‌ی خود امکان برخورد با عطارد یا مریخ را خواهد داشت

زندگی بر روی زمین چگونه پایان می‌یابد؟ البته پاسخ معلوم نیست٬ اما دو مطالعه‌ی جدید، برخوردی با عطارد یا مریخ را پیش‌بینی می‌کنند که می‌تواند پیش از آنکه خورشید به غولی قرمز بدل شود و سیاره را در تقریبا 5 میلیارد سال برشته کند٬ زندگی بر روی زمین را به سرنوشتی شوم دچار کند.

این مطالعات نشان می‌دهند که سیارات منظومه‌ی شمسی به چرخش حول خورشید تا حداقل 40 میلیون سال به صورت پایدار ادامه خواهند داد. ولی پس از آن احتمال کمی (غیر قابل صرف نظر) وجود دارد که اوضاع به صورتی بسیار بد پیش خواهد رفت.

 

منظومه‌ی شمسی در مقیاس زمانی انسان‌ها به نظر می‌رسد که ساعت‌وار به طور منظم در حرکت است اما آیزاک نیوتن 3 قرن پیش دریافت که جاذبه گرانشی که سیارات بر یکدیگر اعمال می‌کنند می‌تواند٬ آنها را با گذشت زمان به خارج از مدارهای خود متمایل کند.  پیش‌بینی آنچه که رخ خواهد داد به علت چند جسمی بودن مسئله بی‌اندازه مورد سوال قرار می‌گیرد. امروزه حتی خطاهای کوچک در موقعیت‌های مشاهده شده‌ی سیارات می‌تواند به عدم قطعیت‌هایی بسیار بزرگ در پیش‌بینی آینده تبدیل شود. به همین علت اخترشناسان با اطمینان تنها خبر از ثابت بودن منظومه‌ی شمسی برای 40 میلیون سال آینده را می‌دهند.

 

اگرچه هیچ کس نمی‌تواند با اطمینان از آنچه که پس از آن رخ می‌دهد بگوید٬ محاسبات جدید از اطلاعات کمی در آینده‌ای دورتر خبر می‌دهند. این محاسبات نشان می‌دهند که با احتمال 1 تا 2 درصد مدار عطارد در طول 5 میلیارد سال آینده قطعا تغییرات عمده‌ای را خواهد داشت. این رویداد به متزلزل کردن سیارات درونی منظومه‌ی شمسی می‌انجامد و می‌تواند به برخوردی فاجعه‌آمیز بین زمین و مریخ یا عطارد منجر شود که حیات موجود در آن زمان را نابود کند.

 

برخوردی فجیع بین عطارد یا مریخ با زمین ممکن است در آینده به وقوع بپیوندد.

 

  گرگوری لافلین، نویسنده‌ی مشترک یکی از این مطالعات در دانشگاه کالیفرنیا-سانتا کروز می‌گوید:"برای مثال در برخوردی سنگین با مریخ تمامی حیات فوراً نابود می‌شود و زمین با دمای یک ستاره‌ی غول سرخ در حدود 1000 سال خواهد گداخت." ژاک لاسکار از رصد‌خانه‌ی پاریس در فرانسه مطالعه‌ی دیگری را تصویب کرد. وی 1001 شبیه‌سازی کامپیوتری از منظومه‌ی شمسی را در گذر زمان با اندکی اختلاف در شرایط آغازین هر یک از سیارات برپایه‌ی عدم قطعیت در مشاهدات به اجرا درآورد.

 

در 1 تا 2 درصد موارد٬ مدار عطارد با گذشت زمان و در اثر جاذبه‌ی گرانشی مشتری بسیار کشیده شد. در این موارد٬ مدار عطارد به خروج از مرکز 0.6 یا بیشتر رسید (خروج از مرکز صفر به معنای یک دایره‌ی کامل است در حالی که خروج از مرکز 1 بیشترین کشیدگی ممکن را نشان می‌دهد). قرار گرفتن عطارد در چنین مدار کشیده‌ای٬ تاثیر متقابل بین عطارد٬ زهره٬ مریخ و زمین را افزایش می‌دهد. شیبه‌سازی‌های پیشین لاسکار نشان می‌دهد که چنین رویدادی تمامی منظومه‌ی شمسی را آشفته می‌کند. لافلین در گفتگو با نیوساینتیست گفت:" هنگامی که خروج از مرکز عطارد به حدود 0.6 افزایش می‌یابد٬ به محل تقاطع با مدار زهره نزدیک می‌شود".

 

عطارد و مریخ به هنگام متزلزل شدن منظومه‌ی شمسی به دلیل جرم‌های به‌ترتیب 6 و 11 درصد جرم زمین٬ دورتر پرتاب می‌شوند٬ زیرا نسبتاً راحت‌تر حرکت می‌کنند. به حرکت در‌آوردن زهره سخت‌تر است زیرا جرمی معادل با 82 درصد جرم زمین را داراست. در یکی از شبیه‌سازی‌های لافلین و کنستانتین بتیگین از عطارد، پس از 1.3 میلیارد سال به سمت خورشید پرتاب شد. در شبیه‌سازی دیگری مریخ پس از 820 میلیون سال از منظومه‌ی شمسی به بیرون پرت شد و 40 میلیون سال پس از آن عطارد و زهره برخورد کردند. لافلین گفت: "تعداد زیادی از فجایعی که ممکن است رخ دهد برای ما روشن شده است و در هر مورد٬ جزئیات اسف‌بار کاملا متفاوت هستند".

 

وحشتناک‌ترین فاجعه برای زمین احتمال برخورد با عطارد یا مریخی عنان گسیخته است. نسبتا مشخص است که مریخ با زمین چه می‌تواند انجام دهد. اکثر دانشمندان بر این باورند که جسمی به اندازه‌ی مریخ در ابتدای منظومه‌ی شمسی به زمین برخورد کرده است و سرانجام از بقایای این برخورد ماه به وجود آمده است. زمین با این برخورد با اقیانوسی از مذاب تا هزاران درجه گرم شده بود. لافلین افزود: "پاسخ آینده به چنین اتفاقی فاجعه‌آمیز خواهد بود٬ اما 98 تا 99 درصد احتمال حرکت ساعت‌وار منظومه‌ی شمسی در 5 میلیارد سال آینده وجود دارد." 

انجام تمامي معاملات نفت ايران با «ين» و «يورو»

 
گروه اقتصاد: مدير امور بين‌الملل شركت ملي نفت ايران گفت: تمام معاملات نفتي ايران با يورو و ين انجام مي‌شود.
حجت‌الله غنيمي‌فرد در گفتگو با فارس گفت: از سال گذشته معاملات نفتي ايران به يورو و ين انجام مي‌شود و دلار از اين معاملات به طور كامل حذف شده است.

وي تصريح كرد: با تمام خريداران نفت خام ايران توافق كرده‌ايم تا خريد و فروش نفت با دريافت ساير ارزها به جز دلار صورت گيرد. غنيمي‌فرد همچنين گفت: در اروپا نفت خام ايران به يورو و در آسيا به يورو و ين معامله مي‌شود و انجام معاملات به ين فقط در ژاپن نبوده است.


دستمزد كارگران فقط 46 درصد هزينه زندگي را تامين مي‌كند

معاون وزير كار:
گروه اقتصاد: معاون روابط كار وزارت كار و امور اجتماعي گفت: دستمزد سال‌جاري كارگران فقط 46 درصد از هزينه‌هاي زندگي آنان را پوشش مي‌دهد.
به گزارش مهر، ابراهيم نظري جلالي نحوه تعيين حداقل دستمزد سال جاري كارگران را بر اساس نرخ تورم و حداقل سبد هزينه خانوار در سال 84 اعلام كرد.
معاون روابط كار وزارت كار و امور اجتماعي اظهار كرد: حداقل سبد هزينه خانوار در سال 84 حدود 2 ميليون و 610 هزار ريال بوده ولي با اين حال دستمزد تعيين شده سال جاري فقط 46 درصد هزينه زندگي كارگران را تامين مي‌كند.

وي تصريح كرد: بر اساس پژوهشي كه وزارت كار و امور اجتماعي در سال گذشته انجام داده، حدود هزار واحد صنعتي تنها 8 درصد از دستمزد كارگران را با هدف بالا بردن بهره‌وري افزايش داده‌اند. 

نظري جلالي تاكيد كرد: نمي‌توان بدون توجه به معيشت كارگران به چشم‌انداز پيش‌بيني شده در برنامه چهارم دست يافت، ولي از سويي در افزايش حداقل حقوق سال جاري كارگران اگر حداقل معيشت در نظر گرفته مي‌شد بايد 113 درصد به حداقل دستمزد سال 84 مي‌افزوديم ولي در حال حاضر بنگاه‌هاي اقتصادي توان پرداخت اين درصد رشد را ندارند. معاون روابط كار وزارت كار و امور اجتماعي ساماندهي قراردادهاي موقت را منوط به اصلاح قانون كار دانست و گفت: در صورتي كه افزايش دستمزد در بهره وري كار، افزايش كيفيت كالاها و رضايتمندي كارگران موثر باشد، روند افزايش سالانه دستمزد ادامه مي‌يابد.

کاهش رشد اقتصادي امريکا چشمگير و ادامه دار است

صندوق بين المللي پول:
صندوق بين المللي پول هشدار داد، کند شدن رشد اقتصادي امريکا چشمگير است و انتظار مي رود همچنان ادامه يابد.

به گزارش ايسنا، دومينک استروس کان ، رئيس صندوق بين المللي پول گفت : مشخص نيست بحران پيش روي بانک هاي بين المللي تا کي ادامه يابد، اما ارتباطهاي پيچيده ميان اقتصادهاي در حال پيشرفت مي تواند شرايط را پيچيده تر کند.

وي در جريان ديدار از هند گفت : مشکل اصلي ما اين است که ناشناخته هاي زيادي وجود دارد. صندوق بين المللي پول ماه گذشته پيش بيني خود را براي رشد اقتصادي جهان در سال جاري کاهش داد و استروس کان ، دليل اصلي اين اقدام را وضعيت نابسامان اقتصاد امريکا و دورنماي ضعيف آن اعلام کرد. صندوق بين المللي پول ، رشد اقتصادي جهان براي سال 2008را از 4/4 درصد به 1/4 درصد کاهش داد.

سقوط سهام بزرگترين شرکت بيمه امريکايي

در همين حال شرکت بيمه اي آي جي امريکا اعلام کرد، ميزان خسارات اين شرکت مرتبط با بحران وام مسکن ممکن است به 5ميليارد دلار برسد.

به گزارش شبکه فرانس 24، پس از اعلام اين مطلب ، ارزش سهام بزرگترين شرکت بيمه جهان بيش از 10درصد در بازار بورس امريکا سقوط کرد.

ايران هفدهمين اقتصاد‌بزرگ‌دنيا‌مي‌شود

صندوق بين المللي پول اعلام كرد:
جام جم آنلاين: صندوق بين المللي پول اعلام كرد ايران تا سال 2013 با يك پله صعود در رتبه بندي جهاني در جايگاه هفدهمين اقتصاد بزرگ دنيا قرار مي گيرد.

به گزارش فارس ، صندوق بين المللي پول در پيش بيني خود از اوضاع اقتصادي كشورهاي مختلف جهان تا سال 2013 اعلام كرد ايران با يك پله صعود در اين سال در جايگاه هفدهمين اقتصاد بزرگ دنيا قرار مي گيرد.

بر اساس گزارش چشم انداز اقتصاد جهاني توليد ناخالص داخلي ايران بر اساس قدرت خريد در سال 2007 به 752ميليارد دلار رسيد كه در نتيجه ايران در آن سال به عنوان هجدهمين اقتصاد بزرگ دنيا شناخته شد.

ميزان توليد ناخالص داخلي ايران بر اساس قدرت خريد در آن سال معادل 1.16 درصد كل توليد ناخالص داخلي جهان بود.

به پيش بيني صندوق بين المللي پول توليد ناخالص داخلي ايران بر اساس قدرت خريد در سال 2013 به 1.123 تريليون دلار خواهد رسيد كه اين رقم معادل 1.215 درصد كل توليد ناخالص جهان خواهد بود.

در اين سال ايران با پشت سرگذاشتن استراليا و با يك پله صعود در جايگاه هفدهمين اقتصاد بزرگ دنيا قرار مي گيرد.

توليد ناخالص داخلي استراليا بر اساس قدرت خريد در سال 2007 بالغ بر 760ميليارد دلار بوده است كه اين رقم در سال 2013 به 1.36 ميليار دلار خواهد رسيد.

پنج اقتصاد بزرگ دنيا در سال 2013 همان پنج اقتصاد بزرگ در سال 2007 خواهند بود.اين كشورها به ترتيب عبارتند از امريكا،چين،ژاپن،هند و چين.

در عين حال روسيه با قرار گرفتن به جاي انگليس با توليد ناخالص داخلي بر اساس قدرت خريدي به ميزان 2.28 ميليارد دلار در جايگاه ششم قرار مي گيرد.

كل توليد ناخالص داخلي جهان بر اساس قدرت خريد در سال 2007 بالغ بر 64 تريليون دلار بوده است كه بر اساس پيش بيني صندوق بين المللي پول اين رقم در سال 2013 به 92 تريليون دلار خواهد رسيد

ايران در جايگاه پنجم رشد تورم در جهان

صندوق بين‌المللي پول اعلام كرد: 
جام جم آنلاين: صندوق بين‌المللي پول اعلام كرد كه نرخ تورم ايران در سال جاري بالاترين ميزان در ميان 14 كشور منطقه خاورميانه و پنجمين نرخ تورم بالا در ميان 183 كشور جهان خواهد بود.

به گزارش ايسنا، تازه‌ترين گزارش صندوق بين‌المللي پول در خصوص دورنماي اقتصادي جهان حاكي از آن است كه نرخ تورم ايران در سال جاري به 20.7 درصد خواهد رسيد كه بالاترين ميزان در خاورميانه و پنجمين نرخ تورم بالا در ميان كشورهاي مورد ارزيابي قرار گرفته جهان (183 كشور) خواهد بود.

آمارهاي منتشره توسط صندوق بين‌المللي پول نشان مي‌دهد كه نرخ تورم ايران در سال 87 بالاترين ميزان خود از سال 79 را شاهد خواهد بود و تا پايان سال 1392 نيز بالاترين ميزان خواهد بود.

انتظار مي‌رود در سال 88 تورم 17.4 درصدي براي كشور به ثبت برسد كه تداوم روند نزولي اين شاخص را در سال 1392 به 11.8 درصد خواهد رساند.

در ميان كشورهاي جهان كه صندوق بين‌المللي پول به بررسي نرخ تورم در آنها پرداخته، ونزوئلا با تورم 25.7 درصدي در صدر قرار گرفته و پس از آن ميانمار با نرخ تورم 25 درصدي در مكان دوم جهان جاي دارد.

در ميان كشورهاي منطقه خاورميانه نيز ايران با تورم 20.7 درصدي مكان اول را به خود اختصاص داده و قطر با نرخ تورم بسيار كمتر (12 درصد) مكان بعدي را اشغال كرده است.

آمارها نشان مي‌دهد كه كمترين تورم منطقه خاورميانه متعلق به بحرين با نرخ 3.3 درصد است، اين در حالي است كه در ميان 183 كشور جهان ژاپن كمترين نرخ تورم (0.6 درصد) را داراست

تورم

تورم بزرگترين خطر براي اقتصاد حوزه خليج فارس
جام جم آنلاين: کشورهاي عربي نفت خيز حوزه خليج فارس براي حل اختلافات ناشي از طرح پول واحد تلاش مي کنند تا هيچ يک از شش کشور عضو شوراي همکاري خليج فارس براي افزايش ارزش پول خود با توجه به افزايش نرخ تورم و ارتباط پول آنها به دلار کم ارزش در برابر يورو ،‌ اقدامات يکجانبه انجام ندهند.

به گزارش واحد مرکزي خبر ، سياستمداران در کشورهاي عربي خليج فارس بعد از آنکه گفته شد امارات عربي متحده و قطر براي اصلاحات ارزي دست به اقدامات يکجانبه خواهند زد ( کاري که کويت سال گذشته انجام داد)، اظهارات مشابهي کردند.

روساي بانک هاي اعضاي شوراي همکاري خليج فارس درخواست هاي خود را براي تکميل طرح وحدت پولي در زمان مقرر يعني سال 2010 هدفي که بارها با موانعي برخورد کرده است تشديد کرده اند .

طرح هاي ايجاد يک اقتدار پولي منطقه اي راه را در برابر اين کشورهاي نفتي براي اصلاح سياست ارتباط خود با دلار در قالب رفتاري مشترک تسهيل خواهد کرد . اين در حاليست که اقتصاد کشورهاي خليج فارس بخاطر درآمدهاي بالاي نفتي در حال شکوفايي است و اقتصاد آمريکا با حالتي از رکود مواجه است .

اقتصاددانان مي گويند: نقدينگي بالا ناشي از افزايش شديد درآمدهاي نفتي و همچنين تاثيرگذاري پولهاي رايج که ارزش آنها براساس دلار ضعيف آمريکا تعيين مي شود، در حال افزايش ميزان نرخ تورم در منطقه خليج فارس است.

احمد اليوشه اقتصاددان ارشد بحريني گفت : افزايش عرضه پول در کشورهاي حاشيه خليج فارس در برخي از موارد از 20 درصد نيز فراتر رفته است.

او افزود: اين مسئله حاکي از افزايش تقاضا است و در نهايت قيمتها را نيز تحت تاثير قرار مي دهد.

بحرين، کويت، عمان، قطر، عربستان سعودي و امارات متحده عربي، کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس، به علت افزايش بي سابقه بهاي نفت خام، در حال بهره بردن از درآمدهاي باد آورده نفتي هستند.

اين در حاليست که افزايش درآمدها که به اقتصاد کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس انرژي تازه اي بخشيده و به رشد اقتصادي آنها نيز منجر شده است، در عين حال اين کشورها را با مشکل نقدينگي مواجه کرده است.

نرخ تورم در امارات عربي متحده و قطر در سال 2006 ميلادي به ترتيب 9.3 درصد و 11.8درصد بوده است.

عربستان سعودي که همواره نرخ تورم نسبتا پاييني داشته است، ميزان تورم را در سال 2007 ميلادي در اين کشور 4.1درصد اعلام کرد.

يکي از عوامل مهم افزايش قيمتها، افزايش شديد بهاي مسکن بوده است.

حتي به رغم اينکه کشورهاي منطقه در حال تجربه موجي از ساخت و سازها هستند، همچنان موانعي بر سر راه عرضه وجود دارد.

يکي ديگر از عوامل افزايش قيمتها نيز افزايش بهاي کالاهايي است که از مناطقي با پول رايج غير از دلار، به کشورهاي حاشيه خليج فارس وارد مي شود.

اصلاحات در کشورهاي خليج فارس با دشواريهايي سياسي هم مواجه است.

به عنوان مثال عربستان که پرجمعيت ترين کشور شوراي همکاري خليج فارس است و در دهه 90 قرن گذشته شاهد کسري بودجه بوده است از آن بيم دارد که افزايش ارزش پول آن باعث کاهش ارزش درآمد ناخالص داخلي شود.

کارولين گرادي اقتصاد دان در دويچه بانک گفت: امارات و قطر در سال جاري ارزش پول خود را افزايش خواهند داد .

سلطان ناصر السويدي رئيس کل بانک مرکزي امارات نوامبرگذشته خواستار اصلاح پول کشور شد که اين نشان مي دهد امارات در اقدامي يکجانبه قصد دارد ارزش پول خود درهم را افزايش دهد .

نخست وزير قطر نير در فوريه گذشته اعلام کرد: قطر که درآمد سرانه آن بين اين کشورها بيشتر است در فکر اصلاحات در پول خود است ولي او نيز مانند مقامات امارت بعد از آن از طرح مربوط به وحدت پولي سخن به ميان آورد.

نتايج تحقيقات بانک " اچ .اس .بي. سي " در دبي نشان مي دهد با وجود آنکه مقامات اجرايي کشورهاي عرب حوزه خليج فارس اعلام کرده اند اين کشورها احتمالا ارزش پولهاي خود را افزايش نخواهندداد اما تورم فزاينده در اين کشورهابه فعاليتهاي اقتصادي لطمه خواهد زد.

کويت ماه مه گذشته ارتباط خود را با دلار قطع و اعلام کرد کاهش دلار در بازارهاي جهاني از طريق افزايش هزينه هاي واردات به افزايش ميانگين تورم منجر مي شود.

سياست مرتبط بودن پول عربستان ، قطر ، امارات ، سلطان نشين عمان و بحرين با دلار آمريکا اين کشورها را وادار کرده است که با وجود کندي اقتصاد آمريکا از کاهش سود بهره در آمريکا تبعيت کنند.

سلطان ناصر السويدي رئيس بانک مرکزي امارات گفت: وي براي قطع ارتباط دهم با دلار تحت فشارهاي شديد اجتماعي و اقتصادي است.

روساي بانکهاي مرکزي شش کشور عرب حوزه خليج فارس اخيرا در نشست خود در قطر درباره راههاي برطرف کردن موانع وحدت پولي شوراي همکاري خليج فارس بحث و گفتگو کردند.

در اين نشست درباره موضوع فراهم آوردن مقدمات وحدت پولي بين کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج  فارس و راههاي تسريع در برطرف کردن موانع تلاش مشترک بحث و تبادل نظر خواهد شد.

واحد پول همه اين کشورها به جز کويت به دلار آمريکا وابسته است. اين شش کشور تلاش مي کنند اول ژانويه سال 2010 ميلادي پول واحد ارائه کنند.

صندوق بين المللي پول در گزارش شش ماهه خود درباره چشم اندازهاي اقتصادي جهان اعلام کرد: تورم بزرگترين خطر براي اقتصاد کشورهاي خاورميانه است .

بانک جهاني اعلام کرد: تحولات در بازارهاي مالي جهان تاثير مستقيم کمي بر خاورميانه داشته است اگر چه کاهش ارزش دلار، اداره امور اقتصادي را در برخي کشورهاي منطقه پيچيده کرده است.

در اين گزارش تاکيد شده است رشد اقتصادي خاورميانه با رقم 6.1 درصد در سال 2008 و 2009 همچنان قوي باقي خواهد ماند. اين رقم در سال گذشته 5.7 درصد بود.

يک عضو شوراي ملي فدرالي امارات که به دولت اين کشور مشورت مي دهد سوم آوريل گفت: ارتباط پولي امارات با دلار آمريکا سبب افزايش تورم مي شود و عامل ايجاد نارضايتي است و براي امنيت اين اميرنشين خطرآفرين است.

عامر الفهيم يکي از هشت عضو شوراي ملي فدرال امير نشين ابوظبي در اين شوراي چهل نفره گفت: دولت امارات بايد براي افکار عمومي علت متعهد ماندن خود را به ارتباط پولي امارات با دلار آمريکا توضيح بدهد و نيز بايد توضيح بدهد درباره سياستهاي ارزي چه برنامه هايي دارد

نقدينگي

گزارش رسمی بانک مرکزی نشان می‌دهد:

 معجزه دولت در افزایش نقدینگی!

آفتاب: در حالی که برخی مقامات دولت نهم تاکنون انفجار نقدینگی در کشور به دلیل سیاست‌های اقتصادی دولت نهم را تکذیب می‌کرده و حتی کارشناسان نگران از انفجار تورمی به دلیل افزایش شدید نقدینگی را به «کارشکنی در مقابل دولت» متهم می‌کردند، گزارش رسمی یک نهاد دولتی نشان داد که نگرانی‌های کارشناسان کاملاً واقعی بوده است.

اداره بررسی‌ها و سیاست‌های اقتصادی بانک مرکزی اعلام کرد حجم نقدینگی کشور از 92.1 هزار میلیارد تومان در ابتدای سال‌ 85 به 113 هزار و 739 میلیارد تومان در پایان آذر‌ماه رسیده است. این آمار بدان معنی است که حجم نقدینگی کشور در پایان آذر‌ماه سال 85 نسبت به ابتدای سال‌ بیش از 21 هزار میلیارد تومان افزایش یافته است! این گزارش همچنین نشان می‌دهد که رشد نقدینگی کشور در 12 ماهه منتهی به آذر‌ماه سال 85 به 36.7 درصد رسیده است و حجم نقدینگی در پایان آذرماه نسبت به ابتدای سال 85 نیز رشد 24.5 درصدی داشته است. 

بر اساس گزارش بانک مرکزی، حجم پول در کشور در پایان آذر‌ماه به 34.9 هزار میلیارد تومان و حجم شبه پول به 78.7 هزار میلیارد تومان رسیده است که نسبت به آذر‌ماه سال 84 به ترتیب 28.1 و 40.9 درصد رشد نشان می‌دهند. رشد اسکناس و مسکوک در دست اشخاص در 12 ماهه منتهی به آذر‌ماه سال 85 نیز به 25.8 درصد رسید و از 38.4 هزار میلیارد تومان آذر‌ماه سال 84 به 48.4 هزار میلیارد تومان در آذر‌ماه سال 85 رسیده است.

بدین ‌ترتیب بر اساس گزارش اداره بررسی‌ها و سیاست‌های اقتصادی بانک مرکزی می‌توان گفت حجم نقدینگی کشور طی دو سال اخیر رشد روزافزونی داشته است و از 62 هزار میلیارد تومان در آذر‌ماه سال 83 به 83 هزار میلیارد تومان در آذر‌ماه 84 و 113 هزار میلیارد تومان در آذر‌ماه 85 رسیده است. این امر بدان معنی است که حجم نقدینگی کشور در 20 ماه اخیر به اندازه بخش اعظم تاریخ اقتصاد ایران افزایش پیدا کرده است. رویدادی که به گفته رئیس‌ مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی آثار تورمی خود را به مرور نشان خواهد داد.

حمله ايالات متحده عليه ايران

گاردين، چاپ بريتانيا، در شماره روز دوشنبه، 13 فوريه، در گزارشی با عنوان "پژوهشگران می گويند هزاران نفر در حمله ايالات متحده عليه ايران کشته می شوند" به بررسی نتايج عمليات نظامی احتمالی آمريکا يا اسرائيل عليه هدف های هسته ای ايران پرداخته است.

در اين گزارش، ايوين مک اسکيل، دبير ديپلماتيک گاردين و نويسنده مقاله، به نقل از گزارشی در مورد حمله نظامی احتمالی اسرائيل يا آمريکا به ايران که پرفسور پل راجرز، استاد مطالعات صلح در دانشگاه برادفورد، تهيه و گروه تحقيقات آکسفورد آن را منتشر کرده است، به مقايسه تلفات انسانی چنين حمله ای با عمليات نظامی عليه عراق می پردازد.

در اين گزارش آمده است که مردم عراق حدود سه هفته قبل از حمله نظامی در سال 2003، که به سرنگونی رژيم آن کشور منجر شد، از امکان بروز جنگ مطلع بودند و در نتيجه، ساکنان مناطق اطراف هدف های نظامی توانستند به موقع اين مناطق را تخليه کنند.

در مقابل، هر حمله ای عليه تاسيسات اتمی ايران قاعدتا غافلگيرانه خواهد بود و امکان تخليه مناطق خطرناک وجود ندارد که نتيجه آن، بروز تلفات سنگين نظامی و غير نظامی است.

پرفسور راجرز تخمين می زند که با توجه به تدارکات فنی و استقرار دفاع ضد هوايی در مراکز هسته ای ايران، که بسياری از آنها در مراکز پرجمعيت شهری بنا شده است، در نخستين موج حملات، چند هزار تن از پرسنل نظامی ايران کشته شوند و تلفات غير نظامی نيز به چند صد نفر برسد.

در صورت اقدامات تلافی جويانه ايران و واکنش نظامی ايالات متحده نسبت به آن، و اگر آمريکا علاوه بر حمله به تاسيسات هسته ای به عمليات پيشگيرانه نظامی نيز دست زده باشد، تلفات انسانی به مراتب سنگينتر خواهد بود.

روند دراز مدت

به نوشته گاردين، پرفسور راجرز بر اين عقيده است که هر نوع عمليات نظامی عليه ايران يک ماجرای کوتاه مدت نخواهد بود بلکه يک روند پيچيده و درازمدت رويارويی را به جريان خواهد انداخت.

وی توصیه می کند که بايد عمليات نظامی عليه ايران قطعا مردود دانسته شود.

تصوير هوايی محل استقرار کارخانه کالای الکتريک
اکثر هدفهای حملات احتمالی هوايی آمريکا در مناطق پرجمعيت واقع است

گاردين می افزايد که در حاليکه ايران اصرار دارد که برنامه های هسته ای خود را صرفا برای دستيابی به انرژی اتمی دنبال می کند، کشورهای غربی معتقدند که هدف اين کشور دسترسی به تسليحات هسته ای است و در حاليکه هنوز هم امکان دارد اين بحران از راه های ديپلماتيک حل و فصل شود، آمريکا و اسرائيل کاربرد نيروی نظامی عليه ايران را مردود ندانسته اند.

پرفسور راجرز در گزارش خود می گويد که هدف از حمله به تاسيسات هسته ای ايران به عقب انداختن برنامه های اين کشور دست کم به مدت پنج سال است و می افزايد که بريتانيا نيز ممکن است به رويارويی با ايران کشانده شود زيرا هواپيماهای آمريکايی احتمالا از پايگاه های بريتانيا برای حمله به ايران استفاده خواهند کرد.

وی از جمله هدف های حملات احتمالی ايالات متحده يا اسرائيل از رآکتور تحقيقاتی تهران، تاسيسات توليد راديوايزوتوپ، تعدادی از مراکز صنعتی و تحقيقاتی مرتبط با فعاليت های هسته ای و شرکت کالای الکتريک در تهران و همچنين تاسيسات هسته ای در اصفهان و نطنز نام می برد.

نيروگاه اتمی بوشهر هم می تواند يکی از هدف های حملات آمريکاييان باشد هرچند پس از آنکه اين مرکز در سال 2006 سوختگيری کرد، حمله به آن مشکلاتی را از نظر آلودگی راديواکتيو در منطقه خليج فارس در پی خواهد داشت.

هدفهای حمله و واکنش ايران

نويسنده گزارش اظهار نظر می کند که هدف های اوليه به طور کمابيش همزمان مورد حمله قرار خواهد گرفت تا با از ميان بردن پرسنل متخصص شاغل در اين مراکز، بيشترين لطمه به برنامه های هسته ای ايران وارد شود.

اقدامات تلافی جويانه ايران
خروج از ان پی تی و سرعت بخشيدن به برنامه دستيابی به تسليحات هسته ای
تحريک حزب الله لبنان به حمله موشکی به شهرهای اسرائيل
بستن تنگه هرمز به روی کشتيهای نفتی و اعزام شبه نظاميان به کشورهای منطقه
تقويت ارتباط با شبه نظاميان عراق و برانگيخته شدن احساسات ضد آمريکايی و ضد اسرائيلی

پرفسور راجرز می نويسد که دفاع ضد هوايی ايران در حدی نيست که بتواند مانع از حملات آمريکا و اسرائيل شود.

در عين حال، وی می افزايد که ايران می تواند چنين حمله ای را به شکل های گوناگون تلافی کند.

نويسنده گزارش از جمله به خروج جمهوری اسلامی از پيمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای (ان پی تی) و سرعت بخشيدن به برنامه توليد تسليحات هسته ای اشاره می کند.

همچنين، جمهوری اسلامی می تواند گروه حزب الله لبنان را، که می تواند حيفا و چند شهر ديگر اسرائيل را هدف حملات موشکی قراردهد، تحريک کند به حملاتی عليه اسرائيل دست بزند.

بستن تنگه هرمز به روی نفتکش ها، اعزام شبه نظاميان ايرانی به کشورهايی مانند کويت، عربستان سودی و امارات متحده عربی و تقويت ارتباط سپاه پاسدار با شورشيان عراقی از جمله ديگر اقدامات تلافی جويان ايران می تواند باشد.

پرفسور پل راجرز همچنين اظهار می دارد که حمله آمريکا و اسرائيل عليه ايران به شبکه القاعده کمک می کند تا احساسات ضد آمريکايی و اسرائيلی در داخل و خارج از منطقه را شدت بخشد

پوتین تا ۲۰۲۰ بر روسیه حکومت می کند

اولگ دریپاسکا ثروتمندترین مرد روسیه گفته است ولادیمیر پوتین به رغم کناره گیری از ریاست جمهوری در هفتم مه تا سال ۲۰۲۰ کنترل کامل روسیه را در اختیار خواهد داشت.
اولگ دریپاسکا ثروتمندترین مرد روسیه گفته است ولادیمیر پوتین به رغم کناره گیری از ریاست جمهوری در هفتم مه تا سال ۲۰۲۰ کنترل کامل روسیه را در اختیار خواهد داشت.
این مرد متنفذ دنیای تجارت و کسب و کار که منافع او از صنایع فلزی و نفت گرفته تا فرودگاه ها و سیمان را در بر می گیرد، همچنین گفت که غرب باید از ترساندن روسیه دست بردارد.دریپاسکا در یک گفت وگوی نادر با خبرنگاران در یکی از معروف ترین رستوران های مسکو گفت؛ «من هیچ خطری را (پس از هفتم مه) مشاهده نمی کنم. من از زندگی در روسیه احساس اطمینان می کنم.»

پوتین و جمهوری های به رسمیت شناخته نشده

«ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه حكم جهات اصلی توسعه روابط فدراسیون روسیه با آبخازی و اوستیای جنوبی كه رسما در خاك گرجستان قرار دارند را امضا كرد.
«ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه حكم جهات اصلی توسعه روابط فدراسیون روسیه با آبخازی و اوستیای جنوبی كه رسما در خاك گرجستان قرار دارند را امضا كرد.
بنا به ادعای مسئولین، سند مذكور «چراغ سبزی» به وزارتخانه های روسیه و ادارات ذیربط برای برقراری روابط رسمی مستقیم با ساختارهای مشابه در جمهوری های برسمیت شناخته نشده مذكور نشان دهد. با استناد به گفته های این افراد نباید بدنبال شباهتی با تایوان و یا جای دیگری بود، روسیه خواستار اجرای سیاست ویژه خود برای آبخازی و اوستیای جنوبی است. به گزارش نووستی «كنستانتین زاتولین» معاون اول كمیته امور كشورهای مشترك المنافع مجلس دوما معتقد است: ممكن است كه در حال حاضر زمان مساعدی برای تصمیم گیری های بنیادین نباشد اما در عین حال بهتر است كه امروز ریسك كنیم چرا كه فردا این تصمیمات گرانتر تمام خواهند شد.
یك دیپلمات روس نیز كه مدت های مدیدی در گرجستان بسر برده معتقد است كه زمان برای تصمیمات این چنینی بسیار مساعد است. وی می گوید: دوران حكومتی جمهوری خواهان در ایالات متحده بسر رسیده و مسائل خارجی برای رای دهنده آمریكایی چندان مهم نیست. زمانی كه عراق برای آنها در جایگاه های عقب تر قرار گرفته آیا مسأله آبخازی و اوستیای جنوبی می تواند در صدر قرار گیرد؟ احتمال آن بسیار كم است. از نظر ما هم گرجستان در جایگاهی قرار ندارد كه ما باید با آن سطح عالی از روابط را برقرار كنیم. اما به اعتقاد وی روسیه تدابیر جدی را بكار خواهد بست كه گرجستان به ناتو ملحق نشود. از نظر وی یكی از مهمترین تصمیمات حضور نظامی مستقیم در آبخازی و اوستیای جنوبی خواهد بود. گام های بعدی مسكو بستن قراردادهای نظامی با این جمهوری هاست كه مشابه آن پیمان هایی خواهد بود كه آمریكایی ها با تایوان داشتند.
بعد از آن استقرار پادگان های نظامی روسی در پایگاه نظامی «گودا اوتا» (كه در حال حاضر تعطیل است اما تمامی زیرساخت های آن از جمله فرودگاه آن حفظ شده اند) خواهد بود. همچنین فعال سازی پایگاه نظامی دریایی «اوچامچیره» و استقرار زیردریایی هایی در آن گام بعدی خواهد بود كه گشت زنی های كشتی های ناتو در كنار سواحل آبخازی را غیر ممكن خواهد ساخت. در مورد برسمیت شناختن رسمی آبخازی و اوستیای جنوبی باید گفت كه وزارت امور خارجه روسیه از رئیس جمهور درخواست كرده كه این امر را در دو صورت انجام دهد: اگر روند واقعی الحاق گرجستان به ناتو و یا تهاجمات نظامی علیه این دو منطقه آغاز گردد.

سیاست چیست؟

«سیاست» واژه ای عربی است که ریشه آن، «سَوَسَ» به معنای ریا ست است یا به معنای خُلق وخو می باشد. بنا بر تعریف اهل لغت، «سیاست، انجام دادن کاری بر طبق مصلحت ان است.» اگر به حاکم وزمامدار،«سیاستمدار» گفته می شود ، از آن رواست که در امور اجتماعی و عمومی توده مردم به مصلحت اندیشی ،تدبیر و اقدام می پردازد.عبارت «ساسة ُالعباد»نیز که در وصف امامان معصوم(ع)آمده است،این معنا را در بردارد که تامین مصالح و تدبیر امور اجتماعی جامعه بر عهده آنان است.

    واژۀ سیاست ،در اصطلاح علم سیاست،به معنای گوناگونی تعریف شده است.برخی از این تعاریف،عبارت است از:«فن کشورداری و کسب قدرت اجتماعی» ؛ «قدرت و فن کسب ،توزیع و حفظ آن»؛«علم حکومت بر کشورها» و«فن و عمل حکومت بر جوامع انسانی.»

مهم ترین وکلی ترین موضوعات علم سیاست،دولت،حکومت و قدرت است؛ ولی درباره تعریف و مفهوم علمی و دقیق سیاست،دیدگاه مشترکی وجود ندارد؛البته تلاش فیلسوفان از عصر افلاطون و ارسطو تا امرورز برای کشف و ارائه تعریفی دقیق از سیاست،استمرار داشته است.اختلاف نظر در تعریف دقیق سیاست از عوامل متعددی سرچشمه می گیرد که مهم تری آن،اختلاف در نوع نگرش فلاسفه و دانشمندان علم سیاست به مجموعه هستی است. نوع تلقی و بینش فیلسوف یا عالم سیاست به انسان و عالم و نگاه وی به مجموعه نظام هستی و مبدأ و غایت آن ،قطعا در نگرش وی به سیاست و تعریف آن، دخالت دارد.افزون براین ، تعریف سیاست را، گاه مبنای «آن گونه که هست» وگاه مبنای «آن گونه که باید باشد»،ارائه کرده اند و همین اختلاف در مبنا، منشا اختلاف در تعریف گشته است.

استاد محمد تقی جعفری ، با استنباط از مجموعه دیدگاهها و رهنمود های حضرت علی(ع) ونیز با توجه به سلوک سیاسی آن حضرت ، سیاست را چنین تعریف کرده است: « مدیریت و توجیه و تنظیم زندگی اجتماعی انسان ها در مسیر حیات معقول ». ایشان به درستی بر این نکته تأکید می کند که بر مبنای این تعریف ، سیاست یکی از واجب ترین عبادات و وظایف انسان های است  که شرایط آن را دارند.

در کلام امام علی (ع) سیاست مترادف با ولایت به کار رفته است و امامان معصوم،«ساسة ُ العباد » شمرده شده اند، می توان جنین استنباط کرد که سیاست ، مفهومی اعم از دولت ، حکومت و قدرت دارد؛ مفهومی که طبق آن،«ساسة العباد» بر امامان معصوم (ع) در هر حال و حتی در صورت انزوای از قدرت و حکومت صدق می کند.

در تعریف ذیل برای سیاست بالمعنی الاعم پذیرفتنی است:« سیاست ؛تجلی ولایت و رهبری خلق، برای حرکت یه سوی خالق ، و زمینه سازی برای تحقق هدف اعلای خلقت انسان ، در عرصه حیات اجتماعی است .» با توجه به این تعریف ،سیاست بالمعنی الاخص، که نزدیک به معنای مصطلح سیاست است، این گونه تعریف می شود:« تدبیر و اداره امور جامعه در مسیر تحقق ولایت الاهی.»

سیاست بالمعنی الاعم ، موضوع اصلی بحث است ؛ ولی اهمیت سیاست بالمعنی الاعم را نباید فراموش کرد ؛ زیرا رهبری و ولایت خلق در عرصه های تربیتی ، علمی ، اخلاقی ، فرهنگی ، و... برای دست یابی به هدف آرمانی خلقت انسان ،نقشی کم تر از عرصه سیاست ، به معنای قدرت و حکومت ندارد . خط مشی کلی رهبران حق بر همین اساس تعیین می شود ، تا جایی که در برهه های از زمان به اقتضای موقعیت های اجتماعی و تاریخی ، کناره گیری از عرصه قدرت سیاسی ، به سیاستی صحیح و نقش آفرین ، تبدیل می گردد.

اهمیت و جایگاه سیاست

نگاه امیرالمومنین به سیاست ، نگاهی توحیدی والا هی  است؛ نگاهی که با نگرش دنیا مدارانه و قدرت محورانه به سیاست ، تفاوت جوهری و ماهوی دارد. منشأ اختلاف در تعریف سیاست ، تفاوت جهان بینی ها و تلقی های متفاوت متفکران و فلاسفه سیاست است.

بین دو عرصه حکمت نظری و حکمت عملی، پیوند محکمی برقرار است. این حقیقت از چشم پایه گذاران حکمت و فلسفه  در تاریخ اندیشه بشری ، پنهان نمانده و تقسیم حکمت نظری و عملی ، در فلسفه یونان باستان ، و تلقی «سیاست مدُن » در جایگاه سومین بخش حکمت عملی ، نشان دهنده باوری عمیق به پیوند شاخه های گوناگون حکمت است. این امر نشان می دهد که حکیمان به نظام اندیشه ای و عملی واحد و به هم پیوسته ای معتقد بوده اند و رفتار فردی ، خانوادگی و جمعی انسان را جدای از اندیشه و بینش او درباره عالم و آدم نمی دانسته اند.

 

سیاست آن گونه که هست

واقعیت تلخی که درتاریخ جوامع بشری دیده می شود ، این است که نظام سیاسی حکومت ها ، به جز حکومت هایی معدود در مقاطعی محدود ، منطبق بر چارچوب های مطلوب نبوده است. این واقعیت تلخ ، بسیاری از متفکران و نخبگان بشری را در امکان استقرار سیاست مطلوب ، دچار تردید و یأس ساخته است ، تا جایی که عالمان و فیلسوفان  سیاست ، وظیفه اساسی خود را تلاش برای تنظیم و تحدید و روابط قدرت دانسته اند و از این که قلمرو عملی سیاست کاملا تابه علم سیاست گردد، اظهار ناامیدی می کنند. از همین رو برداشت های منفی از سیاست ، همچنان باور عمومی و غالب بوده و حتی پالایش صحنه های سیاست یکی از اهداف دین شمرده شده است! همه این نگرش ها، بر مبنای رویکرد به واقعیت عینی و غالب سیاست بوده است؛ رویکردی که بر تبیین عوامل حکومت ها و دولت ها نیز سایه افکنده است.

هنگامی که «پالایش صحنه های سیاسی » یکی از اهداف مهم دین تلقی شود، دیگر نمی توان به عینیت دیانت با سیاست – به همان معنا از سیاست – قائل شد. بنابراین ، مراد از سیاست در این جا ، همان سیاست نا مطلوب است که در عین حال در جوامع بشری همواره – به جز موارد معدود – جریان داشته است.

ابن خلدون در بررسی عوامل افول حکومت ها ،سه عامل خود بزرگ بینی ، رفاه طلبی و تنبلی را بر می شمارد. بدیهی است که این تحلیل ، ناظر است بر همان رویکرد «سیاست ، آن گونه که هست » ، و البته اگر حکومتی بر مبنای چارچوب مورد نظر و تأیید دین ، تأسیس شود ، تا هنگامی که در همان چارچوب قرار داشته باشد ، اساساً نمی تواند به چنین آفاتی دچار آید.

از معاویه نقل شده است که برای بیان قساوت و سخت دلی حاکمان و بی اعتنایی آنان به روابط عاطفی و خانوادگی گفت: «الملک عقیم ؛ حکومت نازا است.»

مبانی معنوی و اخلاقی سیاست

در عین حال همان گونه که پیش تر اشاره شد ، سیاست به معنای تلاش و تدبیر برای رشد و تعالی فرد و جامعه ، بخشی جدا ناشدنی از وظایف و تکالیف دینی هر مسلمان است و هرگز در حاشیه قرار نمی گیرد . در حقیقت ، آن چه امروز به نام سیاست شناخته می شود ، بخشی از معنای جامع و متعالی به سیاست علوی است که سمت گیری آن نیز بر آمده از نگاه آن حضرت (امیرالمومنین) به اساسی ترین مسائل و محورهای زندگی انسان است.

اولویت ها و چارچوب اساسی توجه یک انسان مسلمان در زندگی چیست که نگاه به قدرت و حکومت را تغییر می دهد و آن را در چارچوب سیاست علوی تفسیر می کند؟ قطعاً بدون پرداختن به این اولویت ها ، نمی توان مبنای نظری و حقیقی سیاست علوی را درک کرد. این اولویت ها، ماهیتی معنوی ، عرفانی و اخلاقی دارد ، و بر خلاف دیدگاه هایی که عرفان را متعارض با سیاست تلقی می کند، از نگاه امیرالمومنین همین ه مقوم سیاست هستند.

این باور که «اندیشه عرفانی یکی از موانع تفکر منطقی و عقلانی است و در نتیجه از مشکلات اندیشه سیاسی می باشد» جداً قابل نقد و تأمل است و مبتنی است بر برداشت نادرست از عرفان و سیاست ، به خصوص در اندیشه علوی ، سیاست و عرفان رابطه ای تنگا تنگ دارند و سیاست – به همان معنا که قبلاً اشاره شد – لازمه سفر چهارم عارف به شمار می آید.

( «مردم به هیچ چیزی مثل ولایت فراخوانده نشده اند» ، و «سیاست ما عین دیانت ما است و دیانت ما عین سیاست ما» و «سیاست ، عالی ترین دانش ها و والاترین هنرهای است که اگر به درستی در جامعه ای  هدایت نشود جامعه روی نیک بختی نخواهد دید.به نقل از افلاطون»

اهداف و غایت سیاست

تبیین اهداف سیا ست از مهم ترین مسائل اندیشه سیاسی است که از دیرباز مورد بحث و گفت وگو بوده است. اگر چه فلاسفه بزرگ دوران باستان ، وظیفه عمده دولت و نظام سیاسی را «تعلیم و تربیت» می دانسته اند، در قرون اولیه دوران جدید ، بیش ترین تأکید متفکران سیاسی غرب ، بر مقوله هایی چون آزادی ، امنیت ، تضمین مالکیت شخصی ، استقلال ، صلح و عدالت متمرکز بوده است. ایشان تمام این امور را از طریق قانون و دموکراسی قابل تحقق می دانسته اند. گرچه دردهه های اخیر توجه به امر آموزش و پرورش شهروندان در شمار یکی از وظایف دولت ها قرار گرفته است، ولی تأمین رفاه و امنیت ، دو هدف اساسی دولت ها است که بیش از هر امری دیگری توجه نظریه پردازان عرصه سیاست را به خود جلب کرده است.

برج کج پیزا

آغاز به ساخت برج کج پیزا که از جاذبه‌های گردشگری ایتالیا می باشد به اوت سال ۱۱۷۳ باز می‌گردد. اما بواسطه چندین تاخیر بسیار طولانی در ساخت آن که اغلب بخاطر جنگ‌های قومی صورت گرفت، پایان کار آن به حدود ۲۰۰ سال بعد موکول شد. بطوری که در نهایت هنوز هم معلوم نیست که آیا معماری اولیه این برج همان است که ما هم اینک می بینیم یا خیر.

بلندای این برج از سطح زمین حدود ۵۵ متر است و بلندی پی آن در درون زمین حدود ۵/۳ متر می باشد. این برج که در اصل برای قرار دادن ناقوس کلسیای بزرگ شهر پیزا طراحی و ساخته شده است حتی پیش از کامل شدن و کج شدن نیز، از شهرت فراوانی در اروپا برخوردار بود.

دیوتیسالوی (Diotisalvi) معمار اصلی این بنا در نظر داشت که پس از طبقه هم کف شش طبقه دیگر بالای این برج بسازد. در واقع اینگونه هم شد اما خیلی زود پس از اتمام ساخت سه طبقه در سال ۱۱۷۸، برج شروع به کج شدن کرد و از آن زمان به بعد علاوه بر اصلاح طراحی، تلاشها برای جلوگیری از کج شدن بیشتر آن آغاز شد.

نخستین ناقوس بر روی طبقه همکف این برج قرار گرفت و پس از تکمیل سایر طبقات در سال ۱۳۵۰ هفت زنگ در طبقه آخر آن نصب شد.

دو نظریه اصلی علت کج شدن این برج را بیان می‌کند. عده‌ای معتقد هستند که کج شدن آن به دلیل مناسب نبودن زمین و خاک رسی / آهکی است که در اطراف برج قرار دارد. اما بسیاری دیگر به این نظر اعتقاد ندارند و کج بودن برج را یک طراحی اولیه و از پیش تعیین شده می دانند.

در درازای سده‌ها بارها کوشیده شده تا با تمهیدات مهندسی و معماری این برج به حالت مستقیم در آید اما این طرح‌ها هر بار به شکست انجامیده اند. بعنوان مثال در سال ۱۹۳۴ سعی کردند با تزریق بتون زیر برج زاویه مایل بودن آنرا کاهش دهند و یا در سال ۱۸۳۸ برای جلوگیری از کجی بیشتر برج با کندن تونل‌هایی سعی کردند زمین باتلاق مانند اطراف برج را خشک کنند. خطر سقوط برج در سال سال ۱۹۹۰ به حدی بود که برج برای تعمیرات و انجام عملیات جلوگیری از کج شدن به روی بازدید کنندگان بسته شد و در سال ۲۰۰۱ ازنو بازدید از آن آزاد شد.

در باره علل ساخت این برج می نویسند: "مردم شهر پیزا ملوان بودند و در جنگها بر مردم اورشلیم، افریقا، بلژیک، انگلستان، نروژ، اسپانیا، مراکش و ... پیروز شدند، تنها دشمن اصلی آنها فلورانسی‌ها بودند. آنها برای نمایش قدرت و توانایی خود بویژه در زمینه معماری اقدام به ساخت این برج نمودند. مجموعه جنگهایی که بعدها میان مردم پیزا با فلورانس روی داد بارها باعث به تعویق افتادن ساخت برج شد."


عمر خیام

 

حکیم ابوالفتح عمر بن ‌ابراهیم خیام نیشابوری از ریاضی‌دانان - اخترشناسان و شعرای بنام ایران در دوره سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست ولی آوازه وی بیشتر به واسطه نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند. فیتز جرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است که بیشتر مایه شهرت وی در مغرب‌زمین گردیده.

حکیم عمر خیام در دوره سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (426-590 هجری قمری) و در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک گاهشماری ایران را اصلاح کرد. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود.

عده‌ای از تذکره نویسان خیام را شاگرد ابن ‌سینا و عده‌ای دیگر او را شاگرد امام موفق عارف معروف نوشته‌اند. وی بیش از 100 رباعی سروده است. مرگ خیام را میان سالهای 517-520 هجری می‌دانند که در نیشابور اتفاق افتاد، وی را در امامزاده محروق به خاک سپرده اند.

آثار

خیام آثار علمی و ادبی بسیار تالیف نمود که معروفترین آنها هفده رساله و کتاب است بشرح زیر:

  • 1- رساله فی براهین‌الجبر و المقابله به زبان عربی، در جبر و مقابله که فوق العاده معروف است و بوسیله دکتر غلامحسین مصاحب در تهران به چاپ رسیده است.
  • 2- رساله کون و تکلیف به عربی درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال 473 نوشته است و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعه جامع البدایع باهتمام سید محی الدین صبری بسال 1230 و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال 1933 میلادی چاپ شده است.
  • 3- رساله‌ای در شرح مشکلات کتاب مصادرات اقلیدس و این رساله در سال 1314 به اهتمام دکتر تقی ارانی به چاپ رسید که از لحاظ ریاضی بسیار مهم است.
  • 4- رساله روضة‌القلوب در کلیات وجود.
  • 5- رساله ضیاء العلی.
  • 6- رساله میزان‌الحکمه.
  • 7- رساله‌ای در صورت و تضاد.
  • 8- ترجمه خطبه ابن سینا.
  • 9- رساله‌ای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب.
  • 10- رساله مشکلات ایجاب.
  • 11- رساله‌ای در طبیعیات.
  • 12- رساله‌ای در بیان زیج ملکشاهی.
  • 13- رساله نظام الملک در بیان حکومت.
  • 14- رساله لوازم‌الاکمنه.
  • 15- اشعار عربی خیام که در حدود 19 رباعی آن بدست آمده است.
  • 16- نوروزنامه.
  • 17- رباعیات فارسی خیام که در حدود 200 چارینه (رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده بلکه به خیام نسبت داده شده.
  • 18- عیون الحکمه.
  • 19- رساله معراجیه.
  • 20- رساله در علم کلیات.
  • 21- رساله در تحقیق معنی وجود

ACID RAIN

Acid rain

 is rain or any other form of precipitation that is unusually acidic. It has harmful effects on plants, aquatic animals and buildings. Acid rain is mostly caused by human emissions of sulfur and nitrogen compounds which react in the atmosphere to produce acids. In recent years, many governments have introduced laws to reduce these emissions.

Definition

The term "acid rain" is commonly used to mean the deposition of acidic components in rain, snow, fog, dew, or dry particles. The more accurate term is "acid precipitation." Distilled water, which contains no carbon dioxide, has a neutral pH of 7. Liquids with a pH less than 7 are acidic, and those with a pH greater than 7 are bases. "Clean" or unpolluted rain is slightly acidic, its pH being about 5.6, because carbon dioxide and water in the air react together to form carbonic acid, a weak acid.

H2O (l) + CO2 (g) → H2CO3 (aq)

Carbonic acid then can ionize in water forming low concentrations of hydronium ions:

2H2O (l) + H2CO3 (aq) CO32- (aq) + 2H3O+(aq)

The extra acidity in rain comes from the reaction of primary air pollutants, primarily sulfur oxides and nitrogen oxides, with water in the air to form strong acids (like sulfuric and nitric acid). The main sources of these pollutants are vehicles and industrial and power-generating plants.

History

Since the Industrial Revolution, emissions of sulfur dioxide and nitrogen oxides to the atmosphere have increased.[1] Acid rain was first found in Manchester, England. In 1852, Robert Angus Smith found the relationship between acid rain and atmospheric pollution.[2] Though acid rain was discovered in 1852, it wasn't until the late 1960s that scientists began widely observing and studying the phenomenon. Canadian Harold Harvey was among the first to research a "dead" lake. Public awareness of acid rain in the U.S increased in the 1990s after the New York Times promulgated reports from the Hubbard Brook Experimental Forest in New Hampshire of the myriad deleterious environmental effects demonstrated to result from it.

Occasional pH readings of well below 2.4 (the acidity of vinegar) have been reported in industrialized areas. Industrial acid rain is a substantial problem in China, Eastern Europe, Russia and areas down-wind from them. These areas all burn sulfur-containing coal to generate heat and electricity. The problem of acid rain not only has increased with population and industrial growth, but has become more widespread. The use of tall smokestacks to reduce local pollution has contributed to the spread of acid rain by releasing gases into regional atmospheric circulation. Often deposition occurs a considerable distance downwind of the emissions, with mountainous regions tending to receive the most (simply because of their higher rainfall). An example of this effect is the low pH of rain (compared to the local emissions) which falls in Scandinavia.[6]

Emissions of chemicals leading to acidification

The most important gas which leads to acidification is sulfur dioxide. Emissions of nitrogen oxides which are oxidized to form nitric acid are of increasing importance due to stricter controls on emissions of sulfur containing compounds. 70 Tg(S) per year in the form of SO2 comes from fossil fuel combustion and industry, 2.8 Tg(S) from wildfires and 7-8 Tg(S) per year from volcanoes

Natural Phenomena

The principal natural phenomena that contribute acid-producing gases to the atmosphere are emissions from volcanoes and those from biological processes that occur on the land, in wetlands, and in the oceans. The major biological source of sulfur containing compounds is dimethyl sulfide

ادامه نوشته

شاپور بختيار

کودکی و جوانی

شاپور در ۱۹۱۴ یا ۱۹۱۵ در جنوب غربی ایران و از پدری به نام محمدرضا (معروف به سردار فاتح) و مادری به نام ناز بیگم به دنیا آمد. خانوادهٔ او از طوایف ایل بختیاری بودند. پدربزرگ مادری بختیار، نجف قلی صمصام‌السلطنه، دو بار در ۱۹۱۲ و ۱۹۱۸ به نخست‌وزیری رسیده بود. مادر بختیار در هفت سالگی او فوت کرد.

تحصیلات

شاپور بختیار تحصیلات دورهٔ ابتدایی را در شهرکرد گذراند و تحصیلات متوسطه را ابتدا در اصفهان و سپس در بیروت پایتخت لبنان به پایان رساند. او مدرک دیپلم دبیرستان خود را در بیروت و از مدرسه‌ٔ فرانسوی بیروت دریافت کرد.

وی در ۱۹۳۶ به فرانسه رفت و در ۱۹۳۹ دکترای خود را در زمینهٔ علوم سیاسی از دانشگاه سوربن دریافت کرد. او در ضمن دو مدرک لیسانس در زمینه‌های حقوق و فلسفه نیز دریافت کرده بود.

 اشغال فرانسه

با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه آزاد توسط آلمان نازی وی به فعالیت‌های مخفی مقاومت فرانسه پیوست.

ادامه نوشته

هويدا

وی در سال ۱۲۹۸ ه.خ متولد شد . پدرش حبیب الله عین الملک سالها سفیر ایران در لبنان و عربستان و دیگر کشورهای عربی بود که در حجاز و لبنان و اردن ميزيست و زمانی سرپرست محفل بهاییان بود و با لورنس عربستان شخصيت انگلیسی آشنا بود و در شکل گيری سلطنت آل سعود سهم داشت.مادرش بانو سرداری دختر ادیب السلطنه و نتیجه عزت الدوله (خواهر ناصرالدین شاه) از صلب یحیی خان مشیرالدوله بود.

او از اعضای لژهای فراماسونری بود.امیر عباس و برادر کوچک‌ترش فریدون به اقتضای شغل پدر در لبنان رشد و نمو یافتند و در مدرسه لائیک فرانسوی بیروت تحصیل کردند و امیر عباس در اواخر تحصیل در دوره دبیرستان به اروپا رفت و سالها در انگلستان و بلژیک و فرانسه زندگی و تحصیل کرد. او پس از اتمام تحصیلات خود در رشته علوم سیاسی به ایران بازگشت و با توجه به سوابق پدرش عین الملک هویدا ، رشته تحصیلی اش و تسلطش به زبان‌های عربی ، فرانسه ، انگلیسی و آلمانی و آشنایی با یک دو زبان اروپایی دیگر ، در وزارت امور خارجه ایران مشغول به کار شد

ادامه نوشته

اين هم يك كاريكاتور جالب.سمفوني طبيعت

آيا بروز خشكسالی واقعی است؟

 بحران خشكسالی جدی شده است. مسئولان این مشكل را ناشی از كمی بارش می دانند. اما در این گفتار نویسنده به دنبال تذكار این نكته است كه اگر تصمیمات مدیران در ماههای بحرانی سرمای 86 علمی و كارشناسانه بود اثرات بروز خشكسالی تا این حد مردم و بویژه كشاورزان را نمی آزرد.

اوایل دی ماه 1386 سرمایی سخت تمام كشور را فراگرفت. راههای اصلی و فرعی بسته شد. گاز شهری در بسیاری از مناطق كشور قطع شد. ارتفاع برف در برخی از شهرها تا 2 متر رسید. بحران گاز به صنعت برق گسترش یافت و در یك كلمه دولت با چالشی سترگ در عرصه عمومی مواجه شد. 

در شرایطی كه سرمای بی سابقه كه بر اساس آمارهای رسمی در 25 سال اخیر بی نظیر بود اغلب استانها بویژه استانهای شمالی را فراگرفته بود نیروگاههای گازی كشور دچار بحران كمبود گاز شدند. در حالی كه ذخیره استراتژیك سوخت مایع نیروگاهها چند ماه قبل با مجوز رئیس جمهوركاهش یافته بود و نیروگاهها مجبور به استفاده از شبكه سراسری گاز شده بودند. جهت كاهش اثرات كمبود گازناشی از برداشت نیروگاهها از شبكه سراسری و نیز تامین برق مورد نیاز كشور برخلاف رویه همه ساله

افكار عمومی بویژه در شهرها خشكسالی را باور ندارند چرا كه در گذر سالیان انتظار می‌رود تا مدیران كشور كه منتخب و نماینده ملت برای اداره سازوكارها هستند با تدبیر و نگاه علمی بحرانها را بررسی و مدیریت كنند....

 
(در زمستان) مجراهای آب بر نیروگاه در سدهای كشور گشوده شد تا توربین های آبی به تولید برق بپردازند و بدین ترتیب حجم بسیاری از آب مخزن سدها از دست رفت . 

این در حالی بود كه با توجه به نقشه های پیش یابی، بروز كمی بارش در اسفند و فروردین حدس زده می شد. افزایش دما در ماه آخر سال 86 و فروردین 87 موجب شد حجم بسیاری از ذخیره برفی كشور و آب تالابها و رودخانه ها و مخازن سدها نیز به علت تبخیر سطحی از دست برود. 

اكنون پس از یك زمستان سرد و پر بارش با بهاری خشك و تابستانی گرم روبه رو هستیم. بحران به حدی جدی است كه وزارت نیرو مردم را دعوت به صرفه جویی می كند و در مناطق شمالی از ساكنان بعضی از مناطق خواسته است تا امسال برنج نكارند چراكه قادر به تامین آب مورد نیاز آنها نخواهند بود. البته بوده‌اند شركتهایی از شركتهای تابعه وزارت نیرو كه در این بحران بی آبی به جای اینكه به وظیفه اصلی خود یعنی مدیریت عالمانه امور بپردازند مردم را به اقامه نماز باران دعوت كرده اند امری كه در جایگاه خود نیكوست ولی متولی دیگری خواهد داشت! 

واقعیت آن است كه افكار عمومی بویژه در شهرها خشكسالی را باور ندارند چرا كه در گذر سالیان انتظار می‌رود تا مدیران كشور كه منتخب و نماینده ملت برای اداره سازوكارها هستند با تدبیر و نگاه علمی بحرانها را بررسی و مدیریت كنند. در این راستا و با توجه به عملكرد مسئولان در ماههای گذشته سوالاتی به ذهن متبادر می شود:

- اگر ذخیره استراتژیك سوخت مایع نیروگاههای كشور با دستور رئیس جمهور از یك ماه به 15 روز كاهش نمی یافت آیا بحران برق و به تبع آن بحران گاز در سال گذشته جدی می شد؟ 

- آیا در این صورت آن شرایط سخت با استفاده نیروگاهها از سوخت مایع و اختصاص كامل شبكه سراسری گاز به شهرها ودر نتیجه عدم رها سازی آب سدها جهت تولید برق نیروگاههای آبی قابل كنترل نبود؟ 

- آیا به جای تصمیمات سریع كه ناشی از فشار افكار عمومی و نارضایتی شهروندان در آن زمستان سرد بود ،امكان نداشت تا با پیش بینی ماههای خشك آینده گول سراب سرمای دیماه را نخورد؟

با دقت در این سوالات و مقایسه آن با عملكرد دستگاههای اجرایی ذیربط بدیهی به نظر می‌رسد كه بخشی قابل توجه از عوارض خشكسالی اخیر ناشی از بی اعتنایی به دیدگاههای كارشناسانه در اداره امور كشور است هرچند كاهش بارش در سه ماه اخیر نیز قابل تامل و جدی است !                                                                     آيا بروز خشكسالی واقعی است؟

آخرین آمار ملی از جمعیت ایران

 

آفتاب: براساس نتایج به دست آمده از سرشماری ملی سال 1385، جمعیت كشور 70 میلیون و 472 هزار و 846 نفر اعلام شد، این میزان در سال 75 حدود 60 میلیون و 55 هزار و 488 نفر بوده و بدین ترتیب سالانه یك میلیون نفر به جمعیت كشور اضافه شده است. این مطلب را رییس مركز آمار ایران عصر چهار شنبه در بیان نتایج سرشماری سال 85 اعلام کرد و افزود: نرخ رشد جمعیت در دهه 75، 96/1 درصد بوده كه در دهه 85 به 61/1 درصد رسیده است، بدین ترتیب نرخ رشد جمعیت نسبت به دهه گذشته 35/0 درصد كاهش یافته است. 

محمد مدد، كم جمعیت ترین استان كشور در سال 75 را ایلام با 475 هزار نفر عنوان كرد و افزود: كم جمعیت‌ترین استان كشور در سال 85 نیز ایلام با 545 هزار نفر بوده است. از سوی دیگر پرجمعیت‌ترین استان كشور در سال‌های 75 و 85 استان تهران به ترتیب با 10 میلیون و 343 هزار نفر و 13 میلیون و 413 هزار نفر جمعیت بوده است. بدین ترتیب در مدت 10 سال گذشته سه میلیون نفر به جمعیت تهران افزوده شده است.

مدد جمعیت شهری كشور را 48 میلیون و 245 هزار و 75 نفر عنوان كرد و افزود: این جمعیت در سال 75، 36 میلیون و817 هزار و 789 نفر بوده است. در عین حال مشخص شد جمعیت روستایی در سال 85، 22 میلیون و 227 هزار و 771 نفر است این جمعیت در سال 75، 23 میلیون و 237 هزار و 699 نفر بود. كاهش جمعیت روستایی به این معناست كه روستاییان طی 10 سال گذشته به شهر‌ها مهاجرت كرده‌اند یا تعدادی روستا به شهر تبدیل شده‌اند.

به گفته او، بعد خانوار در سال75 به میزان 8/4 بود كه در سال 85 به 03/4 كاهش یافته است. این آمار بدان معنی است كه میزان جمعیت در یك خانوار كاهش یافته است.

رییس مركز آمار ایران تعداد خانوار‌های كشور را در سال 85 ، 17 میلیون و 495 هزار و 646 خانوار عنوان كرد و افزود: تعداد خانوار‌ها در سال 75 به 12 میلیون و 398 هزار و 235 خانوار بوده است. از سوی دیگر 15 میلیون و 972 هزار و 61 واحد مسكونی در سال 85 در كشور وجود دارد كه تعداد آن‌ها در سال 75، 10 میلیون و 770 هزار و 112 واحد بوده است. نسبت خانوار به واحد مسكونی در سال 85، 09/1 و در سال 75، 15/1 بوده است.

او نرخ باسوادی در سال 75 را 51/79 درصد و در سال 85 61/84 درصد از كل جمعیت عنوان كرد و گفت: بدین ترتیب وضعیت باسوادی نسبت به گذشته پنج درصد افزایش یافته است. از سوی دیگر هرم سنی در سال 75 نشان می‌دهد كه بیشترین جمعیت كشور را افراد 10 تا 14 ساله با 9 میلیون نفر تشكیل داده‌اند كه در سال 85 نیز بیشترین جمعیت را افراد 20 تا 24 ساله با همان میزان تشكیل داده‌اند.

مدد اضافه كرد: برای انجام سرشماری سال 1390 باید مطالعات به صورت مجدد انجام شود.

به گفته او، در طول سال‌های 75 تا 85 مصرف انرژی در كشور از سمت نفت و گازوئیل به سمت گاز طبیعی و برق سوق یافته است؛ به طوری كه مصرف گاز طبیعی 18/66 درصد كل انرژی بوده است.

وی ادامه داد: از رسانه‌ها خواستارم كه در مصاحبه‌های خود از مسوولان سندیت آمار ارائه شده را خواستار شوند.

در ادامه علی زاهدیان، معاون طرح‌های آماری مركز آمار ایران نیز از كاهش نرخ مشاركت اقتصادی خبر داد و گفت: افزایش جمعیت غیر فعال به دو دلیل افزایش ظرفیت دانشگاه‌ها و افزایش تعداد زنان خانوار رخ داده است كه باعث كاهش نرخ مشاركت اقتصادی در كشور شده است.

عكس هايي از نامزدي محمدرضا پهلوي با فرح ديبا

فرح ديبا در منزل دايي خود محمدعلي قطبي


 فرح ديبا در منزل دايي خود محمدعلي قطبي هنگام عزيمت به دربار و ديدار با محمدرضا پهلوي براي اولين بار


 فرح ديبا به همراه محمدعلي قطبي و غلامعلي سيف ناصري هنگام عزيمت به دربار
و ديدار با محمدرضا پهلوي براي اولين بار


 فرح ديبا به هنگام خريد لباس نامزدي در پاريس


 فرح ديبا به هنگام بازگشت به ايران پس از خريد لباس نامزدي از پاريس

1- فرح ديبا 2- ابوالفتح آتاباي 3- فريده ديبا 4- لوئيز قطبي   5- محمدعلي قطبي


عزيمت فرح ديبا به كاخ مرمر براي شركت در مراسم جشن نامزدي با محمدرضا پهلوي از راست:
اردشير زاهدي، فرح ديبا و فريده ديبا


جشن نامزدي محمدرضا پهلوي و فرح ديبا در كاخ مرمر

از راست: اشرف پهلوي، شهناز پهلوي، تاج‌الملوك پهلوي، محمدرضا پهلوي و فرح ديبا


جشن نامزدي محمدرضا پهلوي و فرح ديبا در كاخ مرمر

از راست: تاج‌الملوك پهلوي، محمدرضا پهلوي و فرح ديبا


 فرح ديبا به اتفاق چند تن از بستگان خود در حال مطالعه اخبار منتشره در نشريات درخصوص
نامزدي وي با محمدرضا پهلوي

از راست : 2. لوئيز قطبي 3. فرح ديبا 4. محمدعلي قطبي


 فرح ديبا در ايام نامزدي با محمدرضا پهلوي در اپراي پاريس


 فرح ديبا در دوران نامزدي با محمدرضا پهلوي


مصاحبه خبرنگار مجله اطلاعات بانوان با فرح ديبا در دوران نامزدي (15/9/1338)


 محمدرضا پهلوي و فرح ديبا در دوران نامزدي در آرامگاه رضاشاه


 محمدرضا پهلوي و فرح ديبا در دوران نامزدي در مراسم جشن ازدواج فاطمه پهلوي و محمد خاتمي 

 1. فرح ديبا 2.فاطمه پهلوي 3. محمدرضا پهلوي 4. شهناز پهلوي 5. فريده ديبا

 

اشرف پهلوي

اشرف پهلوي همزمان با محمدرضا پهلوي در 4 ابان 1298 شمسي در تهران ديده به جهان گشود. پدرش رضاخان سرهنگ قزاقخانه و مادرش تاج‏الملوك آيرملو دختر ميرپنج تيمورخان آيرملو از صاحب‏منصبان ارشد ارتش قزاق بود. اشرف بعد از تولد زهرا ناميده شد و شناسنامه او به اين نام گرفته شد اما پس از قدرت گرفتن رضاخان و به سلطنت رسيدن او به اشرف‏الملوك ملقب گشت و اشرف ناميده شد.

به طوري كه از خاطرات اشرف برمي‏آيد وي در كودكي مورد بي‏مهري و بي‏توجهي پدر و مادرش قرار داشت. وي در ابتدا تحصيلات خود را نزد معلمين خصوصي فراگرفت و زبان فرانسه را نزد مادام ارفع آموخت. سپس به دبيرستان انوشيروان دادگر رفت و تا 16 سالگي در آنجا تحصيل نمود. در هفده سالگي به دستور پدر با علي قوام ازدواج كرد و از او صاحب پسري شد. اما بين زن و شوهر صميميتي حاصل نشد و هر دو تا زمان حيات پدر به اين زندگي ادامه دادند.
اشرف زني جسور، قدرت‏طلب، مغرور و خوشگذران بود و برخلاف خواهرش شمس به امور سياسي عشق مي‏ورزيد. او تا زمان حضور پدر در ايران (شهريور 1320) از شركت در كليه امور سياسي محروم بود، بعد از بركناري پدر (شهريور 1320) بلافاصله از پدر جدا شد و با كمك مادرش به ايجاد باندهاي دست زد تا بتواند به صورت عوامل اجرايي خود از آنها استفاده كند و در حكومت دخالت كند. ازجمله اين افراد عبدالحسين هژير، دكتر منوچهر اقبال، جلال شادمان، نصرتيان، عباس اسكندري، حسن اكبر و رزم‏آرا را مي‏توان نام برد.
حوزه فعاليت اشرف روزبه روز افزايش يافت به طوري كه از سال 1330ش و قدرت گرفتن دكتر مصدق به اوج خود رسيد و اشرف به عنوان ركن مبارزة دربار با مصدق درآمد. فعاليت او در اين زمينه به حدي بود كه مصدق با اصرار او و مادرش را از ايران تبعيد نمود. اما اشرف از پاي ننشست.







وي در طول مدت اقامتش در پاريس با قوام ارتباط برقرار كرد و مقدمات سقوط مصدق و نخست ‏وزيري قوام را فراهم ساخت. وليكن قوام با تمام ترفندهاي سياسي و حمايت‏هاي درباري مدت زمان كوتاهي بر مسند صدارت ماند و بار ديگر مصدق با حمايت مردمي به حكومت رسيد.
اشرف از نيمه‏ هاي سال 1331ش درصدد برآمد تا تمام هم خود را در سقوط حكومت مصدق بكار گيرد. او با انگليسها و امريكايي‏ها وارد مذاكره شد و فكر انجام يك كودتاي نظامي را در آنها برانگيخت. او با آماده كردن كارها در لندن، اقداماتي در تهران توسط ايادي خود انجام داد و عده‏اي از يارانش چون برادران رشيديان زمينه‏هاي لازم را فراهم نمود.
پس از انجام كودتاي 28 مرداد 1332ش و روي كار آمدن مجدد سلطنت پهلوي اشرف به خواست برادر در اروپا ماند و ماهانه پنج هزار دلار مقرري دريافت داشت. پس از هشت ماه به تهران بازگشت و با همان سبك و سياق اما به صورت گسترده‏تري به دخالت در امور سياسي پرداخت. او به عنوان رياست سازمان خدمات شاهنشاهي و سازمان زنان ايران يكي از مهمترين و بانفوذترين افراد خاندان پهلوي به حساب مي‏امد و در كليه امور سياسي، اقتصادي دخالت مي‏كرد. به طوري كه اكثر رجل سياسي كشور در جهت اجراي اوامر او كوشا بودند.
اشرف به جمع‏اوري مال علاقه‏اي وافر داشت و به مشاركت در امر قاچاق مواد مخدر و همكاري سازمانهاي بين‏المللي مافيايي مي‏پرداخت.



وي در كارهاي چون قاچاق اشياي عتيقه، شهرك‏سازي، مشاركت در ساخت شركتها، كارخانجات و بانكها فعاليت داشت به طوري كه يكي از ثروتمندترين زنان عصر خود به حساب مي‏آمد. او در اواخر سنوات رژيم سابق به عنوان رئيس هيئت نمايندگي ايران در سازمان ملل گمارده شد و چند ماه قبل از سقوط رژيم از ايران به امريكا رفته و در آنجا ساكن شد.

جناب نخست‏وزير [جمشيد آموزگار]
دوست عزيز، امروز كه تهران را ترك مي‏كنم خواستم به توسط اين نامه هم از شما خداحافظي كنم و هم مطلبي كه مورد علاقه شخص من است به شما متذكر شوم. لابد شما از تقاضايي كه شركت BBC سوئيس از پيشگاه اعليحضرت كرده و به شما رجوع فرمودند مستحضريد ولي شايد اطلاع نداشته باشيد كه اين امر مربوط به شخص من است و شايد هم نبايد به شما مي‏گفتم ولي از آنجايي كه شما را به خودم خيلي نزديك مي‏دانم و به صداقت شما اطمينان دارم خواستم خاطرنشان بشوم كه بدانيد و در پيشرفت اين كار آنچه كه ممكن است كمك كنيد كه فردا انجام گيرد. من آن روز درست با شما نتوانستم صحبت كنم ولي وضع زندگي من خيلي درهم و خراب است و اين امر ممكن است كه باعث شود كه يك كمي بار زندگي سبكتر شود، لذا خواهشمندم آنچه كه مي‏توانيد براي پيشبرد اين كار مضايقه نكنيد. البته اين موضوع را شما مي‏دانيد و من و خودتان، به همين دليل خواهشمندم اين نامه را بعد از خواندن فوراً پاره كنيد.
مطلب ديگري كه فراموش كردم آن روز به شما بگويم موضوع بنياد من است كه واقعاً به كمك معنوي و مادي احتياج مبرم دارد. بعد از برگشتن از مسافرت مفصل با شما در اين باب صحبت خواهم كرد ولي مطلبي كه فوريت دارد مبلغ يك [مقدار] دلار است كه بايد براي شعبه بين‏المللي آن كه در پاريس تشكيل مي‏شود تهيه شود. در حال حاضر چون وضعيت مالي بنياد خيلي بد است خواهشمندم كه دولت اين مبلغ را بپردازد تا بعداً كه بنياد روي پاي خود ايستاد و احتياجي نداشت قطع كند.


سلامت، موفقيت و سعادت شما را از خداوند متعال خواهانم. اگر هر وقت كاري از دست من برآيد براي پيشرفت فكري و كاري از گفتنش دريغ نكنيد: با كمال ميل حاضرم. نامه را بعد از خواندن پاره كنيد.
دوست شما
اشرف پهلوي

ايران در سال 1900 ميلاذي و برخي وقايع مهم قاجار

نگاهي كوتاه به قاجار

مقدمه

قاجارها قبیله‌ای از ترکمان‌های منطقه استرآباد (گرگان) بودند. قدرت یافتن قاجارها به عهد صفوی و شاه عباس کبیر برمی‌گردد؛ ابتدا در شمال رود ارس ساکن بودند و در آن زمان بدلیل کمک‌های بزرگی که به دربار صفوی می‌نمودند، قدرت بیشتری یافتند و سپس دسته‌ای از آنان در غرب استرآباد و در دشت گرگان سکنی گزیدند.

ایشان تبار خود را به کسی به نام قاجار نویان می‌رساندند که از سرداران چنگیز بود. نام این قبیله ریشه در عبارت آقاجر به معنای جنگجوی جنگل دارد. پس از حمله مغول به ایران و میان‌رودان، قاجارها نیز به همراه چند طایفه ترکمان و تاتار دیگر به شام کوچیدند. هنگامی که تیمور گورکانی به این نقطه تاخت قاجارها و دیگر کوچندگان را به بند کشید و سرانجام آنها را به خانقاه صفوی در آذرآبادگان بخشید. پس از آن قاجارها یکی از سازندگان سپاه قزلباش شدند.

[ویرایش] سلطنت

بنا بر بعضی منابع تاریخی مادربزرگ آقا محمد خان بیوه شاه سلطان حسین صفوی بود که در هنگام حمله محمود افغان به اصفهان از شاه سلطان حسین باردار بود و بدلیل علاقه زیاد شاه به وی، برای جلوگیری از اسارت او بدست افغانها، توسط سران قزلباش فراری داده شد و بعد از قتل شاه سلطان حسین به زوجیت پدر بزرگ آقا محمد خان درآمد. بنا به این روایت پدر آقا محمد خان، محمد حسن خان قاجار، در اصل فرزند شاه سلطان حسین صفوی بوده‌است و به همین دلیل ارتباط نزدیک و پایداری بین بازماندگان دودمان صفوی و شاهان دوره قاجاری وجود داشته‌است.

نادر شاه افشار در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمد حسن خان که در هنگام قتل پدر ۱۲ سال بیش نداشت یوخاری‌باش‌ها که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منسوب کرد تا بدین ترتیب با ایجاد شکاف و چند گانگی میان طوایف قاجار نگران ناآرامی‌های داخلی نگردد و اشاقه‌باش‌ها زیر نظر حکومت ایشان گردند. در زمان آقا محمد خان قاجار این طایفه به دو قبیله اشاقه‌باش و یوخاری‌باش (به معنای ساکن ناحیه بالا - رودخانه- و ساکن ناحیه پایین - رودخانه) تقسیم شده بود و آقا محمد خان موفق گردید این دو قبیله را با هم متحد کرده و نیروی نظامی خود را استحکام بخشد.

در زمان این دودمان حکومتهای استانی در مناطق گوناگون سرزمین ایران با جنگ یا مصالحه از میان رفتند و جای خود را به سامانه‌ای فدرالی با تبعیت از دولت مرکزی دادند و «کشور» ایران دوباره زیر یک پرچم شکل گرفت. رنگها و ترتیب آنها در پرچم کنونی ایران از زمان این سلسله بیادگار مانده‌است.

جنگ‌های ایران و روس در زمان فتحعلی شاه قاجار به جدا شدن بخش‌هایی از قفقاز ار ایران شد.

ایران در زمان این دودمان با دنیای غرب آَشنا گردید. اولین کارخانه‌های تولید انبوه، تولید الکتریسیته، چاپخانه، تلگراف، تلفن، چراغ برق، شهرسازی مدرن، راهسازی مدرن، خط آهن، سالن اپرا (که بعداً به سالن تعذیه تغییر کاربری داد)، مدارس فنی به روش مدرن (از جمله دارلفنون که به همت امیر کبیر بنیاد گردید)، و اعزام اولین گروه‌ها از دانشجویان ایرانی به اروپا جهت تحصیل در شاخه‌های طب و مهندسی در زمان این سلسله صورت پذیرفت.

بازسازی ارتش ایران با روش مشق و تجهیز آنها به جنگ‌افزار نوین اروپایی نیز از زمان فتحعلی‌شاه قاجار - در قرارداد نظامی اش با ناپلیون امپراتور فرانسه - آغاز شد.

در زمان این سلسه و بعد از کشمکش بسیار بین شاهان قاجار و آزادی خواهان، جنبش مشروطه در ایران برپا شد و سرانجام ایران دارای مجلس (پارلمان) شد و بخشی از قدرت شاه به مجلس واگذار گردید.

سلسه قاجار با کودتای ۱۲۹۹ رضاخان قدرت را از دست داد. با انحلال سلسه قاجار رضا شاه به سلطنت رسید. رضا شاه پس از به سلطنت رسیدن بسیاری از وزرا و سفرای دولت قاجاریه را که غالبا از وابستگان خاندان قاجار بودند به استخدام درآورد که این ارتباط حرفه‌ای تا پایان سلطنت محمد رضا شاه نیز ادامه یافت.

 شاهان قاجار

ترتیب   نگاره نام  آغاز پادشاهی   پایان پادشاهی   مدت شاهی  
۱. آقامحمدخان ۱۷۹۴ ۱۷۹۷ ۳ سال
۲. فتحعلی شاه ۱۷۹۷ ۱۸۳۴ ۳۶ سال و ۸ ماه
۳. محمدشاه ۱۸۳۴ ۱۸۴۸ ۱۴ سال
۴. ناصرالدین شاه ۱۸۴۸ ۱۸۹۶ ۴۸ سال
۵. مظفرالدین شاه ۱۸۹۶ ۱۹۰۷ ۱۱ سال
۶. محمدعلی شاه ۱۹۰۷ ۱۹۰۹ ۲ سال
۷. احمدشاه ۱۹۰۹ ۱۹۲۵ ۱۶ سال

تأسيس دولت سلجوقيان

 نياي بزرگ سلجوقيان « دوقاق » نام داشت كه باعنوان «تميرياليغ » به معني صاحب كمان آهنين در قرن سوم هجري قمري/ نهم ميلادي درخدمت « دولت يبغوي اوغوز» بود. دولت يبغوي اوغوز درسرزمين اوغوزان از حدود قرن سوم ه .ق /نهم ميلادي تشكيل شده بود ودولتي با تشكيلات قبيله اي بود.تختگاه دولت اوغوزدرشهر«يانگي كنت» واقع درساحل سفلاي رودسيحون مستقربود.دولت اوغوزازجنوب با دولت سامانيان وخوارزمشاهيان همسايه بود وازشمال با دولت خزران مرزهاي مشترك داشت.به تصريح منابع تاريخي دوقاق دراين دولت فردي صاحب حشمت وجاه بود.

بعدازفوت دوقاق فرزند وي بنام «سلجوق » درخدمت يبغوي اوغوزمشغول شد .وي دراوايل قرن چهارم ه.ق /دهم ميلادي به دنياآمده وبه جهت كارداني ودرايت به سمت لشگري «سوباشي » سپاه اوغوزبرگزيده شد .مقام سوباشي به معني «فرمانده لشكر» بعدازمقام يبغويي عالي ترين مقام در دولت يبغوي اوغوز بود.اين نشان دهنده موقعيت حكومتي عالي سلجوق بود. بعد ازمدتي بين يبغوي اوغوزوسلجوق سوباشي اختلافاتي بروزكرد. يبغو با تدارك توطئه اي قصد جان سلجوق را مي كند.سلجوق ازموضوع آگاه شده وبا خانواده ،جمعي از ياران ومال واموال خودروبه سوي جنوب مهاجرت مي كند. اين اتفاق حدودا ً بين سال هاي 320 ه.ق/ 931 ميلادي تا 350 ه.ق/ 961 ميلادي روي مي دهد. سلجوق باخدم وحشم خوددرحومه شهرجندمستقرمي شود.جندشهري نزديك خوارزم بودولي عموما ًشهري اوغوزنشين بودودرتابعيت دولت يبغوي اوغوزقرارداشت .

سلجوق دراولين اقدام وپس ازمشورت وتوافق با فرماندهانش بصورت دسته جمعي بدين اسلام واردمي شود.اندك زماني بعد سلجوق به كمك نيروهاي مسلح خود شهرجند را از كنترل مأموران يبغوي اوغوز خارج مي كند وخود يك دستگاه دولت محلي درجندتشكيل مي دهد. اين زمان به سبب جنگ هايي كه سلجوق با هم قومان كافرخود انجام مي داد لقب « سلجوق غازي » را مي گيرد و آوازه اي بهم مي زند. اين امر باعث توجه دولت ساماني به وي مي شود.دولت ساماني دراين زمان گرفتاردرگيري هاي داخلي چندي بود. ظاهرا ً درحدود سال 375 ه.ق/ 986 ميلادي اميرساماني نوح دوم «نوح بن منصور» به منظورغلبه برمشكلات داخلي و تهديدات خارجي بيشتراز ناحيه قره خانيان از سلجوق استمداد مي طلبد .سلجوق فرزندخوداسرائيل ملقب به ارسلان يابغو را باخدم وحشم خودبه جانب دولت ساماني اعزام
مي كند.سامانيان درعوض اين خدمت چراگاه هاي نوربخارا وسُغد سمرقند را دراختيارارسلان يابغو مي گذارند و به تصريح منابع اين اتفاق درسال 375ه.ق / 986 ميلادي روي مي دهد . ازاين تاريخ ببعد مودت و دلبسته گي بين دو خاندان آغازمي شود ورشته اين مودت تاپايان حيات آخرين بازمانده سامانيان- اسماعيل منتصر- نمي گسلد .

از اين تاريخ سلجوقيان عملا ً وارد منازعات حكومتي ماوراء النهرمي شوند و به نفع دولت ساماني با قره خانيان مي جنگند.درجريان فتح بخارا- تختگاه سامانيان – توسط قره خانيان اين سلجوقيان بودند كه واردعمل شده وقره خانيان راازبخارا مي رانند واميرساماني مجدداًًدربخارامستقرمي شود.بنظرمي رسددرجريان جنگ هاي سامانيان وقره خانيان سلجوقيان به عنوان يك نيروي قومي – نظامي قدرتمند خود را به طرف هاي اصلي بازي سياسي ماوراء النهر تحميل مي كنند.

درسال 389 ه.ق / 999 ميلادي قره خانيان مجدداً بخارا را تسخير مي كنند ودولت ساماني سقوط مي كند.

شاهزاده اسماعيل منتصر به كمك نيروهاي وفادار محلي واغوزان تا سال 1005 ميلادي/ 395 ه.ق نااميدانه مقاومت مي كند ودراين سال با مرگ وي آفتاب دولت آل سامان بطور قطع درخراسان غروب مي كند.

اين وقايع تقريباًهمزمان با فوت سلجوق اتفاق مي افتد .پس ازبخاك سپردن سلجوق درجندنيروهاي تحت امروي نيز به فرماندهي پسرش موسي و دونوه اش چاغري بگ داوود و طغرل بگ محمد رو به جنوب جندراترك مي كنند و به عموي قدرتمند خود ارسلان يابغو مي پيوندند. منابع تاريخي درباره تعداد فرزندان سلجوق بنيانگذار سلسله سلجوقيان اختلاف نظردارند .منابع تاريخي تعداد فرزندان وي راازسه تاپنج نفر ذكركرده اند.آنچه كه مسلم است همه منابع روي اسامي ميكائيل،اسرائيل –ارسلان يابغو - وموسي بعدها موسوم به – يبغو كلان – اتفاق نظر دارند.ميكائيل فرزند ارشد سلجوق دردهه آخر قرن دهم ميلادي درمصافي با تركان كافر كشته مي شود. سلجوق خود نگهداري وتربيت فرزندان خردسال وي – چاغري بگ داوود و طغرل بگ محمد –را برعهده مي گيرد.

اين زمان قره خانيان ،غزنويان و خوارزمشاهيان سه نيروي سياسي مسلط درمنطقه هستندكه به ويژه قره خانيان وغزنويان با هدف كنترل كامل برماوراء النهر وپركردن خلاء قدرت سياسي سامانيان بايكديگر وارد منازعه مي شوند آنگونه كه ازمنابع تاريخي مثل ملكنامه ،تاريخ كامل ابن اثير و روضة الصفا ميرخواند مستفاد مي شود. قره خانيان نيز يك دولت منسجم نبوده وبه شعباتي تقسيم مي شده اندهمين امرباعث بروزاختلافاتي بين خاندان هاي حاكم مي شده است.

علي تگين برادريوسف قدرخان ،خان قدرتمند قره خاني برعليه برادرسر به شورش بر مي دارد وبه منظورنيل به اهداف سياسي خودبا ارسلان يابغو كه اينك رهبري كل خاندان سلجوقي رابرعهده داشت متحد مي شود.آندوبه اتفاق هم بخاراراتصرف كرده وحاكميتي تشكيل مي دهند.ازسوي ديگر سلطان محمودغزنوي نيزكه اينك سلطه خودرا به غزنه،
نيمروز وجنوب خراسان تحكيم كرده بود به منظورتسلط به ماوراءالنهربا يوسف قدرخان قره خاني متحدشده وبخارا را تصرف مي كند.درجريان فتح بخارا علي تگين جان بدرمي برد وارسلان يابغو رهبر سلجوقيان دستگيروبه حكم سلطان محمود درقلعه كالنجر هندوستان زنداني مي شود. وي بعد از هفت سال حبس در سال 423 ه.ق / 1032 ميلادي فوت
مي كند.از وي دوپسررابنام مي شناسيم .غوتالميش ورسول تگين .غوتالميش بنيانگذاردولت سلجوقيان روم است .

بعدازفوت ارسلان يابغو تامدت كوتاهي سلجوقيان دراتحاد با قره خانيان بسر مي برندو اما دوواقعه مهم درروابط داخلي سلجوقيان حادث مي شود.اول اينكه رهبري سلجوقيان به موسي يبغو تنهافرزند بازمانده سلجوق سپرده ميشود.

وعلت لقب « يبغو كلان » كه درمنابع بعداز اسم وي مي آيد را دراين رابطه مي توان توضيح داد. البته درجريان عمل بنظرمي رسد دو نوه سلجوق،فرزندان ميكائيل يعني طغرل بگ محمد وچاغري بگ داوود رهبران اصلي و فرماندهان واقعي حركت هاي سياسي نظامي سلجوقيان بوده اند. دوم اينكه نيروهاي تحت رهبري اسرائيل -ارسلان يابغو-ازپذيرش رهبري جديد خاندان سرباز مي زنند وازتشكيلات خاندان جدا شده وبا حدود 4000 چادرتحت
فرماندهي تعدادي از بيگ هاي ارسلان يابغو با كسب اجازه از سلطان محمود غزنوي وارد خراسان مي شوند. اين اوغوزان درمسيرمهاجرتي خودازخراسان عبوركرده وبه سوي غرب ايران ،آذربايجان ،اران ،عراق عرب وتاآناطولي پيش مي روند اين گروه درمنابع تاريخي تحت عنوان « اوغوزهاي عراق » شناخته مي شوند.

ازجهت منطقه اي نيزدراين سال ها حدود425ه.ق/1036 ميلادي شرائط سياسي دگرگون مي شود.سلطان محمود غزنوي فوت مي كندوفرزند دوم وي با عنوان اميرمسعودبه تخت جانشيني پدرمي نشيند. علي تگين متحد سلجوقيان نيز فوت مي كند.آلتونتاش خوارزمشاه ،ديگر متحد سلجوقيان نيز ازدنيا مي رود.

با تغيير شرائط سياسي و قدرت يابي قره خانيان ،سلجوقيان در پي دعوت هارون خوارزمشاه، متحد جديد خود به جانب چراگاه هاي خوارزم درمنطقه درغان –اكنون دارغان آتا – درساحل سفلاي رود جيحون عزيمت مي كنند . شاه ملك – دشمن خوني سلجوقيان – كه در اين هنگام ازجانب غزنويان حاكم جند بود به اردوي سلجوقيان شبيخون سختي مي زندوبسياري ازسپاه سلجوقي كشته مي شوندوبنه آنها به غارت مي رود. هارون خوارزمشاه به ياري سلجوقيان آمده و آنها را پناه مي دهد .سلجوقيان شكست خورده در حمايت هارون خوارزمشاه در كوتاه مدتي خودرابه نيروي سلاح و تداركات بازسازي مي كنند.


سلجوقيان ازنظر روحي درموقعيت مساعدي نبودند .مي بايست بين ماندن درمنطقه ويا كوچي ديگر تصميم قطعي مي گرفتند. درشورايي كه تشكيل شد درنهايت همه با نظر چاغري بگ داوود موافقت كردند كه اصرار داشت درگيري باغزنويان راادامه دهند .

سلجوقيان درپي اين تصميم درمدتي كوتاه خودرابه نيروي سلاح وتداركات سازماندهي كردند وبا اردويي ده هزار نفره به سوي جنوب و ناحيه مرو كوچ خودرا آغازكردند .سلجوقيان دربيابان نساء اردو مي زنند و نامه اي به عنوان ابوالفضل سوري صاحب ديوان خراسان ارسال مي كنند .متن نامه در تاريخ بيهقي ضبط است . نامه به امضاء موسي يبغو ،طغرل بگ وچاغري بگ نگاشته مي شود وآنها خودرا موالي اميرالمومنين مي خوانند. متن نامه خودگوياي دليل حركت سلجوقيان به جانب مرو است . آنها عنوان مي كنند كه به خراسان به طلب اقامت ايل و چراي مال آمده اند و از صاحب ديوان خراسان تقاضا مي كنند كه ميانجي گري كرده وبراي آنها ازدربارطلب سرزمين كند .سلطان مسعود درمشورت با وزيرواركان دولت عليرغم توصيه وزيربه مدارا با سلجوقيان واستمالت از آنها ، رأي بر تنبيه سلجوقيان مي نهد وسپاهي گران به جانب سلجوقيان روانه مي كند.« برنشستن همان وشكستن همان ». سلجوقيان اردوي سنگين غزنويان را تار و مارمي كنند .سردارسپاه هزيمت مي كند و غنايمي كثير ازساز وبرگ و زروسيم به دست سلجوقيان مي افتد.سلطان مسعود دراولين پيكاررسمي با سلجوقيان شكستي زبونانه راتجربه مي كند و به اجبار به درخواست آنها پاسخ مساعدداده ومناطق دهستان به نام چاغري بگ داوود وفراوه به نام موسي يبغو كلان ونسابه نام طغرل بگ محمد واگذار مي شود. طبق توقيع سلطان مسعود لقب « دهقان» به همراه خلعت هاي فراوان به هريك اعطا مي شود.

قاضي صيني كه از جانب سلطان مسعود به سفارت نزد سلجوقيان رفته بود درگزارشي كه در بازگشت به دربارتنظيم مي كند يادآورمي شود كه« . . .اين قوم رابربادي عظيم ديدم .اكنون كه شدم ومي نمايد كه درايشان دميده اند . . .) وبه سلطان جدا ً هشدار مي دهد كه نسبت به حل قطعي اين مشكل تعلل نكند .اين وقايع درسال 426 ه .ق اتفاق افتاد.

درسال 428 قمري رسولان سلجوقيان با نامه اي ازرهبران خود به حضوروزير سلطان مسعودرسيدند .سلجوقيان دراين نامه كه متن ان درتاريخ بيهقي آمده است،مي نويسندكه چون به دليل مهاجرت ديگرتركمانان ازتركستان وپيوستن آنها به سلجوقيان جمعيت آنها فزوني گرفته اين ولايت كه سلطان مارا داده تنگ آمده است واز وزير تقاضا مي كنند كه وساطت كند واز سلطان بخواهد كه شهرهاي حاشيه بيابان مثل مرو، سرخس وباورد را نيزبه سلجوقيان واگذاركند.

وقول مي دهند كه درصورت قبول تقاضايشان درخدمت سلطان باشندوبه انتظام امورخراسان همت گمارند.اميرمسعود درجواب به تصريح گفت : . . . درميان ما وشما شمشير است ولشكرها ازبراي جنگ فرستاده آمده است ».طرفين مجددا ً خودرابراي جنگي ديگر آماده مي كنند .خبر مي رسد كه گروه هايي ازتركمن هاي عراقي وبلخان كوهي نيز به سلجوقيان پيوسته اند. امير مسعود نيز حاجب سباشي را در رأس لشكري عظيم براي يكسره كردن كارتركمانان گسيل مي كند.ازآن سوي بدون توجه به توصيه هاي وزير مبني برماندن درنيشابوربه بهانه غزا به هندوستان عزيمت مي كند وعملا ً از رويارويي مستقيم با تركمن هاي سلجوقي تن مي زند. درهمين حال تركمن ها سپاه ري را مغلوب كرده شهر را تصرف مي كنند .سپاه عظيم حاجب سباشي نيز درجنگ سرخس شكسته وازمقابل سلجوقيان به هزيمت مي رود.

سلجوقيان پس ازپيروزي درجنگ سرخس درسال 429 قمري مرو را نيز فتح مي كنند. ودرمرو بنام چاغري بگ داوودخطبه خوانده مي شود.هم دررمضان همين سال نيشابوررا نيزفتح مي كنند. طغرل بگ درنيشابوربه تخت سلطنت اميرمسعودتكيه مي زند وخطبه به نام وي خوانده مي شود. اعيان واشراف ورهبران مذهبي نيشابورهمه با طغرل بيعت مي كنند .اميرمسعودپس از ازدست دادن نيشابورو مرو ،چندي درغزنه اقامت مي كند وسپس دررمضان 429 قمري با يكصدهزارسوارجرٌار روبه سوي بلخ رهسپار مي شود. تااين باربه دست خود خراسان را از وجود سلجوقيان پاك كنند. اميرمسعوددرچند جنگ ازجمله جنگ تلخاب سلجوقيان را به هزيمت واميدارد و رو به جانب سرخس پيشروي مي كند.

سلجوقيان البته بيشتر با تاكتيك هاي جنگ وگريز با سپاه گران غزنوي مقابله مي كنند.اميرمسعود در دومنزلي سرخس اطراق مي كند. سلجوقيان درفرصت هاي مختلف به سپاه خسته و بي تحرك غزنوي حمله كرده و ضربه مي زنند. اين درگيري باضافه شرائط طبيعي سخت بيابان سرخس ، سپاه غزنوي راكلافه مي كند. اميرمسعود كه اوضاع نابسامان روحي سربازانش را مشاهده مي كندبا وزيرمشورت مي كند. وزير پيشنهاد مي كند.كه بطور تاكتيكي با سلجوقيان صلح كنندتافرصتي داشته باشندوسپاه بياسايد ونيروگيرد. تا مجددا‌ ً كارجنگ راازسرگيرند. اميرمسعودنظروزيررامي پسندد. رسولان به نزد سلجوقيان اعزام مي شوندبا پيشنهاد صلح واينكه درقبال پذيرش پيشنهاد صلح ،خواسته هاي انها اجابت خواهد شد و شهرهاي باورد و سرخس بديشان واگذارخواهد شد . بشرط اينكه فساد نكنند و رعايا را درمضيقه نگذارند وظلم نكنند .سلجوقيان پيشنهاد صلح را مي پذيرند .رسول غزنوي پس ازمدتي از نزد سلجوقيان بازمي گردد وگزارش مفصلي به شاه عرضه مي كند واز جمله مي گويد « اگرچه سلجوقيان پيشنهاد صلح را پذيرا شده اند اما به هيچ حال از
ايشان راستي نيايد ونخوت پادشاهي كه درسرايشان شده است زود بيرون نشود. . . كه نخوت پادشاهي و حلٌ وعقد و امرونهي و ولايت گرفتن درسرايشان شده بود. . . »

پس ازانعقاد صلح امير مسعود سپاه را به جانب هرات مي راند وبازمي گردد . . . واين درسال 430 ه .ق حادث شد امير مسعود مغبون ازشكست وصلح تحميل شده درهرات به كارتنبيه وآزار درباريان مي پردازد. وزير با درايت وي نيزبا مشاهده حال معتقد است « جزخاموشي روي نيست ».

دراين اثنا خبرهاي ناخوشايندي از سلجوقيان مي رسدكه طغرل به نيشابور وارد شده ،داوود به سرخس مُقام كرده ويناليان نسا وفراوه راتصاحب كرده اند..اميرمسعودبناچار بارديگربعزم جنگ با سلجوقيان راهي خراسان مي شود وبه جانب نسا لشكر مي راند.دراين سال قحطي درخراسان افتاد جنگ هاي بيهوده ،آواره گي ، خرابي روستاها و مزارع ، گرسنه گي وطبيعت سخت نواحي خراسان مردم و رعايا رابه ستوه آورده بود. دراين شرائط سلطان مسعود بارديگر با تدارك سپاهي گران روبه جانب مرو حركت مي كند .رهبران وفرماندهان سلجوقي نيز تمامي نيروهاي خودرا به تعداد 16هزارسوار درمرو مستقر مي كنند وبراي برخورد نهايي با سپاه مسعودتدارك مي بينند .سپاه غزنوي اما خسته ،تشنه وروحيه باخته است .وضعيت روحي سپاه راازين جمله سلطان مسعود مي توان درك كرد كه گفت :. . . كه بزرگ آفتي باشدشانزده هزارسوارنيك باقومي كاهل وبددل كه ما داريم. . . وصواب مارفتن به هرات بودوباآن قوم صلحي نهادن »اما ديگر جاي ترديد ودودلي نبود كه خصم درپيش رو بود ودرپس سر بيابان خشك و بي آب وعلف وسربازان خسته و بي رمق . ازروزپنجشنبه هشتم رمضان431ه .ق كارجنگ اغاز شد .وخصم هرساعت چيره ترومردم سلطان كاهل تر.درميانه ي پيكار گروه هايي از سربازان و غلامان ترك و برخي اعيان به سلجوقيان پيوستند . نفاق بين سپاهيان غزنوي درافتاد و نظام سپاه سنگين سلطاني ازهم گسيخت و . . . كس مركس رانايستاد ونظام بگسست و ازهمه ي جوانب و مردم ماهمه روي به هزيمت نهادند .اميرماند با تني چند ازغلامان ايشان . . . قيامت بديديم دراين جهان » اميرمسعود نيز چون اين بديد با اطرافيان خودپاي به گريختن گرفت . . . يكي فريادبرآورد كه : « رويد كه اميررفت » وهمه برفتند. واينگونه شدكه به دوروز-ازپنجشنبه هشتم رمضان تاظهرروزجمعه نهم رمضان– كارسپاه يكصدهزارنفري اميرمسعود غزنوي ساخته آمد و سپاه شانزده هزار نفري سلجوقيان دربيابان دندانقان از جان بزدند و فتح و نصرت نصيب كردند .

سلجوقيان بعدازحدود پنج سال درگيري نظامي با سلطان مسعود بالاخره درروزجمعه نهم رمضان سال431 ه .ق طي يك پيروزي قطعي درجنگ دندانقان ،غزنويان راشكستند ودرگام نخست خراسان راصاحب شدند .

nuclear weapons

Additional Reading

The history of nuclear weapons is the subject of voluminous literature. Richard Rhodes, The Making of the Atomic Bomb (1986), is an excellent work on the U.S. effort to develop nuclear weapons. It can be supplemented by the official histories: Vincent C. Jones, Manhattan, the Army and the Atomic Bomb (1985); David Hawkins, Edith C. Truslow, and Ralph Carlisle Smith, Manhattan District History-Project Y, the Los Alamos Project, 2 vol. (1961, reprinted as Project Y, the Los Alamos Story, in 1 vol. with a new introduction, 1983); and Richard G. Hewlett, Oscar E. Anderson, Jr., and Francis Duncan, A History of the United States Atomic Energy Commission, 2 vol. (1962–69); continued by Richard G. Hewlett and Jack M. Hall, Atoms for Peace and War, 1953–1961 (1989). For the development of thermonuclear weapons, see Herbert F. York, The Advisors: Oppenheimer, Teller, and the Superbomb (1976); and Hans A. Bethe, “Comments on the History of the H-Bomb,” Los Alamos Science, 3(3):43–53 (Fall 1982). Technical data are compiled in Thomas B. Cochran, William M. Arkin, and Milton M. Hoenig, U.S. Nuclear Forces and Capabilities (1984); and Thomas B. Cochran et al., U.S. Nuclear Warhead Production (1987), and U.S. Nuclear Warhead Facility Profiles (1987).

The British project is discussed in the official histories of the U.K. Atomic Energy Authority: Margaret Gowing, Britain and Atomic Energy, 1939–1945 (1964), and Independence and Deterrence: Britain and Atomic Energy, 1945–1952, 2 vol. (1974). Little has been published about the program of the former U.S.S.R., but see David Holloway, The Soviet Union and the Arms Race, 2nd ed. (1984); and Thomas B. Cochran, Soviet Nuclear Weapons (1989). No official history is available for the French project. Bertrand Goldschmidt, Les Rivalités atomiques, 1939–1966 (1967), is a semiofficial account by a participant. The Chinese project is covered in John Wilson Lewis and Xue Litai, China Builds the Bomb (1988). David Irving, The German Atomic Bomb (1968, reprinted 1983), covers the German program; and Robert K. Wilcox, Japan's Secret War (1985), examines Japanese work on the atomic bomb. Proliferation developments are followed in Leonard S. Spector, Nuclear Proliferation Today (1984), The New Nuclear Nations (1985), Going Nuclear (1987), and The Undeclared Bomb (1988).

AEC

(AEC),=   U.S. federal civilian agency established by the Atomic Energy Act, which was signed into law by President Harry S. Truman on Aug. 1, 1946, to control the development and production of nuclear weapons and to direct the research and development of peaceful uses of nuclear energy. On Dec. 31, 1946, the AEC succeeded the Manhattan Engineer District of the U.S. Army Corps of Engineers (which had developed the atomic bomb during World War II) and thus officially took control of the nation's nuclear program.

A nuclear explosion releases energy in a variety of forms, including blast, heat, and radiation (X rays, gamma rays, and neutrons). By varying a weapon's design, these effects could be tailored for a specific military purpose. In an enhanced-radiation weapon, more commonly called a neutron bomb, the objective was to minimize the blast by reducing the fission yield and to enhance the neutron radiation. Such a weapon would prove lethal to invading troops without, it was hoped, destroying the defending country's towns and countryside. It was actually a small (on the order of one kiloton), two-stage thermonuclear weapon that utilized deuterium and tritium, rather than lithium deuteride, to maximize the release of fast neutrons. The first U.S. application of this principle was an antiballistic missile warhead in the mid-1970s. Enhanced-radiation warheads were produced for the Lance short-range ballistic missile and for an eight-inch artillery shell.

Though it had virtually created the American nuclear-power industry, the AEC also had to regulate that industry to ensure public health and safety and to safeguard national security. Because these dual roles often conflicted with each other, the U.S. government under the Energy Reorganization Act of 1974 disbanded the AEC and divided its functions between two new agencies: the Nuclear Regulatory Commission (q.v.), which regulates the nuclear-power industry; and the Energy Research and Development Administration, which was disbanded in 1977 when the Department of Energy was created.

    """""autonomous intergovernmental organization dedicated to increasing the contribution of atomic energy to the world's peace and well-being and ensuring that agency assistance is not used for military purposes. The IAEA and its director general, Mohamed ElBaradei, won the Nobel Prize for Peace in 2005.

The agency was established by representatives of more than 80 countries in October 1956, nearly three years after U.S. President Dwight D. Eisenhower's “Atoms for Peace” speech to the United Nations General Assembly, in which Eisenhower called for the creation of an international organization for monitoring the diffusion of nuclear resources and technology. The IAEA's statute officially came into force on July 29, 1957. Its activities include research on the applications of atomic energy to medicine, agriculture, water resources, and industry; the operation of conferences, training programs, fellowships, and publications to promote the exchange of technical information and skills; the provision of technical assistance, especially to less-developed countries; and the establishment and administration of radiation safeguards. As part of the Treaty on the Non-Proliferation of Nuclear Weapons (1968), all non-nuclear powers are required to negotiate a safeguards agreement with the IAEA; as part of that agreement, the IAEA is given authority to monitor nuclear programs and to inspect nuclear facilities.

The General Conference, consisting of all members (in the early 21st century some 135 countries were members), meets annually to approve the budget and programs and to debate the IAEA's general policies; it also is responsible for approving the appointment of a director general and admitting new members. The Board of Governors, which consists of 35 members who meet about five times per year, is charged with carrying out the agency's statutory functions, approving safeguards agreements, and appointing the director general. The day-to-day affairs of the IAEA are run by the Secretariat, which is headed by the director general, who is assisted by six deputies; the Secretariat's departments include nuclear energy, nuclear safety, nuclear sciences and application, safeguards, and technical cooperation. Headquarters are in Vienna.

"""'''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''''

 

also called  atomic weapon , or  thermonuclear weapon bomb or other warhead that derives its force from either the fission or the fusion of atomic nuclei and is delivered by an aircraft, missile, Earth satellite, or other strategic delivery system.

Nuclear weapons have enormous explosive force. Their significance may best be appreciated by the coining of the words kiloton (1,000 tons) and megaton (one million tons) to describe their blast effect in equivalent weights of TNT. For example, the first nuclear fission bomb, the one dropped on Hiroshima, Japan, in 1945, released energy equaling 15,000 tons (15 kilotons) of chemical explosive from less than 130 pounds (60 kilograms) of uranium. Fusion bombs, on the other hand, have given yields up to almost 60 megatons.

The first nuclear weapons were bombs delivered by aircraft; warheads for strategic ballistic missiles, however, have become by far the most important nuclear weapons. There are also smaller tactical nuclear weapons that include artillery projectiles, demolition munitions (land mines), antisubmarine depth bombs, torpedoes, and short-range ballistic and cruise missiles. The U.S. stockpile of nuclear weapons reached its peak in 1967 with more than 32,000 warheads of 30 different types; the Soviet stockpile reached its peak of about 33,000 warheads in 1988.

The basic principle of nuclear fission weapons (also called atomic bombs) involves the assembly of a sufficient amount of fissile material (e.g., the uranium isotope uranium-235 or the plutonium isotope plutonium-239) to “go supercritical”—that is, for neutrons (which cause fission and are in turn released during fission) to be produced at a much faster rate than they can escape from the assembly. There are two ways in which a subcritical assembly of fissionable material can be rendered supercritical and made to explode. The subcritical assembly may consist of two parts, each of which is too small to have a positive multiplication rate; the two parts can be shot together by a gun-type device. Alternatively, a subcritical assembly surrounded by a chemical high explosive may be compressed into a supercritical one by detonating the explosive.

The basic principle of the fusion weapon (also called the thermonuclear or hydrogen bomb) is to produce ignition conditions in a thermonuclear fuel such as deuterium, an isotope of hydrogen with double the weight of normal hydrogen, or lithium deuteride. The Sun may be considered a thermonuclear device; its main fuel is deuterium, which it consumes in its core at temperatures of 18,000,000° to 36,000,000° F (10,000,000° to 20,000,000° C). To achieve comparable temperatures in a weapon, a fission triggering device is used.

Following the discovery of artificial radioactivity in the 1930s, the Italian physicist Enrico Fermi performed a series of experiments in which he exposed many elements to low-velocity neutrons. When he exposed thorium and uranium, chemically different radioactive products resulted, indicating that new elements had been formed, rather than merely isotopes of the original elements. Fermi concluded that he had produced elements beyond uranium (element 92), then the last element in the periodic table; he called them transuranic elements and named two of them ausenium (element 93) and hesperium (element 94). During the autumn of 1938, however, when Fermi was receiving the Nobel Prize for his work, Otto Hahn and Fritz Strassmann of Germany discovered that one of the “new” elements was actually barium (element 56).

The Danish scientist Niels Bohr visited the United States in January 1939, carrying with him an explanation, devised by the Austrian refugee scientist Lise Meitner and her nephew Otto Frisch, of the process behind Hahn's surprising data. Low-velocity neutrons caused the uranium nucleus to fission, or break apart, into two smaller pieces; the combined atomic numbers of the two pieces—for example, barium and krypton—equalled that of the uranium nucleus. Much energy was released in the process. This news set off experiments at many laboratories. Bohr worked with John Wheeler at Princeton; they postulated that the uranium isotope uranium-235 was the one undergoing fission; the other isotope, uranium-238, merely absorbed the neutrons. It was discovered that neutrons were produced during the fission process; on the average, each fissioning atom produced more than two neutrons. If the proper amount of material were assembled, these free neutrons might create a chain reaction. Under special conditions, a very fast chain reaction might produce a very large release of energy; in short, a weapon of fantastic power might be feasible.

The possibility that such a weapon might first be developed by Nazi Germany alarmed many scientists and was drawn to the attention of President Franklin D. Roosevelt by Albert Einstein, then living in the United States. The president appointed an Advisory Committee on Uranium; it reported that a chain reaction in uranium was possible, though unproved. Chain-reaction experiments with carbon and uranium were started in New York City at Columbia University, and in March 1940 it was confirmed that the isotope uranium-235 was responsible for low-velocity neutron fission in uranium. The Advisory Committee on Uranium increased its support of the Columbia experiments and arranged for a study of possible methods for separating the uranium-235 isotope from the much more abundant uranium-238. (Normal uranium contains approximately 0.7 percent uranium-235, most of the remainder being uranium-238.) The centrifuge process, in which the heavier isotope is spun to the outside, as in a cream separator, at first seemed the most useful, but at Columbia a rival process was proposed. In that process, gaseous uranium hexafluoride is diffused through barriers, or filters; more molecules containing the lighter isotope, uranium-235, would pass through the filter than those containing the heavier isotope, slightly enriching the mixture on the far side. A sequence of several thousand stages would be needed to enrich the mixture to 90 percent uranium-235; the total barrier area would be many acres.

During the summer of 1940, Edwin McMillan and Philip Abelson of the University of California at Berkeley discovered element 93, named neptunium; they inferred that this element would decay into element 94. The Bohr and Wheeler fission theory suggested that one of the isotopes, mass number 239, of this new element might also fission under low-velocity neutron bombardment. The cyclotron at the University of California at Berkeley was put to work to make enough element 94 for experiments; by mid-1941, element 94 had been firmly identified and named plutonium, and its fission characteristics had been established. Low-velocity neutrons did indeed cause it to undergo fission, and at a rate much higher than that of uranium-235. The Berkeley group, under Ernest Lawrence, was also considering producing large quantities of uranium-235 by turning one of their cyclotrons into a super mass spectrograph. A mass spectrograph employs a magnetic field to bend a current of uranium ions; the heavier ions (uranium-238) bend at a larger radius than the lighter ions (uranium-235), allowing the two separated currents to be collected in separate receivers.

In May 1941 a review committee reported that a nuclear explosive probably could not be available before 1945, that a chain reaction in natural uranium was probably 18 months off, and that it would take at least an additional year to produce enough plutonium for a bomb and three to five years to separate enough uranium-235. Further, it was held that all of these estimates were optimistic. In late June 1941 President Roosevelt established the Office of Scientific Research and Development under the direction of the scientist Vannevar Bush.

In the fall of 1941 the Columbia chain-reaction experiment with natural uranium and carbon yielded negative results. A review committee concluded that boron impurities might be poisoning it by absorbing neutrons. It was decided to transfer all such work to the University of Chicago and repeat the experiment there with high-purity carbon. At Berkeley, the cyclotron, converted into a mass spectrograph (later called a calutron), was exceeding expectations in separating uranium-235, and it was enlarged to a 10-calutron system capable of producing one-tenth of an ounce (about three grams) of uranium-235 per day.

The U.S. entry into World War II in December 1941 was decisive in providing funds for a massive research and production effort for obtaining fissionable materials, and in May 1942 the momentous decision was made to proceed simultaneously on all promising production methods. Bush decided that the army should be brought into the production plant construction activities. The Corps of Engineers opened an office in New York City and named it the Manhattan Engineer District Office. After considerable argument over priorities, a workable arrangement was achieved with the formation of a three-man policy board chaired by Bush and the appointment on September 17 of Colonel Leslie Groves as head of the Manhattan Engineer District. Groves arranged contracts for a gaseous diffusion separation plant, a plutonium production facility, and a calutron pilot plant, which might be expanded later. The day before the success of Fermi's chain-reaction experiment at the University of Chicago on Dec. 2, 1942, Groves (now a brigadier general) signed the construction contract for the plutonium production reactors. Many problems were still unsolved, however. First, the gaseous diffusion barrier had not yet been demonstrated as practical. Second, Berkeley had been successful with its empirically designed calutron, but the Oak Ridge pilot plant contractors were understandably uneasy about the rough specifications available for the massive separation of uranium-235, which was designated the Y-12 effort. Third, plutonium chemistry was almost unknown; in fact, it was not known whether or not plutonium gave off neutrons during fission, or, if so, how many.

Meantime, as part of the June 1942 reorganization, J. Robert Oppenheimer became, in October, the director of Project Y, the group that was to design the actual weapon. This effort was spread over several locations. On November 16 Groves and Oppenheimer visited the former Los Alamos Ranch School, some 60 miles (100 kilometres) north of Albuquerque, N.M., and on November 25 Groves approved it as the site for the Los Alamos Scientific Laboratory. By July two essential and encouraging pieces of experimental data had been obtained—plutonium did give off neutrons in fission, more than uranium-235; and the neutrons were emitted in a short time compared to that needed to bring the weapon materials into a supercritical assembly. The theorists contributed one discouraging note: their estimate of the critical mass for uranium-235 had risen over threefold, to something between 50 and 100 pounds.

The emphasis during the summer and fall of 1943 was on the gun method of assembly, in which the projectile, a subcritical piece of uranium-235 (or plutonium-239), would be placed in a gun barrel and fired into the target, another subcritical piece of uranium-235. After the mass was joined (and now supercritical), a neutron source would be used to start the chain reaction. A problem developed with applying the gun method to plutonium, however. In manufacturing plutonium-239 from uranium-238 in a reactor, some of the plutonium-239 absorbs a neutron and becomes plutonium-240. This material undergoes spontaneous fission, producing neutrons. Some neutrons will always be present in a plutonium assembly and cause it to begin multiplying as soon as it goes critical, before it reaches supercriticality; it will then explode prematurely and produce comparatively little energy. The gun designers tried to beat this problem by achieving higher projectile speeds, but they lost out in the end to a better idea—the implosion method.

In April 1943 a Project Y physicist, Seth Neddermeyer, proposed to assemble a supercritical mass from many directions, instead of just two as in the gun. In particular, a number of shaped charges placed on the surface of a sphere would fire many subcritical pieces into one common ball at the centre of the sphere. John von Neumann, a mathematician who had had experience in shaped-charge, armour-piercing work, supported the implosion method enthusiastically and pointed out that the greater speed of assembly might solve the plutonium-240 problem. The physicist Edward Teller suggested that the converging material might also become compressed, offering the possibility that less material would be needed. By late 1943 the implosion method was being given an increasingly higher priority; by July 1944 it had become clear that the plutonium gun could not be built. The only way to use plutonium in a weapon was by the implosion method.

By 1944 the Manhattan Project was spending money at a rate of more than $1 billion per year. The situation was likened to a nightmarish horse race; no one could say which of the horses (the calutron plant, the diffusion plant, or the plutonium reactors) was likely to win or whether any of them would even finish the race. In July 1944 the first Y-12 calutrons had been running for three months but were operating at less than 50 percent efficiency; the main problem was in recovering the large amounts of material that reached neither the uranium-235 nor uranium-238 boxes and, thus, had to be rerun through the system. The gaseous diffusion plant was far from completion, the production of satisfactory barriers remaining the major problem. And the first plutonium reactor at Hanford, Wash., had been turned on in September, but it had promptly turned itself off. Solving this problem, which proved to be caused by absorption of neutrons by one of the fission products, took several months. These delays meant almost certainly that the war in Europe would be over before the weapon could be ready. The ultimate target was slowly changing from Germany to Japan.

Within 24 hours of Roosevelt's death on April 12, 1945, President Harry S. Truman was told briefly about the atomic bomb by Secretary of War Henry Stimson. On April 25 Stimson, with Groves's assistance, gave Truman a more extensive briefing on the status of the project: the uranium-235 gun design had been frozen, but sufficient uranium-235 would not be accumulated until around August 1. Enough plutonium-239 would be available for an implosion assembly to be tested in early July; a second would be ready in August. Several B-29s had been modified to carry the weapons, and support construction was under way at Tinian, in the Mariana Islands, 1,500 miles south of Japan.

The test of the plutonium weapon was named Trinity; it was fired at 5:29:45 AM (local time) on July 16, 1945, at the Alamogordo Bombing Range in south central New Mexico. The theorists' predictions of the energy release ranged from the equivalent of less than 1,000 tons of TNT to 45,000 tons. The test produced an energy, or yield, equivalent to 21,000 tons of TNT.

A single B-29 bomber, named the Enola Gay, flew over Hiroshima, Japan, on Monday, Aug. 6, 1945, at 8:15 in the morning, local time. The untested uranium-235 gun-assembly bomb, nicknamed Little Boy, was air-burst 1,900 feet (680 metres) above the city to maximize destruction. Two-thirds of the city area was destroyed. The population actually present at the time was estimated at 350,000; of these, 140,000 died by the end of the year. The second weapon, a duplicate of the plutonium-239 implosion assembly tested in Trinity and nicknamed Fat Man, was to be dropped on Kokura on August 11; a third was being prepared in the United States for possible use in late August or early September. To avoid bad weather, the schedule was moved up two days to August 9. The B-29, named Bock's Car, spent 10 minutes over Kokura without sighting its aim point; it then proceeded to the secondary target of Nagasaki, where, at 11:02 AM local time, the weapon was air-burst at 1,650 feet with a force later estimated at 21 kilotons. About half the city was destroyed, and, of the estimated 270,000 people present at the time, about 70,000 died by the end of the year.

Scientists in several countries performed experiments in connection with nuclear reactors and fission weapons during World War II, but no country other than the United States carried its projects as far as separating uranium-235 or manufacturing plutonium-239.

By the time the war began on Sept. 1, 1939, Germany had a special office for the military application of nuclear fission; chain-reaction experiments with uranium and carbon were being planned, and ways of separating the uranium isotopes were under study. Some measurements on carbon, later shown to be in error, led the physicist Werner Heisenberg to recommend that heavy water be used, instead, for the moderator. This dependence on scarce heavy water was a major reason the German experiments never reached a successful conclusion. The isotope separation studies were oriented toward low enrichments (about 1 percent uranium-235) for the chain reaction experiments; they never got past the laboratory apparatus stage, and several times these prototypes were destroyed in bombing attacks. As for the fission weapon itself, it was a rather distant goal, and practically nothing but “back-of-the-envelope” studies were done on it.

Like their counterparts elsewhere, Japanese scientists initiated research on an atomic bomb. In December 1940, Japan's leading scientist, Nishina Yoshio, undertook a small-scale research effort supported by the armed forces. It did not progress beyond the laboratory owing to lack of government support, resources, and uranium.

The British weapon project started informally, as in the United States, among university physicists. In April 1940 a short paper by Otto Frisch and Rudolf Peierls, expanding on the idea of critical mass, estimated that a superweapon could be built using several pounds of pure uranium-235 and that this amount of material might be obtainable from a chain of diffusion tubes. This three-page memorandum was the first report to foretell with scientific conviction the practical possibility of making a bomb and the horrors it would bring. A group of scientists known as the MAUD committee was set up in the Ministry of Aircraft Production in April 1940 to decide if a uranium bomb could be made. The committee approved a report on July 15, 1941, concluding that the scheme for a uranium bomb was practicable, that work should continue on the highest priority, and that collaboration with the Americans should be continued and expanded. As the war took its toll on the economy, the British position evolved through 1942 and 1943 to one of full support for the American project with the realization that Britain's major effort would come after the war. While the British program was sharply reduced at home, approximately 50 scientists and engineers went to the United States at the end of 1943 and during 1944 to work on various aspects of the Manhattan Project. The valuable knowledge and experience they acquired sped the development of the British bomb after 1945.

The formal postwar decision to manufacture a British atomic bomb was made by Prime Minister Clement Attlee's government during a meeting of the Defence Subcommittee of the Cabinet in early January 1947. The construction of a first reactor to produce fissile material and associated facilities had gotten under way the year before. William Penney, a member of the British team at Los Alamos during the war, was placed in charge of fabricating and testing the bomb, which was to be of a plutonium type similar to the one dropped on Nagasaki. That Britain was developing nuclear weapons was not made public until Feb. 17, 1952, when Prime Minister Winston Churchill declared plans to test the first British-made atomic bomb at the Monte Bello Islands off the northwest coast of Australia; Churchill made the official announcement in a speech before the House of Commons on February 26, at which time he also reported that the country had the manufacturing infrastructure to insure regular production of the bomb. On Oct. 3, 1952, the first British atomic weapons test, called Hurricane, was successfully conducted aboard the frigate HMS Plym. By early 1954 Royal Air Force Canberra bombers were armed with atomic bombs.

In the decade before the war, Soviet physicists were actively engaged in nuclear and atomic research. By 1939 they had established that, once uranium has been fissioned, each nucleus emits neutrons and can therefore, at least in theory, begin a chain reaction. The following year, physicists concluded that such a chain reaction could be ignited in either natural uranium or its isotope, uranium-235, and that this reaction could be sustained and controlled with a moderator such as heavy water. In June 1940 the Soviet Academy of Sciences established the Uranium Commission to study the “uranium problem.”

In February 1939, news had reached Soviet physicists of the discovery of nuclear fission in the West. The military implications of such a discovery were immediately apparent, but Soviet research was brought to a halt by the German invasion in June 1941. In early 1942 the physicist Georgy N. Flerov noticed that articles on nuclear fission were no longer appearing in western journals; this indicated that research on the subject had become secret. In response, Flerov wrote to, among others, Premier Joseph Stalin, insisting that “we must build the uranium bomb without delay.” In 1943 Stalin ordered the commencement of a research project under the supervision of Igor V. Kurchatov, who had been director of the nuclear physics laboratory at the Physico-Technical Institute in Leningrad. Kurchatov initiated work on three fronts: achieving a chain reaction in a uranium pile, designing both uranium-235 and plutonium bombs, and separating isotopes from these materials.

By the end of 1944, 100 scientists were working under Kurchatov, and by the time of the Potsdam Conference, which brought the Allied leaders together the day after the Trinity test, the project on the atomic bomb was seriously under way. During one session at the conference, Truman remarked to Stalin that the United States had built a “new weapon of unusual destructive force.” Stalin replied that he would like to see the United States make “good use of it against the Japanese.”

Upon his return from Potsdam, Stalin ordered that work on the fission bomb proceed at a faster pace. On Aug. 7, 1945, the day after the bombing of Hiroshima, he placed Lavrenty P. Beria, the chief of secret police, in charge of the Soviet version of the Manhattan Project. The first Soviet chain reaction took place in Moscow on Dec. 25, 1946, using an experimental graphite-moderated natural uranium pile, and the first plutonium production reactor became operational at Kyshtym, in the Ural Mountains, on June 19, 1948. The first Soviet weapon test occurred on Aug. 29, 1949, using plutonium; it had a yield of 10 to 20 kilotons.

French scientists, such as Henri Becquerel, Marie and Pierre Curie, and Frédéric and Irène Joliot-Curie, made important contributions to 20th-century atomic physics. During World War II several French scientists participated in an Anglo-Canadian project in Canada, where eventually a heavy water reactor was built at Chalk River, Ont., in 1945.

On Oct. 18, 1945, the Atomic Energy Commission (Commissariat à l'Énergie Atomique; CEA) was established by General Charles de Gaulle with the objective of exploiting the scientific, industrial, and military potential of atomic energy. The military application of atomic energy did not begin until 1951. In July 1952 the National Assembly adopted a five-year plan, a primary goal of which was to build plutonium production reactors. Work began on a reactor at Marcoule in the summer of 1954 and on a plutonium separating plant the following year.

On Dec. 26, 1954, the issue of proceeding with a French bomb was raised at Cabinet level. The outcome was that Prime Minister Pierre Mendès-France launched a secret program to develop a bomb. On Nov. 30, 1956, a protocol was signed specifying tasks the CEA and the Defense Ministry would perform. These included providing the plutonium, assembling a device, and preparing a test site. On July 22, 1958, de Gaulle, who had resumed power as prime minister, set the date for the first atomic explosion to occur within the first three months of 1960. On Feb. 13, 1960, the French detonated their first atomic bomb from a 330-foot tower in the Sahara in what was then French Algeria.

On Jan. 15, 1955, Mao Zedong (Mao Tse-tung) and the Chinese leadership decided to obtain their own nuclear arsenal. From 1955 to 1958 the Chinese were partially dependent upon the Soviet Union for scientific and technological assistance, but from 1958 until the break in relations in 1960 they became more and more self-sufficient. Facilities were built to produce and process uranium and plutonium at the Lan-chou Gaseous Diffusion Plant and the Chiu-ch'üan Atomic Energy Complex, both in the northwestern province of Kansu. A design laboratory (called the Ninth Academy) was established at Hai-yen, east of the Koko Nor in Tsinghai province. A test site at Lop Nor, in far northwestern China, was established in October 1959. Overall leadership and direction was provided by Nie Rongzhen (Nieh Jung-chen), director of the Defense Science and Technology Commission.

Unlike the initial U.S. or Soviet tests, the first Chinese detonation—on Oct. 16, 1964—used uranium-235 in an implosion-type configuration. Plutonium was not used until the eighth explosion, on Dec. 27, 1968.

On May 18, 1974, India detonated a nuclear device in the Rājasthān desert near Pokaran with a reported yield of 15 kilotons. India characterized the test as being for peaceful purposes and apparently did not stockpile weapons. Pakistan declared its nuclear program to be solely for peaceful purposes, but it acquired the necessary infrastructure of facilities to produce weapons and was generally believed to possess them.

Several other countries were believed to have built nuclear weapons or to have acquired the capability of assembling them on short notice. Israel was believed to have built an arsenal of more than 200 weapons, including thermonuclear bombs. In August 1988 the South African foreign minister said that South Africa had “the capability to [produce a nuclear bomb] should we want to.” Argentina, Brazil, South Korea, and Taiwan also had the scientific and industrial base to develop and produce nuclear weapons, but they did not seem to have active programs.

U.S. research on thermonuclear weapons started from a conversation in September 1941 between Fermi and Teller. Fermi wondered if the explosion of a fission weapon could ignite a mass of deuterium sufficiently to begin thermonuclear fusion. (Deuterium, an isotope of hydrogen with one proton and one neutron in the nucleus—i.e., twice the normal weight—makes up 0.015 percent of natural hydrogen and can be separated in quantity by electrolysis and distillation. It exists in liquid form only below about −417° F, or −250° C.) Teller undertook to analyze the thermonuclear processes in some detail and presented his findings to a group of theoretical physicists convened by Oppenheimer in Berkeley in the summer of 1942. One participant, Emil Konopinski, suggested that the use of tritium be investigated as a thermonuclear fuel, an insight that would later be important to most designs. (Tritium, an isotope of hydrogen with one proton and two neutrons in the nucleus—i.e., three times the normal weight—does not exist in nature except in trace amounts, but it can be made by irradiating lithium in a nuclear reactor. It is radioactive and has a half-life of 12.5 years.)

As a result of these discussions the participants concluded that a weapon based on thermonuclear fusion was possible. When the Los Alamos laboratory was being planned, a small research program on the Super, as it came to be known, was included. Several conferences were held at the laboratory in late April 1943 to acquaint the new staff members with the existing state of knowledge and the direction of the research program. The consensus was that modest thermonuclear research should be pursued along theoretical lines. Teller proposed more intensive investigations, and some work did proceed, but the more urgent task of developing a fission weapon always took precedence—a necessary prerequisite for a hydrogen bomb in any event.

In the fall of 1945, after the success of the atomic bomb and the end of World War II, the future of the Manhattan Project, including Los Alamos and the other facilities, was unclear. Government funding was severely reduced, many scientists returned to universities and to their careers, and contractor companies turned to other pursuits. The Atomic Energy Act, signed by President Truman on Aug. 1, 1946, established the Atomic Energy Commission (AEC), replacing the Manhattan Engineer District, and gave it civilian authority over all aspects of atomic energy, including oversight of nuclear warhead research, development, testing, and production.

From April 18 to 20, 1946, a conference led by Teller at Los Alamos reviewed the status of the Super. At that time it was believed that a fission weapon could be used to ignite one end of a cylinder of liquid deuterium and that the resulting thermonuclear reaction would self-propagate to the other end. This conceptual design was known as the “classical Super.”

One of the two central design problems was how to ignite the thermonuclear fuel. It was recognized early on that a mixture of deuterium and tritium theoretically could be ignited at lower temperatures and would have a faster reaction time than deuterium alone, but the question of how to achieve ignition remained unresolved. The other problem, equally difficult, was whether and under what conditions burning might proceed in thermonuclear fuel once ignition had taken place. An exploding thermonuclear weapon involves many extremely complicated, interacting physical and nuclear processes. The speeds of the exploding materials can be up to millions of feet per second, temperatures and pressures are greater than those at the centre of the Sun, and time scales are billionths of a second. To resolve whether the “classical Super” or any other design would work required accurate numerical models of these processes—a formidable task, since the computers that would be needed to perform the calculations were still under development. Also, the requisite fission triggers were not yet ready, and the limited resources of Los Alamos could not support an extensive program.

On Sept. 23, 1949, Truman announced that “we have evidence that within recent weeks an atomic explosion occurred in the U.S.S.R.” This first Soviet test stimulated an intense, four-month, secret debate about whether to proceed with the hydrogen bomb project. One of the strongest statements of opposition against proceeding with a hydrogen bomb program came from the General Advisory Committee (GAC) of the AEC, chaired by Oppenheimer. In their report of Oct. 30, 1949, the majority recommended “strongly against” initiating an all-out effort, believing “that extreme dangers to mankind inherent in the proposal wholly outweigh any military advantages that could come from this development.” “A super bomb,” they went on to say, “might become a weapon of genocide.” They believed that “a super bomb should never be produced.” Nevertheless, the Joint Chiefs of Staff, the State and Defense departments, the Joint Committee on Atomic Energy, and a special subcommittee of the National Security Council all recommended proceeding with the hydrogen bomb. Truman announced on Jan. 31, 1950, that he had directed the AEC to continue its work on all forms of atomic weapons, including hydrogen bombs. In March, Los Alamos went on a six-day workweek.

In the months that followed Truman's decision, the prospect of actually being able to build a hydrogen bomb became less and less likely. The mathematician Stanislaw M. Ulam, with the assistance of Cornelius J. Everett, had undertaken calculations of the amount of tritium that would be needed for ignition of the classical Super. Their results were spectacular and, to Teller, discouraging: the amount needed was estimated to be enormous. In the summer of 1950 more detailed and thorough calculations by other members of the Los Alamos Theoretical Division confirmed Ulam's estimates. This meant that the cost of the Super program would be prohibitive.

Also in the summer of 1950, Fermi and Ulam calculated that liquid deuterium probably would not burn—that is, there would probably be no self-sustaining and propagating reaction. Barring surprises, therefore, the theoretical work to 1950 indicated that every important assumption regarding the viability of the classical Super was wrong. If success was to come, it would have to be accomplished by other means.

The other means became apparent between February and April 1951, following breakthroughs achieved at Los Alamos. One breakthrough was the recognition that the burning of thermonuclear fuel would be more efficient if a high density were achieved throughout the fuel prior to raising its temperature, rather than the classical Super approach of just raising the temperature in one area and then relying on the propagation of thermonuclear reactions to heat the remaining fuel. A second breakthrough was the recognition that these conditions—high compression and high temperature throughout the fuel—could be achieved by containing and converting the radiation from an exploding fission weapon and then using this energy to compress a separate component containing the thermonuclear fuel.

The major figures in these breakthroughs were Ulam and Teller. In December 1950 Ulam had proposed a new fission weapon design, using the mechanical shock of an ordinary fission bomb to compress to a very high density a second fissile core. (This two-stage fission device was conceived entirely independently of the thermonuclear program, its aim being to use fissionable materials more economically.) Early in 1951 Ulam went to see Teller and proposed that the two-stage approach be used to compress and ignite a thermonuclear secondary. Teller suggested radiation implosion, rather than mechanical shock, as the mechanism for compressing the thermonuclear fuel in the second stage. On March 9, 1951, Teller and Ulam presented a report containing both alternatives, entitled “On Heterocatalytic Detonations I. Hydrodynamic Lenses and Radiation Mirrors.” A second report, dated April 4, by Teller, included some extensive calculations by Frederic de Hoffmann and elaborated on how a thermonuclear bomb could be constructed. The two-stage radiation implosion design proposed by these reports, which led to the modern concept of thermonuclear weapons, became known as the Teller–Ulam configuration.

It was immediately clear to all scientists concerned that these new ideas—achieving a high density in the thermonuclear fuel by compression using a fission primary—provided for the first time a firm basis for a fusion weapon. Without hesitation, Los Alamos adopted the new program. Gordon Dean, chairman of the AEC, convened a meeting at the Institute for Advanced Study in Princeton, hosted by Oppenheimer, on June 16–18, 1951, where the new idea was discussed. In attendance were the GAC members, AEC commissioners, and key scientists and consultants from Los Alamos and Princeton. The participants were unanimously in favour of active and rapid pursuit of the Teller–Ulam principle.

Just prior to the conference, on May 8 at Enewetak atoll in the western Pacific, a test explosion called George had successfully used a fission bomb to ignite a small quantity of deuterium and tritium. The original purpose of George had been to confirm the burning of these thermonuclear fuels (about which there had never been any doubt), but with the new conceptual understanding contributed by Teller and Ulam, the test provided the bonus of successfully demonstrating radiation implosion.

In September 1951, Los Alamos proposed a test of the Teller–Ulam concept for November 1952. Engineering of the device, nicknamed Mike, began in October 1951, but unforeseen difficulties required a major redesign of the experiment in March 1952. The Mike device weighed 82 tons, owing in part to cryogenic (low-temperature) refrigeration equipment necessary to keep the deuterium in liquid form. It was successfully detonated during Operation Ivy, on Nov. 1, 1952 (local time), at Enewetak. The explosion achieved a yield of 10.4 million tons of TNT, or 500 times larger than the Nagasaki bomb, and it produced a crater 6,240 feet in diameter and 164 feet deep.

With the Teller–Ulam configuration proved, deliverable thermonuclear weapons were designed and initially tested during Operation Castle in 1954. The first test of the series, conducted on March 1, 1954 (local time), was called Bravo. It used solid lithium deuteride rather than liquid deuterium and produced a yield of 15 megatons, 1,000 times as large as the Hiroshima bomb. Here the principal thermonuclear reaction was the fusion of deuterium and tritium. The tritium was produced in the weapon itself by neutron bombardment of the lithium-6 isotope in the course of the fusion reaction. Using lithium deuteride instead of liquid deuterium eliminated the need for cumbersome cryogenic equipment.

With completion of Castle, the feasibility of lightweight, solid-fuel thermonuclear weapons was proved. Vast quantities of tritium would not be needed after all. New possibilities for adaptation of thermonuclear weapons to various kinds of missiles began to be explored.

In 1948 Kurchatov organized a theoretical group, under the supervision of physicist Igor Y. Tamm, to begin work on a fusion bomb. (This group included Andrey Sakharov, who, after contributing several important ideas to the effort, later became known as the “father of the Soviet H-bomb.”) In general, the Soviet program was two to three years behind that of the United States. The test that took place on Aug. 12, 1953, produced a fusion reaction in lithium deuteride and had a yield of 200 to 400 kilotons. This test, however, was not of a high-yield hydrogen bomb based on the Teller–Ulam configuration or something like it. The first such Soviet test, with a yield in the megaton range, took place on Nov. 22, 1955. On Oct. 30, 1961, the Soviet Union tested the largest known nuclear device, with an explosive force of 58 megatons.

Minister of Defence Harold Macmillan announced in his Statement of Defence, on Feb. 17, 1955, that the United Kingdom planned to develop and produce hydrogen bombs. The formal decision to proceed had been made earlier in secret by a small Defence subcommittee on June 16, 1954, and put to the Cabinet in July. The decision was unaccompanied by the official debate that characterized the American experience five years earlier.

It remained unclear exactly when the first British thermonuclear test occurred. Three high-yield tests in May and June 1957 near Malden Island in the Pacific Ocean were probably of boosted fission designs (see below). The most likely date for the first two-stage thermonuclear test, using the Teller–Ulam configuration or a variant, was Nov. 8, 1957. This test and three others that followed in April and September 1958 contributed novel ideas to modern thermonuclear designs.

Well before their first atomic test, the French assumed they would eventually have to become a thermonuclear power as well. The first French thermonuclear test was conducted on Aug. 24, 1968.

Plans to proceed toward a Chinese hydrogen bomb were begun in 1960, with the formation of a group by the Institute of Atomic Energy to do research on thermonuclear materials and reactions. In late 1963, after the design of the fission bomb was complete, the Theoretical Department of the Ninth Academy, under the direction of Deng Jiaxian (Teng Chia-hsien), was ordered to shift to thermonuclear work. By the end of 1965 the theoretical work for a multistage bomb had been accomplished. After testing two boosted fission devices in 1966, the first Chinese multistage fusion device was detonated on June 17, 1967.

From the late 1940s, U.S. nuclear weapon designers developed and tested warheads to improve their ballistics, to standardize designs for mass production, to increase yields, to improve yield-to-weight and yield-to-volume ratios, and to study their effects. These improvements resulted in the creation of nuclear warheads for a wide variety of strategic and tactical delivery systems.

The first advances came through the test series Operation Sandstone, conducted in the spring of 1948. These three tests used implosion designs of a second generation, which incorporated composite and levitated cores. A composite core consisted of concentric shells of both uranium-235 and plutonium-239, permitting more efficient use of these fissile materials. Higher compression of the fissile material was achieved by levitating the core—that is, introducing an air gap into the weapon to obtain a higher yield for the same amount of fissile material.

Tests during Operation Ranger in early 1951 included implosion devices with cores containing a fraction of a critical mass—a concept originated in 1944 during the Manhattan Project. Unlike the original Fat Man design, these “fractional crit” weapons relied on compressing the fissile core to a higher density in order to achieve a supercritical mass. These designs could achieve appreciable yields with less material.

One technique for enhancing the yield of a fission explosion was called “boosting.” Boosting referred to a process whereby thermonuclear reactions were used as a source of neutrons for inducing fissions at a much higher rate than could be achieved with neutrons from fission chain reactions alone. The concept was invented by Teller by the middle of 1943. By incorporating deuterium and tritium into the core of the fissile material, a higher yield could be obtained from a given quantity of fissile material—or, alternatively, the same yield could be achieved with a smaller amount. The fourth test of Operation Greenhouse, on May 24, 1951, was the first proof test of a booster design. In subsequent decades approximately 90 percent of nuclear weapons in the U.S. stockpile relied on boosting.

Refinements of the basic two-stage Teller–Ulam configuration resulted in thermonuclear weapons with a wide variety of characteristics and applications. Some high-yield deliverable weapons incorporated additional thermonuclear fuel (lithium deuteride) and fissionable material (uranium-235 and uranium-238) in a third stage. While there was no theoretical limit to the yield that could be achieved from a thermonuclear bomb (for example, by adding more stages), there were practical limits on the size and weight of weapons that could be carried by aircraft or missiles. The largest U.S. bombs had yields of from 10 to 20 megatons and weighed up to 20 tons. Beginning in the early 1960s, however, the United States built a variety of smaller, lighter weapons that exhibited steadily improving yield-to-weight and yield-to-volume ratios.

The AEC was headed by a five-member board of commissioners, one of whom served as chairman. During the late 1940s and early '50s, the AEC devoted most of its resources to developing and producing nuclear weapons, though it also built several small-scale nuclear-power plants for research purposes. In 1954 the Atomic Energy Act was revised to permit private industry to build nuclear reactors (for electric power), and in 1956 the AEC authorized construction of the world's first two large, privately owned atomic-power plants. Under the chairmanship (1961–71) of Glenn T. Seaborg, the AEC worked with private industry to develop nuclear fission reactors that were economically competitive with thermal generating plants, and the 1970s witnessed an ever-increasing commercial utilization of nuclear power in the United States.

 

چکیده تاریخ آمریکا

"هرگز آسمان و زمين بيش از اين براى سکنى گزيدن نوع بشر در توافق نبوده اند. "جان اسميت) -(John Smith1607 اولين آمريکائيان


در اوج عصر يخ، بين 34000 و 30000 سال قبل از ميلاد، اکثريت آبهاى زمين در قعر قاره هاى عظيم يخى نهفته بود. در نتيجه درياى برينگ (Bering Sea) صدها متر از سطح کنونى خود پايين تر بود و يک پل خشکى، بنام برينجيا (Beringia) بين آسيا و آمريکاى شمالى پديدار شده بود. تخمين زده مى شود برينجيا، در منتهى اليه خود، عرضى نزديک به 1500 کليومتر داشته است. يک تندرا(دشتئ هموار) مرطوب و بى درخت پوشيده شده از سبزه زارهائ فراوان و نباتات باعث جلب حيوانات غول آسا شد که انسانهاى اوليه جهت بقا به شکار آنها مى پرداختند.

اولين انسانهايى که پا به آمريکاى شمالى گذاشتند بدون آنکه بدانند قدم به قاره اى نوين مى گذاشتند. آنها رسم اجداد خود را طى هزاران سال پيش دنبال ميکردند و از سواحل سيبرى عبور کرده و از فراز پل خشکى گذ شتند.

پس از رسيدن به آلاسکا، هزاران سال دگر نيز سپرى شد تا اين نخستين اتباع آمريکاى شمالى راه خود را به دهانه کوههاى يخى عظيم جنوب باز کرده تا به نقطه اى که اکنون ايالات متحده (United States ) ناميده ميشود برسند. امروزه نيز شواهد زندگى نخستين و بدوى در آمريکاى شمالى يافت مى شود. مقدار کمى از اين شواهد را ميتوان بطور موثق به پيش از 12000 سال قبل از ميلاد مربوط ساخت؛ اخيرأ يک برج ديده بانئ درشمال آلاسکا کشف شده که قد مت آن تقريبأ به همان دوره ميرسد. نيزه هايى نيز در نزديکى کلاويس (Clovis) نيومکزيکو يافت شده است.

علاوه بر آن مصنوعات مشابهى نيز در برخى نقاط ديگر آمريکاى شمالى و جنوبى کشف شده که دال بر اين است که حيات احتمالأ در اکثر نيمکره غربى تا قبل از 10000 سال پيش از ميلاد کاملا شکل گرفته بود.

آن زمان، ماموت ها شروع به انقراض کرده و بايسون ( گاو ميش وحشى آمريکاى شمالى ) منبع اصلى تغذ يه و پوست خام اين آمريکائى هاى اوليه شدند. به مرور زمان، گونه هاى بيشتر و بيشترى - - چه از طريق شکار بيش از حد و يا بدلايل طبيعي- - منقرض مى شد ند. گياهان و دانه ها بخش مهمى ازخوراک روزانه آمريکائى هاى اوليه را تشکيل مى دادند. بتدريچ، گله ها و نخستين آثار کشاورزى پد يدار گشت. سرخ پوستان حدود 8 هزار سال قبل از ميلاد، در آنچه که اکنون مکز يک مرکزى خوانده ميشود، پيشرو اين کار شدند و شروع به کشت ذرت، کد و و لوبيا کردند. بتدريج، اين مهارت ها به سوى شمال کشيده شد.

تا حدود 3000 سال قبل از ميلاد، نوع ابتدايى ذرت در دره هاى نيومکزيکو و آريزونا رشد يافت. سپس اولين نشانه هاى آبيارى پديدار شد و تا سال 3000 قبل از ميلاد، نخستين اثر حيات روستايى پديدار گشت.

تا قرن اول ميلا دى، هوهوکومها (Hohokum) در حوالى آنچه که امروز فينيکس (Phoenix) ، آريزونا ناميده مى شود، سکنى گزيده بودند. مشغله آنها ساختن تلنبارهاى هرم شکل به فرم آنچه که در مکزيک يافت مى شد و تاسيس سيستم هائ آبيارى و کانال هاى آب بود.

تلنبار سازان و دهکده هاى سرخپوستى


اولين گروه سرخ پوستان که به ساختن تلنبارهاى هرم شکل در آنچه که اکنون ايالات متحده ناميده ميشود پرداختند آدنانها Adenans)) بودند. اين گروه حدود 600 سال قبل از ميلاد ساختن نقاط خاکى زير زمينى و سنگر را آغاز نمودند. بعضى از اين تلنبارهاى باقيمانده از آن دوره به شکل پرند گان و يا مارها هستند که احتمالا معناى مذهبى داشته ولى تا کنون کسى به آنها پى نبرده است.

آدنانها (Adenans) ظاهراً جذب قبايل ديگر که هوپ ويليانها (Hopewellians) خوانده ميشوند، شده و يا به نقاط ديگر نقل مکان کردند. يکى از مهم ترين مراکز فرهنگى آنها در جنوب اوهايو ( Ohio) يافت شده که آثار هزاران مورد از اين تلنبارها هنوز پا برجاست. هوپ ويليان ها (Hopewellians) که بازرگانان ماهرى بودند به داد و ستد کالا و اجناس گوناگون در منطقه اى که شعاع آن به صدها کيلومتر مى رسيد مى پرداختند.

تا حوالى قرن پنجم هوپ ويليانها (Hopewellians)، نيز ناپد يد شده و بتدريج راه براى تشکيل قبايل گوناگون ديگر که مرسوم به مى سى سى پى ها ( (Mississippiansيا تمدن تمپل موند(Temple Mound) مى باشند، گشوده شد. شهر کاهوکيا (Cahokia) که در سمت شرق سنت لوييز (St. Louis) ايالت ميسورى واقع است، به گفته اى در اوايل قرن دوازده ميلادى جمعيتى قريب به بيست هزار نفر داشته است. در مرکز اين شهر، تنلبارخشتى عظيمى که نوک آن مسطح بود قرار داشته که ارتفاع آن سى متر و بنياد آن سى وهفت هکتار بوده است. هشتاد تلنبار ديگر نيز در همان حوالى کشف شده است.

شهرهايى همچون کاهوکيا جهت تامين غذا و آذوقه خود، به شکار، دامدارى، بازرگانى و کشاورزى متکى بودند. اين افراد تحت تاثير جوامع پيشرفته تر جنوبى، بشکل جوامع سلسله مراتبه اى قبيله اى در آمده که برده دارى در آنها رايج و به قربانى کردن انسان مى پرداختند.

حدود سال 900 ميلادى، آناسازيها( Anasazi)، نياکان سرخپوستان هوپى (Hopi Indians ) امروزى در آنچه که امروزه ايالات متحده جنوبى خوانده مى شود، شروع به ساختن دهکده هاى سرخپوستى خشتى و سنگى نمود ند. اين بناهاى آپارتمان گونه عجيب ويکتا اغلب در نوک صخره ها ساخته مى شد. معروف ترين آنها " قصر صخره" (Mesa Verde) در ايالت کلرادو است که حدود 200 اتاق داشت. از بناهاى ديگر، خرابه هاى پوئبلو بونيتو(Pueblo Bonito) در نوار مرزى رودخانه چاکو (Chaco) نيو مکزيکو است که 800 اتاق داشت.

شايد دولت مند ترين سرخ پوستان آمريکايى پيش از کلمبوس در منطقه شمال غربى پاسيفيک زندگى مى کردند. حدود 1000 سال قبل از ميلاد تهيه آذوقه و مسکن از طريق وفور ماهى و مواد خام ميسر ميشد. سرشارى پاتلاچ (Potlatch) اين جامعه بعنوان معياری براى زياده روى، جشن وسرور هنوز نيز پابرجاست و نظير آن در تاريخ آمريکاى اوليه يافت نمى شود.

فرهنگ آمريکاى بومى


آمريکايى که به اولين اروپايى ها خوش آمد گفت بسيار بيشتراز يک بيابان خشک و خالى بود. امروزه اعتقاد بر اين است که جمعيت نيمکره غربى حدودأ اندازه جمعيت اروپاى غربى آن زمان بوده – قريب به چهل ميليون نفر.

تعداد آمريکاييهاى بومى ساکن در آنچه که امروزه آمريکا خوانده مى شود در آغاز مستعمره سازى هاى اروپاييان بين 2 تا 18 ميليون تخمين زده مى شود که از اين ميان بيشتر تاريخ نويسان به تخمين کمتر متمايل هستند. آنچه مسلم است همانا تأثير مخرب و جبران ناپذ ير بيمارى اروپا بود که از همان تماس اول با اين افراد بومى ، بر آنها وارد شد. بويژه مرض آبله باعث ويرانى بسيارى از قبايل شد و گمان برده مى شود که علت بيشتر کاهش سريع جمعيت سرخپوستان در قرن 16 ميلادى اين مرض بوده تا جنگ ها و زد و خوردهاى گوناگون ديگر با مهاجرين اروپايى .

سنت ها و آداب و رسوم سرخ پوستان آن زمان با توجه به وسعت زمين و محيط هاى گوناگونى که هر يک از آنها به آن خو گرفته بودند، بشکل زيادى با يکديگر متفاوت بود. با اين حال وجوه مشترکى را نيز مى توان يافت.

بيشتر قبايل بويژه در مناطق جنگلى شرق وميانه، از شکار، درو، کشت ذرت و محصولات ديگر جهت تهيه آذوقه استفاده مى کردند. در بسيارى از موارد، زنان مسئول ذراعت و توزيع غذا بوده و مردان به شکار پرداخته و يا در جنگ ها شرکت مى کردند.

از هر جنبه اى جامعه سرخ پوستان آمريکاى شمالى بسيار وابسته به زمين بود. شناخت طبيعت و عناصر آن بخش اساسى اعتقادات مذهبى آنها راتشکيل مى دا د. روش زندگى سرخ پوستان اساسأ قبيله اى و اشتراکى بود به شکلى که بچه ها در مقايسه با آداب و رسوم اروپائى آن زمان از آزادى هاى بيشترى بر خوردار بودند.

با وجود اينکه برخى از قبايل آمريکاى شمالى نوعى خط هيروگليفى را جهت نوشتن بکار مى بردند، ولى فرهنگ سرخ پوستان اساسأ گفتارى بوده و تاکيد زيادى بر تکرار مجد د افسانه ها و قصه هاى کهن مى شد. ميان قبايل و گروه هاى مختلف داد و ستد رايج بود و شواهد بر آن است که قبايل همسايه روابط جامع و رسمى با يکديگر داشتند که هم بسيار دوستانه و هم خصمانه بوده است.

اولين اروپائيها


اولين اروپائى هايى که وارد آمريکاى شمالى شد ند- لااقل تا آنجايى که شواهد در دسترس است- نورسها ( Norse) -- اسکانديناوييها -- بودند که از گرين لند ( Greenland)بسمت غرب مى رفتند. اريک سرخ ( Eric The Red) حدود سال 985 در آنجا سکنى گزيد. گفته مى شود که در سال 1001 ، پسر او، ليف (Leif) ، کرانه ساحلى شمال شرقى که اکنون کانادا گفته مى شود را کاوش کرده و لااقل يک زمستان را در آنجا بسر برده است.

با اينکه نوشته هاى باقيمانده از نورس ها(Norse) حاکى بر آن است که دريا نوردان وايکينگ Viking) ( ساحل آتلانتيک آمريکاى شمالى را تا حد باهاماس (Bahamas) کشف کرده اند، چنين ادعاهايى هنوز به اثبات نرسيده است. در سال 1963 ، خرابه هاى برخى از خانه هاى نورس(Norse) که قدمت آنها به همان زمانها مى رسد درDanse-adx-Meadow درNew Foundland شمالى کشف شد که خود تا حدى ادعاهاى ذکر شده در کتيبه هاى نثرهاى نورس (Norse) را به اثبات مى رساند.

در سال 1497 ، درست 5 سال پس از آنکه کريستوفر کلمبوس در جستجوى راه عبورى از سمت غرب به آسيابود به سواحل کارائيب (Caribbean) رسيد، يک دريا نورد اهل ونيز بنام جان کابوت (John Cabot)در راه انجام مأموريتى براى پادشاه انگليس به سواحل نيوفاند لند (New foundland) رسيد. گرچه کار او بسرعت به فراموشى سپرده شد ولى سفر کابوت ( Cabot) اساسى شد بر ادعاهاى انگليس بر آمريکاى شمالى. اين سفرهمچنين باعث گشايش راهى نوين براى صيد غنى ماهى در درياچه جورج بنکس (George Banks) شد که ماهى گيران اروپائى بويژه پرتغالى ها را مرتبأ به آنجا مى آورد.

لمبوس گرچه سرزمين اصلى ايالات متحده را هرگز نيافت، ولى سفراو نخستين مستعمرات اسپانيانى ايالات متحده را بنياد گذاشت. اولين اين اکتشافات در 1513 زمانى بوقوع پيوست که گروهى از مردان تحت فرماندهى خوآن پانس دى لئون (Juan Ponce de Leon ) در ساحل فلوريدا نزديکى شهر فعلى سنت آگوستين (St. Augustine ) پا به خشکى گذاشتند.

اسپانيائى ها با پيروزى بر مکزيک در سال 1522 موقعيت خود را در نيمکره غربى مستحکم تر نمودند. اين کشفيات پس از چاپ نوشته هاى آمريگو وسپوچي(Amerigo Vespucci) ايتاليائى که مجموعه اى از خاطرات سفر او، بنام " دنياى جديد" بشمار مى رفت، به دانش اروپائيان درباره آنچه آمريکا ناميده مى شود افزود. تا سال 1529 ، نقشه هاى معتبرسواحل آتلانتيک از لبرادور ((Labrado تا تيرادل فيگو ( Tierra del Fuego) مشخص شده بود. گرچه حدود يک قرن ديگر طول کشيد تا اينکه اميد کشف يک " راه عبور شمال غربي" به آسيا کاملأ به کنار گذاشته شود.

در ميان برجسته ترين کشفيات اوليه اسپانيا ئى ها ، کشف همند ود سوتو (Hemando Desoto)بود. او کاشفى کهنه کار بود که در زمان کشف پرو(Peru) به همراه فرنسيسکو پيزارو(Francisco Pizzaro) مسافرت مى کرد. دسوتو (Desoto) پس از ترک هاوانا در سال 1539 ، به فلوريدا رسيد و در جستجوى غنايم از کرانه جنوب شرقى آمريکا گرفته تا رودخانه مى سى سى پى را سفر نمود.

فرانسيسکو کورونادو (Francisco Coroonado) اسپانيائى ديگرى بود که در سال 1540 از مکزيک روانه شده و در جستجوى هفت شهر افسانه اى سيبولا (Cibola) به راه افتاد. سفرهاى کورونادو به سر حد گراند کنيون (Grand Canyon) و کانزاس انجاميد ولى در پايان با عدم يافتن طلا و غنايم ديگرى که همراهانش بد نبال آن بودند، به شکسـت انجاميد.

با اين وجود، همراهان کورونادو هديه اى استثنايى براى اهالى آن منطقه بر جا گذاشتند: انبوهى از اسبهاى اين گروه صاحبان خود را رها کرده و باعث تغيير شکل زندگى در گريت پلينز( (Great Plains شدند. چند نسلى نگذشت که سرخ پوستان اين مناطق در تربيت و پرورش اسب مهارت کافى يافته و حدود فعاليتهاى خود را به حد زيادى گسترش دادند.

در عين حالى که اسپانيائيها از سمت جنوب به بالا در حرکت بودند، قسمتهاى شمالى آمريکاى فعلى بتدريج در طول سفرهاى اکتشافى مردانى چون جيووانى دا ورازانو Giovanni da Verrazano) ( کشف شد. ورازانو (Verrazanno) که يک کاشف اهل فلورانس بود از فرانسه حرکت کرده و در سال 1524 در سواحل کارولينای شمالى به خشکى رسيد و سپس سواحل کناره آتلانتيک را رد کرده و به بندر فعلى نيويورک رسيد.

ده سال بعد، يک مکتشف فرانسوى بنام ژاک کارتيه ((Jacques Cartier (همچون اروپائى هاى پيش از خود ) به اميد يافتن گذرگاهى آبى به آسيا راهى سفر اکتشافى دريايى خود شد. سفرهاى اکتشافى او در کناره رودخانه سنت لورنس (St. Lawrence) بنيادى بر ادعاى مالکيت فرانسه بر شمال آمريکا شد که تا حوالى سال 1763 نيز بطول انجاميد.

هوگونت هاى (Huguenots)فرانسوى در پى سقوط اولين مستعمره خود در کبک (Quebec) در طول دهه 1540 حدود 20 سال بعد در صدد دست يابى به کناره شمالى ايالت فلوريدا برآمدند. اسپانيائى ها که به فرانسوى ها به چشم تهديدى براى مسير بازرگانى خود در کناره خليج (Gulf) مى نگريستند، تمام مستعمره را در سال 1565 ويران نمودند. با اين حال، فرمانده نيروهاى اسپانيانى ، پدرو منندز (Pedro Menendez) شهرى را در همان نزديکى ها بر پا نمود – سنت آگوستين (St. Augustine) . اين شهر اولين محل استقرار اروپائيان در ايالات متحده کنونى محسوب مى شود.

غنايم سرشارى که از مستعمرات اسپانيا در مکزيک، سواحل کارائيب و پرو به اسپانيا سرازير شد، قدرتهاى اروپائى ديگر را نيز بخود جلب نمود. با مرور زمان، کشورهايى همچون بريتانيا، با قدرت دريائى خود که تا حدى حاصل هجومات موفقيت آميز فرا نسيس دريک (Francis Drake) به کشتى هاى محمولاتى اسپانيا مى بود، آهسته آهسته به " دنياى جديد" علاقمند گشتند.

در سال 1578 هامفرى گيلبرت (Humphrey Gilbert) ، نويسنده رساله اى در مورد گذرگاه شمال غربى (Nothwest Passage) از سوى ملکه اليزابت حق امتياز تشکيل مستعمره " سرزمينهاى وحشى و دور افتاده" را در نقاطى از" د نياى جد يد" که اروپائى هاى ديگر هنوز بر آن ادعايى نداشتند دريافت نمود. 5 سال طول کشيد تا سفرهاى او آغاز شود. پس از مفقودالاثر شدن او در دريا، برادرناتنی او، والتر رالى (Walter Raleigh) به اين ماموريت ادامه داد.

در 1585 ، رالى نخستين مستعمره بريتانيا در آمريکاى شمالى را در جزيره روآنوک (Roanoke) در سواحل کاروليناى شمالى بنا نهاد. بعدها اين تلاش بى اثر ماند و تلاش مجد د آن در دو سال پياپى به شکست انجاميد. و سپس 20 سال بطول انجاميد تا انگليسيها مجد دأ اقدام به آن ورزيدند. اين بار در سال 1607، مستعمره در جيمزتان (Jamestown) بر پا شد و آمريکاى شمالى وارد دوران جد يدى گشت.

مستعمره نشينان اوليه


اوايل قرن شانزدهم شاهد آغاز موج عظيم مهاجرت ها از اروپا به سمت آمريکاى شمالى بود. اين حرکت عظيم که بيش از 3 قرن به طول انجاميد، از يک مشت مستعمره نشين انگليسى آغاز و به سيل ميليونها تازه وارد انجاميد. تازه واردين با انگيزه هاى قوى، تمد نى نوين را در بخش شمالى قاره پابرجا ساختند.

اولين مهاجرين انگليسى به آمريکاى کنونى مد ت زيادى پس از آنکه مستعمرات اسپانيا درمکزيک،هند غربى (West Indies) و آمريکاى جنوبى مستقر شده بودند، از آتلانتيک عبور کردند. همچون تمامى مسافرين اوليه به د نياى جد يد ، مهاجرين انگليسى نيز در کشتى هاى کوچک و پر از ازدحام وارد شد ند. آنها در طول سفر 6 تا 12 هفته اى خود، نحيف ولاغر شده و بسيارى نيز از بيمارى جان سپردند. برخى از کشتى ها دستخوش طوفان شده و بسيارى نيز در دريا مفقود شدند.

بسيارى از اروپائيان مهاجر بدليل فشار سياسى ، در پى آزادى مذهبى، و يا موقعيتهاى بهتر که همگى آنها در کشورشان ممنوع ويا محدود بود خانه و کاشانه خود را در وطن رها مى کردند. بين سالهاى 1620 و 1635 ، فشار اقتصادى عظيمى بر انگلستان مستولى شد. افراد زيادى بيکار گشتند. حتى افراد ماهر نيز به سختى نان روزانه خود را بدست مى آورند. محصول کم نيز به اين نابسامانى افزود. به علاوه ، انقلاب صنعتى صنعت نوپاى پارچه بافى را به ارمغان آورده بود که خود نياز به تهيه هر چه بيشتر پشم و نخ داشت تا بتواند چرخهاى اين صنعت را بچرخاند. صاحبان زمين، مزارع را بسته و روستا نشينان را اخراج کرده تا به ترويج و پرورش گوسفند بپردازند. گسترش مستعمراتى روزنه اى بود براى اين جمعيت انبوه از روستانشينان جابجا شده .

اولين نگاه مستعمره نشينان به اين سرزمين نوين چيزى غير از يک دور نماى پر از درختان انبوه نبود. مهاجرين به احتمال زياد بدون کمک سرخ پوستان مهمان نواز هرگز جان سالم به در نمى بردند. اين سرخپوستان به آنها طريق کشت و رشد گياهان بومى از قبيل کدو ، کدو تنبل ، لوبيا و ذرت را ياد داد ند. بعلاوه، جنگل هاى وسيع و دست نخورده ساحل شرقى به امتداد 2100 کيلومتر نيز منبع سرشار هيزم بشمار ميرفت. آنها همچنين مواد خام بيشمارى را که بمصرف خانه سازى ، اثاثيه، کشتى و کالاهاى سود ده براى صادرات بکار ميرفت در اختيارشان قرار دادند.

گرچه اين قاره جديد از برکات طبيعى سرشار بود ولى داد و ستد با قاره اروپا تا حد زيادى براى مستعمره نشينان بويژه براى اقلامى که قادر به توليد آن نبودند حياتى بود. سواحل کشور بخوبی به استفاده اين مهاجرين رسيدند و سراسراين سواحل راه هاى ورود آبی و بندرگاههاى فراوان در اختيار آنها گذاشت. تنها دو منطقه، کاروليناى شمالى و نيوجرسى جنوبى ، فاقد اسکله براى کشتى هاى اقيانوس پيما بودند.

رودخانه هاى عظيمى چون – کنبک (Kennebec) ، هودسون (Hudson) ، دلاور (Delaware)، ساسکوانا (Sasquehanna) ، پوتوماک (Potomac) وبسيارى ديگر- خشکى هاى بين سواحل و همچنين کوههاى آپالاچى (Appalachian) را به دريا متصل مينمود ند. تنها يک رودخانه ، سنت لورنس (St. Lawrence) که تحت سلطه فرانسويان در کانادا بود، آب را به گريت ليکز ( Great lakes) و بسوى مرکز قاره سرازير مى ساخت. جنگل هاى انبوه و نيز مقاومت بعضى از قبايل سرخ پوست وهمچنين حائل دشوار کوههاى آپالاچى (Appalachian) باعث عدم نقل و انتقال افراد به ماوراى سواحل شد. تنها صيادان و برخى از بازرگانان به اين مناطق وحشى مى رفتند. براى چند صد سال اول، مستعمره نشينان، مقر خود را در جوار مرزهاى آبى بر پا ساختند.

دلايل سياسى تاثير زيادى بر مهاجرت افراد به آمريکا داشت. در دهه 1630 ، قانون اختيارى چارلز اول (Charles I) انگيزه بزرگى به مهاجرين داد تا به سوى د نياى جديد حرکت کنند. شورش هاى بعدى و پيروزى مخالفين چارلز تحت رهبرى آليور کروم ول (Oliver Cromwell) در دهه 1640 باعث فرار بسيارى از کاواليرها-اسب سواران مسلح - (مردان پادشاه) به سمت ويرجينيا شد. در مناطق آلمانى زبان اروپا در اواخر قرن 17 و اوايل قرن 18، خط مشى هاى استبدادى برخى پرنس ها -- بويژه در مورد مذهب -- و همچنين خرابى هايى که بدنبال جنگ هاى گوناگون پد يد آمده بود، به مهاجرت افراد به آمريکا افزود.

آمدن مستعمره نشينان در قرن 17 مستلزم برنامه ريزى و مديريت دقيق ، هزينه و ريسک فراوان بود. مستعمره نشينان مى بايست حدود 5000 کيلومتر را در دريا طى مى کردند و در اين مدت نياز به لوازم آشپزخانه ، لباس، دانه هاى گوناگون، حيوانات اهلى، ابزار آلات، مواد ساختمانى ، تسليحات و مهمات داشتند.

برخلاف سياست هاى مستعمره سازى کشورها و دوره هاى ديگر، مهاجرت از انگليس مستقيمأ تحت سرپرستى و اداره دولت وقت نبود بلکه توسط گروه هاى مختلف مردم بود که تنها انگيزه شان منفعت بود.

جيمز تاون ( JAMESTOWN)

نخستين مستعمره انگيس در آمريکا، جيمز تاون (Jamestown) بود. بر اساس منشورصادر شده از سوى پادشاه جيمز اول (King James I )به کمپانى ويرجينيا ( يا لندن) (Virginia or London Company )، قريب 100 مرد در سال 1607 به سوى خليج چسپيک (Chesapeake Bay) عازم شدند. اين افراد به عزم اجتناب از رويارويى با اسپانياهى ها ، بر آن شدند که محلى حدود 90 کيلومترى رودخانه جيمز (James) دور از خليج را براى خود برگزينند.

اين گروه از افراد، که متشکل از شهر وندان و مکتشفينى مى شدند که بيشتر به يافتن طلا علا قه داشتند تا مزرعه دارى، هيچ گونه آمادگی و تجهيزات لازم جهت زندگى در اين مناطق را نداشتند . در ميان آنها، کاپيتان جان اسميت (John Smith ) بعنوان شخصيتى برجسته سربلند کرد. عليرغم زدو خورد، گرسنگى و قحطى و حملات گوناگون سرخ پوستان ، توانايى او در تحميل انضباط بر خدمه خود باعث انسجام اين مستعمره کوچک در اولين سال خود شد.

در 1609 اسميت به انگلستان باز گشت و در غياب او، مستعمره به هرج و مرج و بى قانونى تنزل کرد. در طى زمستان 1610- 1609 ، اکثريت مستعمره نشينان در اثر بيمارى از پا در آمدند. تا ماه مه 1610 فقط 60 نفر از 300 مستعمره نشينان اصلى هنوز زنده بودند. در همان سال، شهر هنريکو (Henrico) يا ريچموند (Richmond ) کنونى کمى بالاتر از رود خانه جيمز(James) تاسيس شد.

مدتى نگذشت که گسترش و توسعه آن منطقه باعث دگرگونى اقتصاد ويرجينيا گشت. در سال 1612 ، جان رولف (John Rolfe) شروع به کشت مخلوطى از تخم تنباکو وارد شده از هند غربى و گياهان بومى نمود و محصول اين کشت بسيار مورد علا قه اروپائيان قرار گرفت. اولين محموله اين محصول در سال 1614 به لندن رسيد و در عرض ده سال بعنوان منبع اصلى در آمد ايالت ويرجينيا در آمد.

اين موفقيت به سرعت بدست نيامد و ميزان مرگ و ميرناشى از بيمارى هاى گوناگون و حمله سرخ پوستان به طرز فوق العاده اى بالا بود . بين سال هاى 1607 و 1624، حدود 14000 نفر به مستعمره کوچ کردند در حاليکه در سال 1624 فقط 1132 نفراز آنان هنوز در آنجا زندگى ميکردند. بر طبق حکم صادره از دربار سلطنتى، پادشاه در آن سال، کمپانى ويرجينيا Virginia Company) ( را منحل و آنرا يک مستعمره پادشاهى ناميد.

ماساچوست (MASSACHUSETTS)

در طى آشوبهاى مذهبى قرن 16 ، گروهى از زنان و مردان که خود را پيورتن Puritans)) مى ناميد ند بر آن شدند که کليساى سازمان داده شده بريتانيا(Established Church of England ) را از درون اصلاح و باز سازى کنند. در اصل تقاضاى آنها اين بود که رسوم پرستشى و اعتقادى بسيار ساده تر پروتستانى مى بايست جايگزين آداب و رسوم و تشريفات مذهبى و سازماندهى منسوب به تشکيلات کاتوليکى روم شود. اعتقادات بنيادى و اصلاح گونه آنها، از طريق تخريب وحدت کليسا تهديدى بر از هم گسيختگى مردم و همچنين تخليل اقتدار خاندان سلطنتى شد.

در سال 1607 ، گروه کوچکى از تجزيه طلبان (Separatist) -- فرقه متعصبى ازپيورتن ها که اعتقاد بر اين داشتند که کليساى سازمان داده شده هرگز اصلاح پذير نيست -- از شهر لايدن (Leyden) هلند، جايى که هلندى ها به آنها پناه داده بودند، خارج شدند. با اين وجود هلندى هاى کالوين گرا (Calvinist) به آنها فقط کارهاى سطح پائين و با در آمد کم محول مى کردند، بسيارى از افراد اين فرقه که از اين وضعيت تبعيض نژادى ناراضى بودند کم کم تصميم گرفتند تا بسوى دنياى جديد مهاجرت کنند.

در سال 1620 ، گروهى از پيورتن هاى اهل لايدن يک امتياز زمين ازکمپانى ويرجينيا (Virginia Company) کسب کرده و بدين شکل 101 زن ، مرد و بچه بر عرصه کشتى مى فلاور Mayflower) (عازم ويرجينيا شدند. در طول راه، در اثر يک طوفان، مسير آنها به سوى شمال سوق داده شد و در ايالت نيوانگلند در کيپ کاد ( (Cape Cod به خشکى رسيدند. اين افراد با اعتقاد به اينکه در خارج حوزه قضائى وقلمرو هر دولت تثبيت شده اى قرار دارند، در ميان خود عهد نامه اى را به اجرا گذاشتند که بر طبق آن از " قوانين مساوات و عادلانه اي" که توسط رهبران منتخب خودشان نوشته شده بود اطاعت کنند. اين عهد نامه به پيمان مى فلاور (Mayflower) شهرت دارد.

در دسامبر همان سال، مى فلاور به بندر پليموت (Plymouth) رسيد و مهاجرين در طول فصل زمستان به ساختن مسکن براى خود پرداختند. نزديک نيمى از مهاجرين در اثر محيط و بيمارى هاى گوناکون جان سپردند ولى سرخ پوستان وامپانوگ (Wampanoag) مجاور با ارائه اطلاعات مفيدى همچون تعليم کشت ذرت به بقاى آنها کمک نمودند. تا پاييز سال بعد، مهاجرين مقدار زيادى از ذرت جمع آورى کرده و داد و ستد خود را که بر اساس چرم و الوار بود آغاز نمودند.

در سال 1630موج تازه اى از مهاجرين پس از دريافت امتياز تاسيس يک مستعمره جديد از کينگ چارلز اول به سواحل بندر ماساچوست رسيدند. بسيارى از آنها پيورتن ها بودند که آداب و رسوم مذهبى شان تا حد زيادى در انگليس ممنوع اعلام شده بود. سرپرست آنها، جان و ينتروپ (John Winthrop)، اعلام تاسيس " شهرى در بالاى تپه" در دنياى جديد نمود. منظور اواز اين اعلام اين بود که پيورتن ها قادر خواهند بود که در اين منطقه آزادانه به آداب و رسوم مذهبى خود بپردازند.

مستعمره خليج ماساچوست نقش مهمى را در توسعه تمامى منطقه نيو انگلند ايفا نمود و اين تا حدى به علت آن بود که وينتروپ و همراهان پيورتن اوتوانسته بودند اين امتياز را با خود همراه آورند. از اين رو اختيار اداره و دولت اين مستعمره در ماساچوست قرار داشت و نه در بريتانيا.

بر طبق برخى از تبصره هاى اين امتياز، قدرت تحت اختيار يک دادگاه عمومى (General Court) بود که از "آزادگان" تشکيل مى شد و لازم بود از اعضاى کليساى پيورتن باشند. اين امر تضمين مى نمود که پيورتن ها يگانه شاخه پر نفوذ سياسى ، مذهبى مستعمره مى باشند. دادگاه عمومى ، فرماندار را ا نتخاب مينمود. وينتروپ براى اکثريت دوران نسل بعد، اين پست را بعهده داشت.

عقايد سخت و مقرراتى پيورتن ها خوشايند همگان نبود. يکى از نخستين کسانى که آشکارآ نفوذ و اقتدار دادگاه عمومى را زير سئوال برد، کشيش جوانى بود بنام راجر ويليامز(Roger Williams) ، که با ضبط زمين هاى سرخپوستان و مناسبات آن با کليساى بريتانيا مخالفت داشت.

او پس از اخراج از خليج ماساچوست، زمينى را در سال 1636 از سرخ پوستان ناراگانست (Narragansett) خريد که امروزه همان پروويدنس (rovidenceP) رود آيلند (Rhode Island) مى باشد. در آنجا ، او نخستين مستعمره آمريکا را بنا نهاد که در آن جدايى کامل کليسا و سياست، و همچنين آزادى مذهب اجرا مى شد.

بدعت گذارانى همچون ويليامز تنها کسانى نبودند که ماساچوست را ترک کردند. پيوريتن هاى ارتد کس نيز که بد نبال زمين هاى بهتر و موقعيت هاى مناسبت ترى بودند نيز کم کم عزم به ترک ماساچوست نمودند. خبر حاصل خيزى و تازگى دره رود خانه کنتيکات Connecticut River Valley))، براى مثال ، توجه بسيارى از کشاورزانى را که با زمينهاى غير حاصل خيز کنونى مشکل داشتند جلب نمود. تا اوايل دهه 1630 ، بسيارى از افراد، خطر حمله سرخ پوستان را به جان خريده تا به خاکهاى حاصل خيز و زمين هاى مستعد ترى دست يابند. اين جوامع نوين ، اغلب عضويت در کليسا را بعنوان شرط لازم رأى منسوخ نموده و راه را براى قبول جوامع و افراد ديگر باز نمودند.

در همان زمان، مهاجران بيشترى که به دنبال زمين و آزادى بودند بسوى دنياى جديد سرازير شدند و محل هاى ديگرى در سواحل نيو همپشاير ( New Hempshire) و مين (Maine) ساخته شد .

هلند تازه (NEW NETHERLAND)و مريلند (MARYLAND)

در سال 1609هنرى هودسون (Henry Hudson) ، تحت استخدام شرکت هند شرقى هلند (Dutch East India Company) شروع به اکتشاف منطقه اى نمود که شامل شهر نيويورک امروزى و رودخانه اى به اسم خود او مى شد. اکتشاف او تا نقطه اى در شمال آلبانى نيويورک را در بر ميگرفت . سفرهاى اکتشافى بعدى هلندى ها اساس ادعا هاى هلنديها بود.

اولين علاقه هلندى ها، همچون فرانسوى ها در شمال، تجارت پوست بود. ازاين رو، هلندى ها مناسبات نزديکى را با 5 طايفه ايروکيز (Iroquois) که کليد ورود به قاره اصلى که پوست از آن وارد مى شد را داشتند، بر قرار نمودند. در سال 1617 ، هلندى هاى مهاجر، برجى را در سر حد رود خانه هاى هودسون و موهاک (Mohawk) ساختند که همان آلبانى امروز بشمار مى رود.

سکنى گزينى در جزيره مانهاتان (Manhattan) در اوايل دهه 1620 آغاز شد. در سال 1624 اين جزيره از سرخ پوستان محلى به قيمت 24 دلار خريدارى شد و فورأ نام نيو آمستردام (New Amsterdam)بر آن گذاشته شد.

هلندى ها جهت جذب هر چه بيشتر مهاجرين به منطقه هودسون يک سيستم فئودالى اشرافى بنام سيستم پترون يا " تشويق" (Patroon) را براه انداختند. اولين سرى از اين املاک عظيم در سال 1630 در کرانه رودخانه هودسون گشايش يافت.

بر طبق اين سيستم ، به هر سهام دار يا پترون، که قادر به آوردن 50 نفر بالغ به ملک خود در طى 4 سال مى شد، 25 کيلومتر زمين کنار رودخانه داده شد. اين زمين ها به صاحب ملک اجازه کامل جهت ماهى گيرى ، شکار وهمچنين قلمرو دادرسى و مد نى در حوزه خود را مى داد. در عوض، او مى بايست حيوانات اهلى، ابزار ومسکونات را فراهم مى ساخت. مستاجرين به صاحب ملک اجاره مى دادند و همچنين حق اختيارنخست در برداشت محصول اضافى از آن صاحب ملک مى بود.

3 سال بعد کمى بطرف جنوب، يک شرکت داد و ستد سوئدى که با هلندى ها کار مى کرد شروع به تأسيس نخستين قرارگاه در کناره رودخانه دلاور (Delaware) نمود. نيو سوييدن (New Sweden) بتدريج در اثر فقدان منابع لازم جهت تثبيت خود، جذب هلند تازه (New Netherland) شده و بعد ها جذب پنسيلوانيا و دلاور(Delaware) شد.

در سال 1632 خانواده کالورت (Calvert) موفق با اخذ امتياز زمينى در نوار شمالى رودخانه پوتوماک (Potomac) ازسوى کينگ چارلز اول (King Charles I) شد که همان مريلند (Maryland) امروزى است. از آنجائى که در اجازه نامه سخنى از ممنوعيت تاسيس کليساهاى غير پروتستان برده نشده بود، اين خانواده شروع به تشويق کاتوليک ها براى استقرار در آن منطقه شدند . اولين شهر ايالت مريلند بنام سنت مرى (St. Mary) در سال 1634 نزديک منطقه اى که رودخانه پوتوماک به خليج چسپيک (Chesapeake Bay) مى ريزد تأسيس شد.

کالورت ها (Calvert) در حينى که مشغول تاسيس مقرى براى کاتوليک هاى وقت که مواجه بااذيت و آزار دائمى انگلستان انگليکى (Anglican England) – وابستگان به کليساى انگليس -- بود ند، علاقه به تشکيل املاک سود ده نيز داشتند. از اين رو جهت دورى از درگيرى با دولت انگلستان، آنها پروتستان ها را نيز تشويق به مهاجرت مى نمودند.

امتياز سلطنتى اعطا شده به خانواده کالورت مخلوطى از عناصر فئودالى و مدرن را دارا بود. از يک سو، آنها اقتدار تشکيل املاک ارباب منشى را داشته و از سوى ديگر قادر بودند که فقط قانونهايى راکه مورد رضايت آزادگان (صاحب ملکان) است را به تصويب برسانند. اين افراد بزودى به اين امر پى بردند که جهت جذب مهاجرين بيشتر -- وجهت کسب سود از متعلقاتشان -- نياز بر اين است که آنها به افراد، مزرعه ارائه کنند و نه فقط جاى سکونت در ملک ارباب. در نتيجه، تعداد مزارع مستقل افزايش يافت و صاحبان آنها تقاضاى ارائه نظر در امورات مستعمره را کردند. اولين پارلمان مريلند در سال 1635 تشکيل شد.

مناسبات مهاجرين - سرخ پوستان ( COLONIAL – INDIANS)

تا سال 1640 ، انگليسى ها مستعمرات ثابتى را در کناره نيو انگلند (New England) و خليچ چسپيک بر قرار ساخته بودند. بين اين دو منطقه، سوئدى ها و هلندى ها قرار داشتند. به سمت غرب،آمريکائيان اوليه يعنی سرخ پوستان بودند.

قبايل شرقى، گاهى دوست و گاهى دشمن ، ديگر نسبت به اروپائيان غريبه نبودند. گرچه آمريکائيان بومى از دسترسى به تکنولوژى جديد و داد و ستد بهره بردارى کردند ولى بيمارى و قحطى زمين که مستعمره نشينان اوليه بهمراه آوردند، مشکلاتی جدى بر نحوه زندگى تثبيت شده سرخ پوستان وارد آورد.

در شروع، داد و ستد با مستعمره نشينان اروپائى پرفايده بود: چاقو، تبر، اسلحه هاى گوناگون، وسايل پخت و پز ، قلاب ماهى گيرى و يک سرى چيزهاى ديگر. سرخ پوستان اوليه اى که اين داد وستد را براه انداختند برترى ويژه اى بر رقباى خود داشتند.

درطى قرن 17 در پاسخ به نيازهاى اروپائيان، قبايلى همچون ايروکيز توجه بيشترى به پوست و تجارتهاى شبيه آن نمودند. پوست خز و چرم خام براى اين قبايل وسيله اى شد تا بتوانند از آنطريق کالا هاى مستعمراتى را تا اوايل قرن 18 تهيه نمايند.

مناسبات اوليه مستعمره نشينان و سرخ پوستان ، مخلوطى از همکارى و کشمکش بود. از يک سو، مناسبات يکتايى بود که در طول نيمه اول قرن بوجود آمدن پنسيلوانيا در ميان آنها حکمفرما بود. از سوى ديگر ، يک سرى شکست ها، زد و خوردها و جنگ ها ى طولانى در ميان آنها رخ داد که تقريبآ بطور يکنواخت به شکست سرخ پوستان و در نتيجه به از دست دادن زمين هاى آنها منجر شد.

اولين شورش مهم سرخ پوستان در سال 1622 در ايالت ويرجينيا بوقوع پيوست در آن 347 سفيد پوست کشته شدند که در ميان آنها ميسيونرهايى بودند که اخيرآ به جيمزتاون آمده بودند. جنگ پکو (tPequo) در سال 1637 وقتى که قبيله هاى محلى سعى در جلوگيرى از تشکيل منطقه رودخانه کانتيکات داشتند، بوقوع پيوست.

در سال 1675، فيليپ، پسر رئيس قبيله اى که اولين پيمان صلح را در سال 1621 با مهاجرين بسته بود بر آن شد تا قبايل نيوانگند جنوبى را بر عليه تجاوز بيشتر اروپائيان به سرزمين هاى آنها متحد سازد. در اين تاخت و تاز، فيليپ جان خود را از دست داد و بسيارى از سرخ پوستان به بردگى رفتند.

حدود 5 سال بعد تقريبـأ 5000 کيلومتر بسمت غرب، سرخ پوستان پوئبلو (Pueblo)، بر عليه ميسيونرهاى اسپانيائى در منطقه اى نزديک تاوو (Taos) در نيو مکزيکو بپا خاستند. بمدت12 سال پس از آن واقعه، سرخ پوستان کنترل سرزمين هاى خود را دوباره بدست آوردند تا اينکه مجد دآ اسپانيائى ها آن را پس گرفتند. 60 سال بعد، سرخ پوستان مجددأ شورش کرده و سرخ پوستان پيما (Pima) با اسپانيائى ها در منطقه اى که آريزوناى کنونى است در افتادند.

رخنه پيوسته مهاجرين بسوى مناطق مستعمره اى شرقى ، زندگى سرخ پوستان را مختل مى نمود. هرچه جانوران بيشترى شکار مى شدند، قبايل مواجه با انتخاب مشکل گرسنه ماندن، جنگيدن و يا مواجهه با قبايل مجاور غربى مى شدند.

ايروکيز (Iroquois ) ها که در مناطق پائينى درياچه اونتاريو (Lake Ontario) و ارى (Erie) در نيويورک شمالى و پنسيلوانيا سکنى گزيده بودند در جلوگيرى از پيشرفت اروپائيان موفق تر بودند. در سال 1570 ، 5 قبيله به اتفاق يکديگر دموکراتيک ترين قوم و سيستم حکومتى زمان خود را بنام هو-د-نو-سا-ني(Ho-De-No-Sau-Nee) يا ليگ ايروکيز هارا تشکيل دادند . اين ليگ توسط شورايى متشکل از 50 نماينده از هر يک از 5 قبيله اداره مى شد. اين شورا به امورى که در ميان تمامى قبايل مشترک بود رسيد گى مى کرد ولى در مورد اينکه قبايل چگونه امور روزانه خود رابا آزادى ومساوات اداره مى کردند، دخالت وقدرتى نداشت. هيج قبيله اى به تنهايى اجازه آغاز جنگ را نداشت. شورا در مورد جرائمى چون قتل ، قوانين لازمه را به تصويب مى رساند.

ليگ در قرن 16 و 17 ميلادى به قدرتى بزرگ تبديل شد. داد و ستد بزرگ پوست با بريتانيا داشته و در کنار آن در جنگ براى تسلط و غلبه آمريکا بر عليه فرانسه بين سالهاى 1754 و 1763ايستاد. بريتانياى کبير احتمالآ بدون پشتيبانى ليگ قادر به پيروزى در جنگ نبود.

ليگ تا زمان انقلاب آمريکا در قدرت ماند. ولى از آن پس، براى اولين بار، شورا قادر به اتخاذ يک تصميم متفق در مورد اينکه کدام طرف را بگيرد نشد. قبايل عضو شورا براى خود تصميم گيرى کردند و برخى با انگليسى ها جنگيده، برخى با مستعمره گران و برخى ديگر بى طرف ماند ند. در نتيجه، همه بر عليه ايروکيز ها جنگيدند. شکست هاى آنها عظيم بود بشکلى که ليگ هرگز نتوانست از اين وقايع دوباره سازى و احيا شود.

نسل دوم مستعمرات انگليس


منازعات داخلى و مذهبى در انگليس در اواسط قرن 17 ميلادى مهاجرت را محدود ساخت و از اينرو توجه کشور ما در به مستعمرات آمريکائى تازه پرورده اش کاهش يافت. مستعمرات خليج ماساچوست، پليموت ، کانتيکات (Connecticut) و نيو هيون (New Haven)، در جهت تهيه تاسيسات دفاعى منطقه که انگليس از آنها سر باز زده بود، در سال 1643 کنفدراسيون نيو انگلند (New England) را تشکيل دادند. اين نخستين کوشش مستعمره گران اروپائى در اتحاد منطقه اى شان بشمار ميرفت.

تاريخ اوليه مهاجرين انگليسى تا حد زيادى با ستيزه جوئى -- مذهبى و سياسى -- ادغام بود. وقتى که گروههاى مختلف در صدد دستيابى به قدرت و مقام در بين خود و همسايه- هايشان برخاستند. بويژه مريلند، متحمل رقابتهاى مذهبى تلخى که انگليس را در طى دوره اوليور کرامول (Oliver Cromwell) رنجاند شد. يکى از حوادث اين دوره الغاى قانون روادارى (Toleration Act) بود که در سالهاى دهه 1650لغو شد ولى بزودى مجددأ بر قرار شد و در آن آزادى هاى مذهبى نيز تضمين گشت.

در سال 1675 ، شورش بيکن (Bacon) ، اولين شورش سراسرى مهم بر عليه اختيارات سلطنتى بريتانيا بر مستعمرات در اقصى نقاط مناطق تحت مستعمره آغاز شد. اولين جرقه اين شورش، زد و خورد بين مرزنشينان ويرجينيا و سرخ پوستان ساسکوهانک (Susquehannock) بود ولى ديرى نپائيد که اختلاف ريشه گرفت و کشاورزان بر عليه ثروت و برترى کشت کاران بزرگ منطقه و فرماندار ايالت ويرجينيا، ويليام برکلي(William Berkeley) بر خاستند.

زارعين کوچکتر به نارضايتى از قيمت هاى پائين تنباکو و شرايط سخت زندگى دور ناتانيل بيکن ( Nathaniel Bacon) ،که يک تازه وارد از انگليس بود احاطه کرد ند. بر کلى از دادن اجازه اختيار به بيکن مبنى بر اداره کردن تهاجمات سرخ پوستان امتناع ورزيد، ولى با انتخابات جديد مجلس برگس(House of Burgesses) ، که از سال 1661 عوض نشده بود موافقت نمود.

بيکن با تخطى از دستورات بر کلى، برعليه قبيله صلح جوى اوکانچى (Ocaneechee) دست به حمله زد و تقريبأ تمامى قبيله را از بين برد. در بازگشت به جيمزتاون درسپتامبر سال 1676 شهر را سوزاند و برکلى را مجبور به فرار از شهر نمود. کنترل بيشتر ايالت تحت نظربيکن قرار گرفت. پيروزى او مد ت کوتاهى بيشتر بطول نيانجاميد و ماه بعد در اثر يک تب در گذشت. شورش بدون بيکن ، حيات خود را از دست داد و فرو کشيد. برکلى حاکميت خود را مجد دأ تثبيت نمود و 23 نفر از پيروان بيکن را بدا ر آويخت.

با استقرار حکومت کينگ چارلز دوم در سال 1660 ، بريتانيا مجددأ توجه خود را به آمريکاى شمالى دوخت. در طى مدتى کوتاه، نخستين قرارگاههاى اروپائى در کارولينا برپا شد. هلندى ها از هلند تازه (New Netherland) رانده شدند. مستعمره هاى تازه اى در نيويورک ، نيو جرسى، دلاور و پنسيلوانيا تشکيل شد.

مستعمرات هلند، بطور کلى، توسط فرمانداران مستبد منتخب شده در اروپا اداره مى شد و در طول سالها، جمعيت محلى نسبت به آنها کاملأ بيگانه مى شدند. در نتيجه، وقتى که مستعمره نشينان انگليسى شروع به تخطى و تجاوز به سرزمين هاى هلند يها در لانگ آيلند (Long Island) و مانهاتان (Manhattan) نمودند، فرماندار غير مردمى قادر به تجديد قواى مردم براى دفاع از خودشان نشد. نيوناترلند در سال 1664 سقوط کرد. با اين وجود مفاد کاپيتولاسيون يا تسليم چندان قوى نبود: مهاجرين هلندى مى توانستند که املاک خود را نگه داشته و به شکل دلخواهشان مراسم مذهبى خود را انجام دهند.

در اوايل دهه 1650 ، منطقه ايبل مارل ساند (Ablemarle Sound) که نزديک سواحل کاروليناى شمالى فعلى بود توسط مستعمره نشينانى که از ويرجينيا به سمت پايين سرازير شده بودند پر شد. اولين فرماندار منتسب در سال 1664 گمارده شد. اولين شهر ايبل مارل ساند، که حتى امروز نيز دور افتاده بشمار ميرود ، پس از ورود گروه هوگونتهاى فرانسوى در 1704 تأسيس يافت.

در سال 1670، اولين مهاجرين که، از نيو انگلند (New England) و جزاير بارابادوس کارائيب به سمت چارلستون (Charleston) کنونى ، در کاروليناى جنوبى سرازير شدند. سيستم دولتى پيچيده اى که فيلسوف نامى بريتانيائى جان لاک (John Locke) در آن سهم داشت براى اين مستعمره جديد وضع شد. يکى از برجسته ترين ويژگى هاى اين سيستم، کوشش شکست خورده درجهت تشکيل يک نظام اصيل وراثتى بود. و يکى از کم جذاب ترين جنبه هاى مستعمره همانا داد و ستد اوليه برده هاى سرخ پوست بود. گرچه بامرور زمان تجارت چوب، برنج، ونيل به مستعمره يک ارزش اقتصادى با ارزش ترى را اعطا نمود.

خليج ماساچوست تنها مستعمره اى نبود که با شور و هيجان مذهبى همراه بود. در سال 1681، ويليام پن (William Penn) ، يک کويکر(Quaker) ثروتمند و دوست چارلز دوم، زمين هاى بزرگى را در کنار غرب رودخانه دلآور (Delaware) ، که بعدها پنسيلوانيا (Pennsylvania) ناميده شد بدست آورد. پن در جهت کمک به پر کردن آن از سکنه ، شروع به پذيرفتن و جمع آورى مخالفين مذهبى از انگليس و بقيه جاها – کويکرها، اعضاى فرقه مسيحى منونيت (Mennonites) ، آميش ها (Amish) ، موراويان (Moravians) و باپتيست ها (Baptists) کرد.

پس از آنکه پن يک سال بعد از آن وارد مستعمرات شد، مستعمره نشينان هلندى ، سوئدى و انگليسى ها در کناره رودخانه دلآور (Delaware) سکنى گزيده بودند و در همان جا بود که او شهر فيلا د لفيا (Philadelphia)، که معناى " شهر محبت برادرانه" را دارد بنياد نهاد.

پن همگام با اعتقادات خود، فريفته يک احساس مساواتى که در هيچيک از مستعمرات آمريکائى وقت يافت نمى شد، گرديد. مدت مديدى پيش از آنکه زنا ن در نقاط ديگرآمريکا حقى داشته باشند، اين حقوق را در پنسيلوانيا دارا بودند. پن و همکارانش مخصوصأ توجه عميقى به مناسبات مستعمره با سرخ پوستان دلاور(Delaware) داشتند تا از اين طريق در آنها اين اعتماد را ايجاد کنند که هزينه هر زمينى را که اروپائيان در آن سکنى گزيده اند، به آنها پرداخت خواهد شد.

جورجيا(Georgia) بعنوان آخرين مستعمره از ميان 13 مستعمره در سال 1732 تشکيل شد. اين منطقه، گرچه در حوزه مرزهاى فلوريداى اسپانيا قرار نداشت ولى بسياربدان نزديک بود و بعنوان سپرى در مقابل تهاجمات اسپانيا بشمار مى رفت. ولى در عين حال يک کميت بسيار واحدى نيز داشت: فردى که باعث استحکام منطقه شده بود، ژنرال جيمز اوگل تورپ(James Oglethorpe) بود ، اصلاح طلبى که از قصد ، پناهگاهى براى فقيران و زندانيان سابق ساخته بود تا براى آنها موقعيت هاى نوينى ايجاد کند.

مهاجرين، بردگان و خادمين


مردان و زنان با اندک علاقه اى به زندگى در دنياى نوين اغلب براى کوچ کردن به دنياى جديد از طريق تشويقات زبردستانه و ماهرانه مروجين وادار به اين کار مى شدند. براى مثال ويليام پن موقعيتهايى را که انتظار تازه واردين به مستعمره پنسيلوانيا را مى کشيد در برابرشان قرار داد. قضات و مقامات زندان ها به مجرمين اين شانس را مى دادند تا عوض اينکه مدت زندانى خود را در زندان سپرى کنند به مستقلا تى چون جورجيا مهاجرت کنند.

ولى تعداد کمی از مهاجرين قادر به تقبل مخارج عبور براى خود و خانواده شان براى زندگى در سرزمين نوين بودند. در برخى موارد، کاپيتان هاى کشتى ها دستمزدهاى هنگفتى در عوض فروش قراردادهاى خد متکارى براى مهاجرين فقير، که نوکر ملزم به خدمت ناميده مى شد ند، دريافت مى کردند. هر روشى ، از وعده و وعيدهاى غير معقول گرفته تا آدم ربائى بکار برده مى شد تا به اندازه لازم مسافر در کشتى پر شود.

در موارد ديگر، هزينه هاى حمل و نقل و نگهدارى توسط آژانسهاى مستعمره چون کمپانى هاى خليج ماساچوست يا ويرجينيا پرداخت مى شد. در عوض نوکران ملزم به خدمت توافق ميکردند که بعنوان کارگران مقاطعه کار به مدت بين 4 تا 7 سال براى اين آژانس ها کار کنند. به اين مستخدمين در پايان مدت قرار دادشان " مقرره آزادى " داده مى شد که بعضى مواقع قطعه اى از زمين را نيز شامل ميشد.

حدود نيمى از مهاجرين که در مستعمرات جنوب نيو انگلند زندگى مى کردند از طريق اين سيستم وارد آمريکا شدند. گرچه بيشتر آنها براى مدت قرارداد ايستاده و خدمات خود را وفادارانه به اتمام رساندند ولى برخى نيز کارفرماى خود را رها کرده و فرار مى کردند. با اين حال، برخى از آنها در عاقبت قادر بودند به تهيه يک تکه زمين و يا قطعه اى کشاورزى ، يا در مستعمراتى که در آن خدمت مى کردند و يا در جاهاى مجاور ، براى خود تهيه کنند. هيچگونه عيبى به خانواده هايى که اين چنين زندگى خود را تحت اين سيستم نيمه اسارت در آمريکا آغاز نمودند وصل نمى شد. هر مستعمره اى براى خود، حتى رهبرانى داشتند که قبلأ نوکران ملزم به خدمت محسوب مى شدند.

به يک استثنأ بسيار مهم در اين روند بايد اشاره کرد: بردگان آفريقائى . اولين سياهان در سال 1619 درست 12 سال پس از تاسيس جيمز تاون (Jamestown) به ويرجينيا آورده شدند. در آغاز ، بسيارى نوکران ملزم به خدمت محسوب مى شدند که قادر بودند آزادى خود را بخرند. گرچه تا سال 1660، همگام با رشد مستعمرات جنوبى، نياز به کارگران کشتزار نيز افزونى يافت و اداره و نهاد برده دارى مشکل و مشکل تر شد و آفريقائى ها را دست و پا بسته به آمريکا مى آوردند تا تمام عمر بعنوان برده اجبارى کار کنند.

درحاشيه : راز پايدار آناسازى (Anasazi)

دهکده هاى سرخپوستان و " شهر هاى صخره اي" باستانى در ميان دره هاى کوهستانى، کوره باريکهاى کلرادو و نيومکزيکو نشانگر برخى از نخستين ساکنين آمريکاى شمالى، آنا سازى ها مى باشند که واژه ايست ناواهو (Navajo) به معناي" قد يميان".

تا سال 500 پس از ميلاد، آناسازى ها برخى از نخستين دهکده هاى شناخته شده در جنوب غرب آمريکا را بر پا نهادند که در آن به شکار و کشت محصولاتى همچون ذرت، کدو و لوبيا مى پرداختند. آناسازى ها در طول قرنها پيشرفت کرده و قادر به توسعه سدهاى پيشرفته و سيستم هاى آبيارى شدند. سنت کوزه گرى استادانه و بى نظيرشان، حکاکى بر مسکونات چند اتاقه پيچيده در لابلاى کناره هاى خانه هاى صخره اى، که به نوع خود از برجسته ترين نقاط باستان شناسى آمريکاى امروز است، از جمله مهارت هاى آنها بشمار مى رود.

با اين حال در قرن 13 ، آنها محل هاى مسکونى را به همراه ظروف سفالين ، ابزارآلات و حتى البسه خود را به شکلى که بنظر مى رسيد قصد برگشت دارند، رها کرده و ظاهرأ از صحنه تاريخ ناپديد شدند. وطن آنها به مدت يک قرن تا ورود قبايل تازه اى چون ناواهو (Navajo) و يوت (Ute) و پس ازآن مستعمره نشينان اسپانيائى و اروپائيان ديگر بدون سکنه باقى ماند.

داستان آناسازى بطرز لاينحلى به محيط سخت و در عين حال زيبايى که آنها درآن زندگى مى کردند مربوط مى شود. درميان قرارگاههاى اوليه گودالهاى ساده اى بود که از خاک بيرون آمده بود و که بشکل عمارت هايى مذهبى و محلهاى ملاقات و گردهمايى در آمده بود. نسل هاى بعدى تکنيک ها و روش هاى بنايى را جهت ساختن مکانها و عمارت هاى سنگى و مربع شکل بکار بردند. ولى دراماتيک ترين تغيير در سبک زندگى آناسازى ها -– به دلايلى که هنوز مشخص نيست -- همانا مهاجرت به کناره صخره ها و زير نقاط تخت و مرتفع بود که در آنجا خانه هاى چند طبقه اى شگفت انگيزى بودند.

آناسازى ها به شکل اشتراکى زندگى مى کردند که در طى قرنها آهسته آهسته شکل گرفته بود. آنها با افراد ديگر محلى و منطقه اى دادو ستد داشتند . علائم جنگ و زد و خورد بسيار اندک و ناچيزى نيز در بين آنها وجود داشت. گرچه آناسازيها رهبران مذهبى وغيره و همچنين هنرمندان زبردست خود را داشتند ولى تمايز طبقاتى يا اجتماعى در ميان آنهاکاملأ غير محسوس بود.

انگيزه هاى اجتماعى و مذهبى بدون شک رل مهمى را در ساختن محل مسکونى صخره اى و ترک و واگذارى پايانى آنها داشت. ولى تلاش براى يافتن آذوقه در يک محيط بسيار دشوار احتمالأ بزرگترين عامل بود. همانطور که جمعيت فزونى مى يافت، زارعين ، نقاط بيشترى را تحت کشت گذاشتند ، که خود باعث شد بسيارى از سکنه و جوامع محلى فقط زمين هاى حاشيه را کشت کنند. ولى آناسازى ها نتوانستند جلوى خسارت و زيان پيوسته که نتيجه استفاده دايم از زمینهای حاصل خيز بود بگيرند. تجزيه و تحليل حلقه هاى درختان، براى مثال، حاکى بر اين است که قحطى نهايى که 23 سال از 1276 تا 1299 طول کشيد نهايتأ باعث کوچ آخرين گروههاى آناسازى براى هميشه شد.

گرچه آناسازى ها از خانه و کاشانه وطن هاى خود متفرق شدند، با اينحال ناپديد نشدند. ميراث آنها در لابلاى اسناد باستان شناسى مهمى که بر جاى گذاشته، ونيز درميان هوپى (Hopi) ها ، زونى (Zuni) و ديگر مردمان پوبليو که اجداد آن هاهستند باقى ماند.

بمب گوگلی خلیج فارس

 

اگه غیرت ایرانی داری به خلیج عربی اعتراض کن... (سایت گوگل اسم خلیج فارس رو با نفوذ عربها خلیج عربی کرده و نوشته که اگر 1 میلیون آدم اینو امضا کنند دوباره نام خلیج فارس رو میذارن . پس شما هم بیاید امضا کنید و لینک این تاپیک رو به تمام ایرانیهایی که میشناسین بدین که آمار امضاها از مرز یک میلیون هم عبور کنه و سایت گوگل متوجه اشتباهش بشه و مجبور به اصلاح نام خلیج عربی به نام اصلی خودش یعنی خلیج فارس بشه.)

۱-در کادر اول نام خود را وارد کنید

۲-در کادر دوم ایمیل خود را وارد کنید

۳-به بقیه گزینه ها دست نزنید و دکمه را فشار دهید.

امضا بدهید --- اعتراض کنید

زندگی خانوادگی ستارگان

ستارگان دوتایی، خود، انواع مختلف دارند که در اینجا تعدادی از آنها را معرفی می کنیم:

1. دوتایی های ظاهری: این ستارگان اصلا دوتایی نیستند! بلکه فقط دوتایی به نظر می رسند. مثلاً دو ستاره ی معروف در صورت فلکی دب اکبر وجود دارد، به نامهای «عِناق» و «سُها»، که بسیار به هم نزدیک به نظر می رسند. ولی در واقع هیچ نسبتی با هم ندارند و تنها از دید ما در یک خط دید قرار گرفته اند.

elm-e-nojum.blogfa.com

 

موقعیت عناق و سها در دب اکبر
elm-e-nojum.blogfa.com
عناق و سها از نزدیک

2. دوتایی های مرئی: اینها دوتایی های واقعی هستند و بوسیله ی پیوند گرانشی بینشان به دور هم می گردند. این دوتایی ها با تلسکوپ قابل رؤیت هستند. بعضی ها را مثل بتا- دجاجة با تلسکوپهای کوچک نیز می توان دید. وبعضی ها هم به تلسکوپهای قدرتمند نیاز دارند. سرعت گردش ظاهری اینها خیلی کم است و یک دوره گردش قرنها طول می کشد.

elm-e-nojum.blogfa.com

چند نمونه از ستارگان دوتایی مرئی
elm-e-nojum.blogfa.com
دوتایی بتا-دجاجة؛ زیباتری زوج آسمانی، با درخشش طلایی و فیروزه ای در صورت فلکی دجاجة

3. دوتایی های گرفتی: این دوتایی ها برعکس دوتایی های مرئی خیلی به هم نزدیک اند و با تلسکوپ نمی توان آنها را از هم تفکیک کرد. پس چگونه آنها را می بینند؟ در واقع صفحه ی گردش مداری این نوع از دوتایی ها به گونه ایست که در هر دور گردش، یکی از ستاره ها - مثل خورشید گرفتگی - جلوی دیگری را می گیرد و مانع رسیدن نور آن به ما می شود، در نتیجه ما نمی توانیم نور یکی از ستاره ها را ببینیم و نور کل، کم و زیاد می شود. ما از روی آهنگ کم و زیاد شدن نور ستاره می فهمیم که آن در حقیقت دو ستاره است، که یکی در حال گردش به دور دیگری است.

elm-e-nojum.blogfa.com

نمودار تغییر نورانیت ظاهری یک دوتایی گرفتی

4. دوتایی های طیفی: بعضی دوتایی ها بقدری به هم نزدیک اند که امکان تفکیک آنها بوسیله ی قوی ترین تلسکوپ ها هم نیست. در این زمان می توان از روش طیف سنجی استفاده کرد. بدین ترتیب که زمانی که یکی از دو ستاره در حال چرخش، به سمت ما حرکت می کند، رنگش به علت اثر دوپلر به آبی متمایل می شود، و ستاره ی دیگر در مسیر چرخش در حال دور شدن از ما است و رنگش به سمت قرمز متمایل می گردد، به اصطلاح طیفش دچار انتقال به قرمز می شود. پس از نیم دور، همین اتفاق به صورت برعکس روی می دهد.


تاریخچه

بابلیان هنگامی که می‌خواستند مساحت دایره را حساب کنند،مربع شعاع آن را در 3 ضرب می‌کردند.البته لوح‌های قدیمی تری از بابلیان وجود دارد که مشخص می‌کند آنها مقدار تقریبی پی را برابر3.125 می‌دانستند.در مصر باستان مساحت دایره را با استفاده از فرمول محاسبه می‌کردند.( d قطر دایره در نظر گرفته می‌شد )که در نتیجه مقدار تقریبی عدد پی 3.1605 بدست می‌آید.
 elm-e-nojum.blogfa.com


تقریب اعشاری عدد پی

اولین نظریه در مورد مقدار تقریبی عدد پی توسط ارشمیدس بیان شد.این نظریه بر پایه تقریب زدن مساحت دایره بوسیله یک شش ضلعی منتظم
محیطیو یک شش ضلعی منظم محاطی استوار است.
ریاضیدانان اروپایی در قرن هفدهم به مقدار واقعی عدد پی نزدیک‌تر شدند.از جمله این دانشمندان جیمز گریگوری بود که برای پیدا کردن مقدار عدد پی از فرمول زیر استفاده کرد:


یکی از مشکلاتی که در این روش وجود دارد این است که برای پیدا کردن مقدار عدد پی تا 6 رقم اعشار باید پنج میلیون جمله از سری فوق را با هم جمع کنیم.
در اوایل قرن هجدهم ریاضیدان دیگری به نام جان ماشین فرمول گریگوری را اصلاح کرد که این فرمول امروزه نیز در برنامه های رایانه ای برای محاسبه عدد پی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
این فرمول به صورت زیر است:



با استفاده از این فرمول یک انگلیسی به نام ویلیام شانکس مقدار عدد پی را تا 707 رقم اعشار محاسبه کرد،در حالیکه فقط 527رقم آن درست بود.
امروزه مقدار عدد پی با استفاده از پیشرفته ترین رایانه ها تا میلیونها رقم محاسبه شده است. و تعداد این ارقام هنوز در حال افزایش است.

حل معمای جاذبه، هدف نهایی علم فیزیک

ایزاک نیوتن نظریه جاذبه را در سال 1689 نوشت، و معادلات او تا همین امروز برای پرتاب کاوشگرها به کرانه های دوردست منظومه شمسی به کار گرفته می شود. پس درک ما از جاذبه ممکن است دچار چه اشکالی باشد؟
ایزاک نیوتن
elm-e-nojum

نظریه نیوتن اشکالاتی دارد. این نظریه مدار عطارد، نزدیک ترین سیاره به خورشید، را درست توضیح نمی دهد و همانطور که نیوتن به خوبی می دانست این نظریه چیزی درباره اینکه  نیروی جاذبه چیست به ما نمی گوید. 200 سال طول کشید تا نابغه دیگری به نام آلبرت اینشتین با نظریه ای عمیق تر ظاهر شود. نظریه نسبیت عام اینشتین نیروهایی که ما به صورت قوه جاذبه می بینیم را ناشی از انحنای فضا و زمان (یا دقیقتر بگوییم "فضا-زمان") در اثر اجرام سنگین مانند زمین و خورشید می داند. (یعنی مفهوم نیرو را از گرانش حذف کرد.)

elm-e-nojum
آلبرت آینشتاین

:: هاوكينگ بهار 87 به ايران مي‌آيد( من که باور نمی کنم )

رئيس پژوهشگاه دانش‌هاي بنيادي گفت: مقدمات سفر استفان هاوكينگ به ايران در بهار 87 انجام شده است. 

محمد جواد لاريجاني در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعي فارس گفت: پروفسور استفان هاوكينگ قرار بود از تاريخ 13 تا 22 ژوئيه (22 تا 31 تير) به ايران سفر كند اما به دليل مشكلات جسماني وي اين سفر به تعويق افتاد.
وي ادامه داد: بعد از اين كه مشكلات جسماني وي برطرف شد شرايط جوي و آب‌و هوايي ايران براي سفر وي مناسب نبود، هم اكنون مقدمات سفر اين دانشمند براي بهار 87 آماده شده است.
استفان هاوكينگ در سال 1942 در شهر اكسفورد به دنيا آمد. پس از پايان جنگ به شهر كوچكي به نام سنت آلبان در شمال لندن نقل مكان كرد و در آنجا به مدرسه رفت. پس از آن به دانشگاه آكسفورد رفت و در يونيورسيتي كالج اين دانشگاه فيزيك خواند. براي دكترا در زمينه كيهان‌شناسي به كمبريج رفت و زير نظر دنيس شاما كيهان شناس مشهور رساله خود را تدوين كرد. در سال 1973 به دپارتمان فيزيك نظري و رياضيات كاربردي دانشگاه كمبريج پيوست. از سال 1979 داراي كرسي استادي لوكاسي بوده است كه در سال 1663 به وصيت هانري لوكاس كه نماينده دانشگاه كمبريج در پارلمان انگلستان بود تأسيس گرديده بود. اين كرسي ابتدا در اختيار ايساك بارو و سپس ايساك نيوتون بوده است بعدها نيز در اختيار كسي چون ديراك قرار گرفت. كار علمي هاوكينگ بر روي قوانين اساسي طبيعت است.
وي با همكاري پنروز نشان داده است كه براساس نظريه گرانش انيشتين، كيهان (زمان و مكان) آغازي چون مهبانگ و پاياني چون سياه‌چاله دارد كه لزوم وحدت دو نظريه بزرگ قرن بيستم يعني مكانيك كوانتومي و نسبيت عام را آشكار ساخت. از كشفيات مهم او اين است كه سياه چاله چندان هم كه تصور مي شد سياه نيست و بايد به دلائل كوانتمي از خود تابش گرمايي كند و در نهايت تبخير گردد.
او داراي تعداد بسيار زيادي مقالات تخصصي است كتاب مهم او ساختار بزرگ مقايس مكان زمان است كه با همكاري ج اف آر اليس نوشته است. كتاب هاي تخصصي ديگري نيز نوشته است. به علاوه در راستاي عمومي سازي دانش نيز سه كتاب نوشته كه بسيار مورد توجه قرار گرفته است. تاريخ مختصر زمان كه جزو كتاب هاي بسيار پرفروش بود سياه چاله ها و ريزكيهانها و ساير مقالات و بالاخره جهان در پوست گردو. هاوكينگ داراي چندين درجه دكتري افتخاري و افتخارات و جوايز متعددي است عضو انجمن پادشاهي بريتانيا و آكادمي علوم ايالات متحده آمريكا است. هاوكينگ علي‌رغم مسائل و مشكلات ناشي از بيماري، زندگي نامتعارف شخصي خود را نيز دارد و داراي سه فرزند و يك نوه است. هاوكينگ در حال حاضر علاوه بر فعاليت تخصصي علمي در گسترش دانش براي عموم مردم و ايراد سخنراني فعال است. او نمادي از مقاومت در مقابل سختي‌ها و تسليم ناپذيري است. هاوكينگ 35 سال قبل به عنوان توريست براي بازديد از آثار تاريخي به ايران سفر كرد و اين نخستين سفر علمي وي به ايران است.

فراخورشیدی ها در همسایگی ما

محققان دانشگاه کالیفرنیا نشان دادند در اطراف ستاره همسایه ما به احتمال بسیار زیاد سیاراتی وجود دارد که می توانند میزبان حیات باشند !! 

تا کنون دانشمندان موفق به کشف تعداد زیادی سیاره فرا خورشیدی شده اند اما تحقیقات جدید منجمان را به کشف نسل تازه ای از فرا خورشیدی ها امیدوار کرده است . سیاراتی فراخورشیدی که کشف آن ها احتیاج به تلسکوپ های فضایی غول پیکر ندارد .

اگر سیاره ای به دور ستاره ی هماسایه ما آلفا – قنطورس (نزدیک ترین ستاره به خورشید) گردش کند ما می توانیم با تکنولوژی های معمولی  آن را آشکار کنیم. تنها با استفاده از رصد خانه های معمولی .

 

گروهی از محققان دانشگاه کالیفرنیا به تازگی با شبیه سازی های کامپیوتری نشان دادند که ستاره آلفا-قنطورسB (بزرگترین ستاره در سیستم سه تایی آلفا – قنطورس) می تواند دارای سیاره ای زمین مانند در محدوده ی حیات خود  باشد یعنی این امکان وجود دارد که سیاره ای دارای آب به گرد این ستاره چرخش کند .

این محققان بارها و بارها این شبیه سازی را انجام دادند و در هر شبیه سازی با وجود پارامترهای مختلف نتیجه یکسانی به دست آمد : چندین سیاره زمین مانند به دور ستاره شکل خواهند گرفت و در بسیاری از موارد حد اقل یک سیاره در محدوده ی حیات قرار می گرفت .

 

دلایل بسیاری زیادی می تواند وجود دارد تا بگوییم آلفا-قنطورسB کاندید مناسبی برای پیدا کردن سیارات زمین مانند باست  اما شاید مهمترین آن نزدیک بودن این ستاره به ماست ( تنها 4.3 سال نوری با ما فاصله دارد )، موقعیت آن در آسمان شب بسیار مناسب است و می توان آن را برای مدت زمان طولانی در آسمان نیمکره ی جنوبی مشاهده کرد و می توان آن را مدت زمان زیادی بدون داشتن ابزار فوق العاده ، مورد بررسی قرار داد .

 

تا کنون تمام 228 فراخورشیدی کشف شده است و در کشف تمامی آن ها از تکنیک داپلری استفاده شده . هنگامی که یک سیاره از جلوی ستاره مادر خود عبور می کند باعث ایجاد تغییر در طول موج دریافتی ما از آن ستاره می شود و با استفاده از این پدیده می توان وجود سیاره در اطراف آن ستاره را آشکار کرد و این کار تنها برای سیارات فراخورشیدی غول پیکر امکان پذیر است .

اما با وجود ستارگان نزدیکی چون آلفا-قنطورس سیارات کوچک تر هم قابل آشکار سازی هستند .

به گفته ی محققان اگر یک تلسکوپ 1.5 متری در طول یک دوره 5 ساله به رصد این ستاره اختصاص داده شود ، می توان تغییرات نور آن را آشکار کرد و به یک کشف مهم در زمینه فراخورشیدی ها دست زد

عكس

برخوردهای کهکشانی شگفت انگیز و زیبا هستند. امروز در جشن 18 سالگی پرتاب تلسکوپ فضایی هابل، مجموعه‌ی 59 تصویر هابل از برخوردهای کهکشانی منتشر شد.

 

در کتاب‌های ستاره‌شناسی، اغلب، کهکشان‌ها به صورت جزیره‌هایی آرام از ستارگان نشان داده می‌شوند، اما همیشه این‌طور نیست. روی دیگر سکه زمانی دیده می‌شود که دو کهکشان با هم برخورد کنند. در برخورد کهکشان‌ها، به دلیل فاصله‌ی بسیار زیاد ، معمولا ستارگان  با هم برخورد نمی‌کنند اما به دلیل گرانش بسیار زیاد کهکشان‌ها، معمولا تغییر شکل زیادی در ظاهر دو کهکشان رخ می‌دهد، ستارگان بسیاری از مدار‌های خود خارج می‌شوند و گازهای میان ستاره‌ای متلاطم می‌شوند.

 

برخوردهای زیبای کهکشانی / ناسا

 

پس از برخورد، ممکن است کهکشان‌ها با هم ادغام شوند یا بار دیگر از هم‌ جدا شوند. همانند دو دسته‌ی بزرگ از زنبورها که از درون یک‌دیگر عبور می‌کنند. اما به دلیل فعال شدن مناطق ستاره‌سازی، معمولا پس از این برخوردها فرآیند ستاره سازی کهکشان‌ها شتاب می‌گیرد و می‌تواند به 100 برابر مقدار اولیه خود برسد. البته مدت زمان این برخوردها می‌تواند صدها میلیون سال به طول انجامد.
 

 امروز در هجدهمین سالگرد پرتاب تلسکوپ فضایی هابل، 59 عکس از این برخوردها برای عموم منتشر شد.
 

 بیشتر این عکس‌ها حاصل کار پروژه‌‌ی GOALS است. در این پروژه تلسکوپ‌های فضایی هابل، چاندرا و اسپیتزر برای یافتن کهکشان‌هایی که در ناحیه‌ی فروسرخ درخشان هستند، با هم همکاری می‌کنند

عكس از ناسا

به مناسبت روز زمین پاک، شبکه تلویزیونی ناسا (NASA TV) تصاویر کیفیت بالای زمین از فضا را پخش می کند.

 

از زمان سفر نخستین فضانوردان به فضا تا به امروز، هیچ فضانوردی نبوده است که شیفته تماشای چهره ی زمین در آسمان نشود. تاکنون عده کمی در سراسر جهان سفر به فضا را تجربه کرده اند و فضانوردان برای به اشتراک گذاشتن بخشی از لذت تماشای زمین با مردم، فیلم ها و تصاویر بسیاری از زمین گرفته اند. اما این بار ناسا برای نخستین بار تصاویر کیفیت بالای (HD) خود را به مناسبت روز زمین در معرض دید همگان قرار می دهد.

روز زمین پاک، هر ساله دوم ماه اردیبهشت در ایران برگزار می شود ولی تاریخ برگزاری این روز در جهان 22 آوریل (سوم اردیبهشت امسال) است. در این روز مجامع و نهادهای دوستدار محیط زیست به آگاهی بخشیدن و ارتقا درک شرایط محیطی زمین در بین مردم می پردازند.

 

عکس از ناسا

به مناسبت روز زمین، شبکه تلویزیونی ناسا (NASA TV) در روزهای دوشنبه و سه شنبه از زاویه دید دوربین های فضانوردان به زمین می نگرد. بنابر اعلام ناسا در این برنامه ها قرار است برای نخستین بار تصاویر کیفیت بالایی که فضانوردان در چند سال اخیر در فضا از زمین گرفته اند با توضیحات علمی پخش شود.

برای دیدن این تصاویر در ایران از طریق اینترنت حداقل نیاز به داشتن اتصال پرسرعت 128 کیلوبیت بر ثانیه است، در غیر این صورت پخش تصاویر با گسستگی همراه خواهد بود. برای تماشای برنامه باید به سراغ وبگاه شبکه تلویزیونی ناسا بروید.

این برنامه، دوشنبه از ساعت 14:30 تا 16:30 و سه شنبه از ساعت 14:30 تا ساعت 4:30 بامداد چهارشنبه به وقت ایران به طور متناوب پخش خواهد شد. تغییر احتمالی در ساعات پخش برنامه را از وبگاه این شبکه تلویزیونی می توانید پیگیری کنید.

نظر هم بدهید بعضی وقتها بد نمی شود به خدا !!!!!

بادبان خورشيدي

ممكن است يك بادبان خورشيدي كه مانند تار عنكبوت بافته و بصورت مثبت باردار شده بتواند با دفع يونهاي مثبت بادهاي خورشيدي كاوشگران آينده را در ميان فضا به جلو حركت بدهد. 

 

اين نوع بادبان جديد كه توسط گروهي از دانشمندان در فنلاند بافته شده شبيه تار عنكبوت است و بگونه اي طراحي شده تا بادهاي گاز بونيزه كه از خورشيد گسيل مي شوند را بدام انداخته و فضا پيما را به قلمروهاي بيرون از منظومه شمسي حمل كند. اين بادبان حتي به مدارگردها امكان مي دهد كه در ميان فضا به عقب و جلو تغيير موقعيت دهند.

 

اين بادبان بجاي بدام انداختن نور خورشيد (كه در نوع ديگري از بادبانهاي خورشيدي از آن  استفاده مي شود) از بادهاي خورشيدي استفاده خواهد كرد. بادهاي خورشيدي پلاسماهاي رقيقي از الكترونها و يونهاي مثبت هستند كه با سرعتهاي صدها كيلومتر در ثانيه از ميان منظومه شمسي به بيرون پرتاب مي شوند.

 

طراح اين بادبان جان هونين از موسسه هواشناسي هلسينكي است. كاوشگر سيمها را مانند قرقره آزاد مي كند و سپس بارهاي الكتريكي مثبت به درون آنها جريان داده مي شود كه يونهاي مثبت سنگين در بادهاي خورشيدي را دفع مي كنند. بدين ترتيب سيمها كه فقط چند ميكرون پهنا دارند نيروي نواره پلاسماي در حال عبور را لمس و مانند يك بادبان در فاصله چند متري كاوشگر عمل مي كنند.

 

يكي از مشكلات براي اين طرح ريز شهابسنگهاي پر شتاب هستند كه در ميان فضاي بين سياره اي حركت مي كنند و ممكن است باعث پاره شدن رشته هاي فلزي شوند.     

 

دانشمندان با استفاده از چهار رشته سيم قسمتهاي اين بادبان را به هم بافتند. بدين شكل كه دو رشته موازي با فاصله چند سانتيمتر ازهم با استفاده از دو رشته ديگر كه بصورت ضربدري بين آنها عبور مي كند به يكديگر متصل و بافته شدند.

 

جان هونين مي گويد كه گروه وي يك نمونه از اين سازه را در آزمايشگاه ساخته است. وي با استفاده از جوشكاري فراصوتي اين تارهاي عنكبوتي را به هم متصل كرد. نوارهاي دست دوز اين بادبان فقط سي سانتيمتر طول دارند كه قدم بعدي توليد ماشيني اين بخش از بادبان است.

 

وي مي گويد براي يك ماموريت آزمايشي به ده كيلومتر از اين نواز نياز است كه نمي توان آن را دست دوز كرد.

 

براي انجام يك ماموريت آزمايشي كه مطمئن شد آيا اين روش عملي است يا خير به هشت نوار حدودا يك كيلومتري نياز است تا يك سفينه كوچك حامل يك شتاب سنج را به دنبال خود بكشد.

 

به دليل اينكه باد خورشيدي رقيق است ، اين بادبانهاي خورشيدي غول آسا فقط يك نيروي نسبتا ملايم را احساس مي كنند. اما طي يك سال براي پيش رانش يك بار 200 كيلوئي تا سرعت سي كيلومتر در ثانيه كافي خواهد بود. اين سامانه هزينه و تجهيزات لازم براي پيش رانش را كاهش خواهد داد و سوخت آن (بادهاي خورشيدي) هيچ وقت به اتمام نمي رسد.

كك

ستاره شناسان با استفاده از تلسکوپ کک قدیمی ترین برخورد بین کهکشان ها را کشف کردند . 

ستاره شناسان موفق شدند قدیمی ترین برخورد بین کهکشان ها را در جهان کشف کنند . در این برخورد که در ابتدای خلقت جهان اتفاق افتاده ،  خوشه ای از کهکشان های اولیه در هم ادغام شدند و کهکشان بسیار بزرگی را بوجود آورده اند .

این خوشه کهکشانی اولیه LBG-2377 نام دارد و فاصله آن از زمین  11.4 میلیارد سال نوری است ، کهکشانی بسیار بسیار دور در اعماق فضا ، در مرزهای کیهان ، در گذشته .

 این کهکشان غول پیکر  شاید اکنون به این شکل نباشد  زیرا تصویری که ما از آن می بینیم به 11.4 میلیارد سال پیش تعلق دارد . این کهکشان پنجره ایست به گذشته جهان قبل از اینکه منبسط شود و ماده در سرتاسر آن پخش گردد .

ستاره شناسان با استفاده از تلسکوپ کک واقع در هاوایی موفق به تهیه این تصویر شدند . تصویری که برخورد کهکشان ها را در 2 میلیارد سال بعد از انفجار بزرگ نشان می دهد . این کشف قسمتی ار پروژه بزرگی است که به منظور کشف کهکشان های دور دست انجام می شود .

LBG-2377 بسیار درخشان است ، به گفته ستارشناسان برای دارا بودن این میزان از درخشندگی LBG-2377  باید جرمی معادل 10 برابر کهکشان راه شیری داشته باشد . این دورترین ادغام بین کهکشان های یک خوشه است که تاکنون کشف شده .

 

   

نجوم

 

 

سیاهچاله ها

 

 

 

 

سیاه چاله چیست؟
به طور ساده سیاه چاله قسمتی از فضا است که جرم متمرکز بسیار زیادی دارد بطوری که هیچ جسمی هیچ شانسی برای فرار از جاذبه ی اون نداره تا به امروز بهترین تئوری برای جاذبه تئوری نسبیت اینشتین است و ما باید در نتایج این نظریه به اندازه ی کافی دقیق شویم تا بتوانیم سیاه چاله ها را در جزئیات این نظریه پیدا کنیم اما بیایید قدم ها را کم کم برداریم و به جاذبه فکر کنیم.
فرض کنید شما روی سطح سیاره ای ایستاده اید و سنگی را به هوا می اندازید اگر اونو به اندازه ی کافی با شدت به بالا پرتاب نکنید اون سنگ به اندازه کمی بالا می رود اما بعد از مدتی به علت شتاب جاذبه زمین اون سنگ شروع به سقوط می کنه اگر شما به اندازه ی کافی اون سنگ رو محکم به هوا پرتاب کنید شما می توانید اون رو از دام جاذبه ی اون سیاه خارج کنید و اون تا ابد در حال اوج گیری نسبت به اون سیاره به حرکت خود ادامه می دهد به سرعتی که شما لازم دارید تا سنگ از جاذبه ی اون سیاره فرار کند '''' سرعت گریز '''' گفته می شود همان طور که حدس زده می شود سرعت گریز به جرم سیاره بستگی داره اگر سیاره به اندازه ی کافی جرم زیاد داشته باشد قاعدتا سرعت گریز بیشتری را طلب می کند البته این تنها عامل سرعت گریز نیست بلکه فاصله ما تا مرکز سیاره هم شرط دیگری است که بر سرعت گریز تاثیر می گذارد رابطه ی فاصله با سرعت گریز رابطه ی عکس است برای مثال سرعت گریز از سطح سیاره ی زمین 11/2 کیلومتر بر ثانیه است یا 25000 مایل بر ساعت در صورتی که سرعت گریز از سطح ماه فقط 2/4 کیلومتر بر ثانیه است یا 5300 مایل بر ساعت (برای تبدیل این سرعت ها از سیستمی که در پایین صفحه قرار دارد می توانید استفاده کنید (حال تصور کنید که جسمی با جرمی فوق العاده زیاد و شعاع فوق العاده کم داریم که سرعت گریز از سطح آن به اندازه ی سرعت نور است برای یادآوری عرض کنم که سرعت گریز را از رابطه ی زیر محاسبه می گردد :
V^2=MG/R که در آن V سرعت گریز از مرکز ، M جرم سیاره ، G ثابت گرانش و R فاصله ما تا مرکز سیاره است که اگر ما روی سطح آن قرار گرفته باشیم برابر با شعاع آن سیاره خواهد شد.
شروع اولیه ی مطالعه ی چگالی شدید سیاه چاله ها در سده ی 18 شروع شد ، تقریبا به فاصله ی کمی از انتشار نظریه ی نسبیت اینشتین کارل شوارتسشیلد موفق به حل معادله ای شد که در مورد یک شی بحث می کرد بعد ها اشخاصی مانند اپنهایمر ، ولکف و اشنایدر در سال 1930 متوجه وجود شی ای به نام سیاه چاله در جهان شدند (البته واژه ی سیاه چاله در سال 1969 توسط دانشمندی به نام جان آرچیبالد ویلر ابداع شد) این دانشمندان نشان دادند که وقتی ستارگان پر جرم سوخت خود را به طور کامل از دست می دهند نمی توانند خود را تحمل کنند و نیروی جاذبه خودشان بر خودشان غلبه می کند و آنها را به اصطلاح رمبیده می کند به درون خود.
در جهان نسبیت گرانش خود را در لباس خمش فضا و زمان نشان می دهد . اجرام پر جرم فضا زمان را خمیده می کنند ، به این دلیل است که هندسه نمی تواند آن را توصیف کند در کنار سیاه چاله خمش فضا بسیار شدید است و به همین دلیل خصوصیتهای سیاه چاله عجیب به نظر می رسد
سیاه چاله ها دارای خصوصیتی به نام افق رویداد است این افق رویداد سطحی کروی شکل است که از آن به مرز سیاه چاله ها نام برده می شود شما می توانید داخل آن شوید اما نمی توانید از آن خارج شوید در واقع به محض آنکه شما وارد آن شوید شما محکوم شده اید که به سمت مرکز تکینگی که در مرکز سیاه چاله واقع شده است کشیده شوید .شما می توانید فکر کنید که افق رویداد مکانی است که سرعت گریز از آن برابر با سرعت نور است قاعدتا خارج است افق رویداد سرعت گریز کمتر از سرعت نور است
برای یک رصدگر وقتی که به افق رویداد نگاهی می اندازیم البته نه با امکانات رصد چشمی بلکه رادیویی و ... افق رویداد را سطحی کاملا کروی ثابت خواهیم یافت ولی اگر به آن کمی نزدیک تر شویم متوجه تندی آن می شویم در واقع اون دارد با سرعت نور حرکت می کند پس ما برای اینکه بتوانیم از سیاهچاله فرار کنیم باید سرعتی مافوق نور داشته باشیم .
هنگامی که به افق وارد شوید مختصات وضعیت فاصله شما از مرکز به طور شتابداری کم می شود ولی در عوض به خاطر هندسه ی منحصر به فرد سیاه چاله ها مختصات زمان شما به طور شتابدار به سمت جلو می رود به طوری که شما فلواقع در آینده به سر خواهید برد .

دمای سیاه چاله ها

نخست باید چند چیز را یادآوری کرد :

1- همه ی اجسام تا صفر کلوین از خود تابش می کنند.
2- تابش یعنی انتقال گرما بدون هیچ گونه واسطه ی مادی به کمک امواج الکترو مغناطیس.
3- سیاه چاله ها ( همان طور که قبلا گفته شد ) از خود امواج
X ساطع می کنند.
4- امواج
X جزو امواج الکترو مغناطیس است.

با درک این موارد نتیجه ی زیر بدست می آید:
سیاه چاله ها تابش دارند ( تابش اشعه ی
X ) و چون تابش در اجسامی صورت می گیرد که دمایشان از صفر مطلق بیشتر باشد بنابراین دمای سیه چاله ها از صفر مطلق بیشتر است و این گمان که دمای سیاه چاله ها بسیار بسیار کم است را رد می کنم و به این نتیجه می رسم که دمای سیاه چاله ها بسیار بالاست که می توانند تابش کنند.

آنتروپی سیاه چاله ها
يك سياهچاله هيچ‌گاه نمي‌تواند كوچكتر شود زيرا سطح يك افق رويداد(شعاع-غيرقابل-بازگشت كه در آنجا سرعت، از سرعت نور فراتر مي‌رود) هرگز نمي‌تواند كاهش يابد.
يك ستاره در حال رُمبش، به شعاعي مي‌رسد كه در آنجا سرعت گريز با سرعت نور برابر است. فوتونهايي كه اين ستاره پس از رسيدن به اين شعاع، گسيل مي‌كنند، چه مي‌شوند؟ گراني در اينجا آنقدر شديد است كه امكان گريز به اين فوتونها را نمي‌دهد، ولي آنقدر شديد نيست كه آنها را به داخل سياهچاله بكشاند. فوتونها در اينجا سرگردان مي‌مانند. اين شعاع افق رويداد است. پس از آن، ستاره به منقبض شدن ادامه مي‌دهد، هر فوتون گسيل شده، به داخل ستاره بازگردانيده مي‌شود.
آنچه هاوكينگ به آن پي برد اين بود كه مسيرهاي پرتوهاي نور كه در افق رويداد سرگردان هستند نمي‌تواند مسيرهاي پرتوهاي نور باشد كه به يكديگر نزديك مي‌شوند. مسيرهاي پرتوهاي نور كه به يكديگر نزديك مي‌شوند، به شدت به هم برخورد مي‌كنند، به سياهچاله سرازير مي‌شوند و ديگر سرگردان نيستند. براي اينكه ناحيه افق رويداد كوچكتر شود (و سياهچاله كوچكتر شود)، مي‌بايد مسيرهاي پرتوهاي نور در افق رويداد به يكديگر نزديك شوند. ولي اگر اين طور شود، اين پرتوها به داخل سرازير مي‌شوند، افق رويداد باز هم درست در همان جا كه بوده است خواهد ماند و كوچكتر نخواهد شد.
يك راه ديگر انديشيدن در باره اين موضوع، آن است كه بپذ يريم سياهچاله مي‌تواند بزرگتر شود. اندازه سياهچاله به جرم آن بستگي دارد. بنابر اين، هر زمان كه چيز جديدي در سياهچاله فرود آيد، جرم آن فزوني مي‌يابد و بزرگتر مي‌شود. اگر چيزي از سياهچاله خارج شود كاهش جرم امكان ندارد، يعني سياهچاله نمي‌تواند كوچكتر شود.
اين كشف هاوكينگ به نام قانون دوم ديناميك سياهچاله شناخته شد: ناحيه افق رويداد (مرز سياهچاله) مي‌تواند ثابت بماند يا بزرگتر شود ولي هيچ‌گاه نمي‌تواند كوچكتر شود. اگر دو يا چند سياهچاله به هم برخورد كنند و يك سياهچاله تشكيل دهند، ناحيه افق رويداد جديد مساوي، يا بيشتر از جمع افق رويدادهاي قبلي خواهد بود. يك سياهچاله نمي‌تواند، هر قدر هم برخورد شديدي داشته باشد، كوچكتر شود، از بين برود يا به دو سياهچاله تقسيم شود. كشف هاوكينگ، يادآور يك «قانون دوم» ديگر در فيزيك است: قانون دوم ترموديناميك در مورد آنتروپي. آنتروپي، مقدار بي‌نظمي است كه در يك سيستم وجود دارد. مي‌دانيم كه بي‌نظمي، هميشه زيادتر مي‌شود و هيچ‌گاه كاهش نمي‌يابددرجهان ما آنتروپي (بي‌نظمي) هميشه اقزايش مي‌يابد
آنتروپي، در مورد سياهچاله و افق رويداد نيز كار برد دارد. هرگاه دو سيستم به يكديگر بپيوندند، آنتروپي سيستم به هم پيوسته، مساوي يا بزرگتر از جمع آنتروپي دو سيستم است. واقعيت اين است كه هرچه به سياهچاله اضافه شود، از جهان ما رفته است.

مرکز تکینگی
در ریاضی اگه یک تابع در یک نقطه تعریف نشده باشد یعنی درآن نقطه پیوسته نباشد می گویند که این تابع در آن نقطه تکین ( singular ) هست یا این که توی آن نقطه تکینگی ( singularity ) دارد. مثلا تابع tan(x), x=Pi/2 در نقطه x=Pi/2 تکین هست به عبارت دیگه در این نقطه تکینگی دارد.
در فیزیک و اختر فیزیک هم به مرکز یک سیاه چاله که تمام جرم سیاه چاله آن جا متراکم شده و چگالی آنجا بی نهایت هست تکینگی گفته می شود. و این هم به همون دلیل ریاضی هست. چون سیاه چاله را ستاره ای در نظر می گیریم که تمام جرم آن پس از رمبش در حجمی در حد صفر متراکم شده (یعنی به سمت صفر میل می کند) که باعث می شود چگالی بی نهایت شود و یک ناپیوستگی و تکینگی درآن نقطه از فضا بوجود بیاید.
تکینگی جایی است پایان علم است و دانشمندان تفکر در زمینه ی آن را آغاز کرده اند . در این مکان موجودیت فضا و زمان متوقف می شود و جایگزین آن جرم آشفته و خروشانی می شود که آن را اسفنج کوانتومی می نامند . دانشمندان حدس می زنند این نقطه جایی باشد که قوانین اینشتین و نسبیت و مکانیک کوانتوم شکسته می شود . این حوضه ی چیزی است که کوانتوم گرانشی نامیده می شود ، در این مکان از یافته های بسیار پیشرفته ی ریاضی استفاده می شود . با این وجود دانشمندان احتمال کمی را به این موضوع ارئه می دهند که سیاهچاله دارای سطح مشخصی باشد . ولی اگر دارای سطح مشخص باشد آن سطح کروی خواهد بود و مانند هر سطح کروی دیگر دارای قطب خواهد بود . این قطب ها ممکن است در طی فرایند ایجاد سیاهچاله پس از ابرنواختر حفره دار شوند و این حفره ها کانونی برای جذب مواد و تباهی آنها شوند . دلیل آن هم این است که بر طبق معادلات میدانی نسبیت عام این میدان های گرانشی قوی به همراه اسپین مداوم اکثرا" در قطب ها متمرکز می شوند . در ادامه ی مطلب در رابطه با حرکت ماده در اطراف سیاهچاله و اسپین این اجرام سخن به میان خواهد آمد..
رفتار تکینگی اصلا قابل توصیف و درک نیست. به همین دلیل
Roger Penrose انگلیسی و همکاراش قانونی به نام قانون مراقبت کیهانی پیشنهاد دادن که بر اساس آن تکینگی عریان (تکینگی بدون افق رویداد) وجود ندارد. یعنی همه تکینگی ها باید بوسیله یک افق رویداد پوشیده شده باشند چون یک تکینگی عریان می تواند تمام جهان را به طور بی قاعده و غیرقابل پیش بینی تحت تاثیر قرار دهد.

شعاع شوارتسشیلد
بعد از مدت کمی که از انتشار نسبیت عام گذشته بود کارل شوارتسشیلد اخترشناس آلمانی با بررسی معادلات این نظریه راه حلی را یافت که فضای اطراف جسم فشرده بسیار پر جرمی را که میدان گرانشی بسیار شدیدی دارد توصیف می کرد این نکته مهم است که بگوییم نیروی گرانش نه تنها به جرم بلکه به فاصله نیز بستگی دارد شوارتسشیلد دریافت که اگر جرم یک جسم چنان متراکم شود که در واقع تمام جرم آن در مرکزش جای بگیرد آنگاه فضا-زمان در فاصله ی معینی از جسم که همان شعاع شوارتسشیلد است هندسه ی خاصی به خود می گیرد جالب است که بگوییم که هیچ چیز نمی تواند از این شعاع بگذرد و آنرا پشت سر بگذارد آنچه که در نزدیکی شعاع شوارتسشیلد روی می دهد از
۲ زاویه دید متفاوت است
۱-
از بیرون : از بیرون از شعاع شوارتسشیلد اگر ما در جائی ساکن باشیم خواهیم دید که آن فضاپیمائی که به داخل سیاه چاله دارد سقوط می کند تا بینهایت باید سفر کند تا به جسم مرکزی کشیده شوند
۲-
از داخل : به محض اینکه پا به داخل این شعاع مرگبار بگذارید دنیا پیش روی شما تیره و تار خواهد شد.
ببینید هر جسمی شعاع شوارتسشیلد مخصوص به خود را دارد نه اینکه بگوییم فقط سیاه چاله ها دارند ...شعاع شوارتسشیلد هر جرمی از فرمول زیر محاسبه می شود...

توجه داشته باشید که
r اندازه ی شعاع G ثابت جهانی گرانش M جرم ماده ی مورد نظر و در نهایت C سرعت نور است برای جرم ۳۰ منظومه شمسی شعاع شوارتسشیلد برابر است با ۱۰۰
کیلومتر!!!

جالب اینجاست که شخصی با نام جان میشل در سال
۱۷۸۳
نکته ای جالب را کشف کرد که سرعت گریز از سطح این چنین جرمهایی (مانند سیاه چاله ها) را اگر در فرمول زیر قرار دهیم سرعت نور بدست خواهد آمد یعنی سرعت گریز از سطح برای یک همچین جرمهایی سرعت نور است:

V2/2=GM/r


(
V سرعت گریز از سطح است)
همان طور که گفته شد زمان در این شعاع با زمان جهانی فرق زیادی می کند و در واقع داخل آن به چشم ناظر خارح آن صفر است و اگر شخصی را در آنجا ببیند در حالت سکون خواهد دید
این جاذبه که زمان را در واقع نگه می دارد کار دیگری را هم انجام می دهد تا به حال کلمه ی انتقال به رنگ قرمز خطوط طیفی به گوشتان خورده است وقتی جسمی آسمانی پر جرم از خود پرتو بلند قرمز ساطع می کند این پرتو به دلیل گرانش بالای جرم آسمانی و تاثیر جاذبه روی نور به رنگ قرمز متمایل می شود بله در این جاذبه ی زیاد نور یک همچین حالتی را پیدا می کند

انواع سیاهچاله:
شوارتس شیلد: ساده ترین نوع سیاهچاله‌هاست، بار و چرخش ندارد، تنها یک افق رویداد و یک فوتون کره دارد، از آن نمی توان انرژی استخراج کرد. شامل تکینگی ، نقطه‌ای است که در آن ماده تا چگالی نامحدود در هم فرو رفته است.

رایزنر- نورد شتروم: هم بار دارد وهم چرخش ، می تواند دو افق رویداد داشته باشد ، اما تنها یک فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی نقطه ای است که وجود آن در طبیعت نامحتمل است، زیرا بارهای آن همدیگر را خنثی می کنند.

کر: چرخش دارد، اما بار ندارد. بیضی و از بیرونی حد استاتیک است. منطقه تیره میان افق رویداد و حد استاتیک ارگوسفر است، که می توان از آن انرژی استخراج کرد. می تواند دو افق رویداد و دو حد استاتیک داشته باشد. دو فوتون کره دارد. شامل یک تکینگی حلقه‌ای است.

کر- نیومان: هم بار دارد و هم چرخش ، همان سیاهچاله کر است، جز اینکه بار دارد، ساختارش شبیه ساختار سیاهچاله کر است. می‌توان از آن انرژی استخراج کرد. یک تکینگی حلقه‌ای دارد.

به نظر پژوهشگران چهارنوع سیاهچاله همچنانکه ذکر شد می تواند وجود داشته باشند. مهمترین موضوع در باب سیاه چاله آنست که، بدانیم ماده در داخل سیاهچاله‌ای که حاصل آمده است در نهایت به چه سرنوشتی دچار می شود؟ اختر فیزیکدانان می‌گویند:
اگر مقداری ماده به داخل حفره سیاه از قبیل آنچه که از یک ستاره وزین مرده بجای مانده بیندازید، نتیجه نهایی همواره الزاما یک چیز خواهد بود و تنها جرم ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای که جسم با خود حمل می کند باقی خواهند ماند. اما اگر کل جهان به داخل حفره سیاه خود بیفتد، یعنی به شکل سیاهچاله در آید، دیگر حتی کمیاب بنیادی (جرم) ، بار الکتریکی و اندازه حرکت زاویه ای نیز ناپدید می گردند.


اندازه ی سیاه چاله ها چقدر است ؟

برای این سوال 2 جواب وجود دارد یکی اینکه ما از دیدگاه جرم به سوال بنگریم پس بهتر است بپرسیم که جرم سیاه چاله ها چه اندازه است ؟ یا اینکه از لحاظ اشغال فضا یا همان حجم سیاه چاله ها را بررسی کنیم پس در آن صورت بهتر است بپرسیم که حجم سیاه چاله ها چه اندازه است ...
پس بیایید ابتدا در مورد جرم آنها بحث صحبت کنیم .
به طور کلی هیچ حدی برای بزرگی جرم یا کوچکی جرم یک سیاه چاله نداریم و نمی توان گفت فلان سیاه چاله پر جرم ترین یا آن یکی کم جرم ترین آنهاست .
ابتدا ما باید بدانیم که چقدر جرم لازم است تا چگالی به آن زیادی را ایجاد کند حال ما می دانیم که سیاه چاله ها سرنوشت ستارگان پر جرمی بوده اند و همچنین ما انتظار داریم وزن سیاه چاله ها بیشتر از وزن ستارگان پر جرم باشد به طور استاندارد سیاهچاله 10 برابر جرم خورشید جرم دارد یا به طور تقریبی همچنین ستاره شناسان حدس می زنند که سیاه چاله های پر جرمی در وسط کهکشان ها وجود داشته باشند که جرم آنها چیزی در حدود یعنی یک میلیون برابر جرم خورشید .
دومین برداشت ما از سوال مربوط به حجم اشغالی سیاه چاله در فضا بود ، در واقع شعاع شوارتسشیلد (منظور همان شعاع کره ی افق رویداد است) و جرم یک سیاه چاله در تناسب نسبت به هم قرار دارند اگر جرم سیاه چاله ای 10 برابر سیاه چاله ی دیگر باشد شعاع شوارتسشیلد آن هم 10 برابر آن یکی است برای مثال اگر جرم سیاه چاله ای به اندازه ی جرم خورشید باشد شعاع شوارتسشیلد آن 3 کیلومتر خواهد بود یا به ترتیب سیاه چاله هایی که 10 برابر و 1 میلیون برابر جرم منظومه ما جرم دارند(سیاه چاله ی واقع در مرکز کهکشان ما) دارای شعاع 30 کیلومتر و 3 میلیون کیلومتر هستند . 3 میلیون کیلومتر شعاع به نظر ما بسیار زیاد می آید ولی در واقع در مقابل استاندارد های موجود شعاع زیاد بزرگی هم محسوب نمی شود برای مثال خورشید ما دارای شعاع 700000 کیلومتر است و سیاه چاله های پر جرم تر شعاعی به اندازه ی 4 برابر شعاع خورشید دارند .

تبدیل ستارگان بزرگ به سیاهچاله‌
بر سر ستاره در حال مرگی که بیش از
۱.۴ برابر خورشید است چه می‌‌آید؟ حتی نیروی قوی نیز نمی‌تواند سرعت فرو پاشی درونی آن را متوقف سازد. و این ستاره کاملاً فرو می‌‌پاشد و از مرحله ستاره نوترونی فراتر رفته و حتی به یک شی کوچک‌تر و چگال تر یعنی سیاهچاله‌ تبدیل می‌‌شود.اگر هر جسم را به اندازه شعاع شوارتز شیلد منقبض کرد ان به یک سیاه چاله تبدیل میشود شعاع شوارتز شیلد زمانی ایجاد می شود که سرعت گریزه از جاذبه به سرعت نور برسد
فروپاشی کامل به معنای آن نیست که سیاهچاله‌ از روی صفحه جهان محو می‌‌شود. همان طور که به‌وسیله اینشتین توصیف شده است ساختار فضا- زمان فرو پاشی بی پایان را منتفی می‌‌کند و به جای آن یک انحنای غیر مادی، نامرئی و واقعی فضا را به وجود می‌‌آورد. یک سیاهچاله‌ را می‌‌توان به مرد نامرئی سنگین وزنی تشبیه کرد که روی یک نیمکت نشسته است. او دیده نمی‌شود ولی وزن او در نیمکت فرورفتگی ایجاد می‌‌کند.
سیاهچاله‌ برای فیزیکدانان نظری چیز تازه‌ای نیست. در سال
۱۹۳۹
ج. اوپنهایمرو هارتلند و اس. اشنایدر برای نخستین بار سیاهچاله‌ها را به عنوان نتیجه‌ای از نسبیت عمومی پیشنهاد کردند ولی در آن زمان برای تشخیص آنها هیچ راه معلومی وجود نداشت. اما با پیشترفت اخیر اخترشناسی رادیویی و کشف علائم رادیویی توضیح ناپذیر از اعماق فضا، سیاهچاله‌ها به صورت موضوع بسیار مهم اختر‌شناسی درآمده اند. دانشمندان معتقدند که این اشیای نظری پدیده‌های با انرژی فوق العاده چون اختر نماها و تپ اخترها می‌‌توانند نقشی داشته باشند. سیاهچاله‌ها و ستارگان نوترونی تنها اشیای شناخته شده در فیزیک هستند که برای انجام مشاهده‌های اخترشناختی روی چنان فرستنده‌های بسیار نیرومند تشعشع، به اندازه کافی فشرده و پر جرمند.

ویژگی سیاهچاله‌ها
فیزیکدانان به یاری تجهیزات کوچک، توصیف نسبتاً جامعی از سیاهچاله‌ها به دست داده اند. به باور دکتر جان ویلر و دکتر رئو روفینی از دانشگاه پرینستون سیاهچاله‌ها اندازه و شکلی به مفهوم قراردادی آن ندارند اما آنها در محدوده یک قطر
۱۵ کیلومتری عمل می‌‌کنند. سیاهچاله‌ها جرمهای متفاوتی بین جرم خورشید و صد میلیون برابر جرم خورشید دارند. سیاهچاله‌ها مثل گرداب عمل می‌‌کنند. هر جرم با انرژی سرگردانی که به یک سیاهچاله‌ نزدیک شود (در داخل فاصله معینی که افق آن خوانده می‌‌شود) بطور مقاومت ناپدیری به درون گرداب، که همان سیاهچاله‌، است کشیده می‌‌شود. نیروهای کشندی شدید درون سیاهچاله‌ها ماده را در یک سمت می‌‌کشد و منبسط می‌‌کند و در سمت دیگر می‌‌فشرد و خرد می‌‌کند. تا آن که آن ماده به کلی تجزیه و جزء فضای خمیده و سیاهچاله‌ شود.
خواص دیگر سیاهچاله‌ها از این هم عجیب تر است. زمان و مکان خصوصیات خود را در درون ستاره کاملاً فرو پاشیده ردو بدل می‌‌کنند. هر شی در شرایط عادی اندازه خود را نگه می‌‌دارد ولی نمی‌تواند از عمر فیزیکی بگریزد. در درون سیاهچاله‌ بر اشیا عمری نمی‌گذرد، ولی مداوماً کوچک‌تر می‌‌شوند. مشاهده کنندگان سیاهچاله‌ از فاصله مطمئن و ایمنی نمی‌توانند واقعاً آن را ببیند، زیرا نور مانند شکلهای دیگر انرژی، تحت تأثیر مکش سیاهچاله‌ است. همچنانکه نور به درون آن کشیده می‌‌شود، به طور بی پایانی به انتهای قرمز طیف رنگها تغییر مکان می‌‌دهد و سیاهچاله‌ را سیاه و بنابراین نامرئی می‌‌کند. اگر سیاهچاله‌ها اندکی مرئی بودند، مشاهده کنندگان، این ستارگان را درست آن گونه که پیش از فروپاشی هزاران میلیون سال پیش رخ داده بود می‌‌دیدند. علت آن است که وقتی ستاره به سیاهچاله‌ تبدیل می‌‌شود، نسبت به ناظران بیرونی بی درنگ گذشت زمان در آن متوقف می‌‌شود. به عقیده دکتر ویلر و دکتر روفینی (علائم و اطلاعات مربوط به مرحله‌های بعدی فرو پاشی هرگز نمی‌گریزند، بلکه در فرو پاشی خود هندسه (زمانی و مکانی) درگیر می‌‌شوند.)

تعداد سیاهچاله‌ها در جهان
به عقیده ای.جی.دابلیو. کامرون از دانشگاه یشیوا ممکن است جهان پر از سیاهچاله‌ باشد. نظریه کیهان‌شناسی پیش بینی می‌‌کند که جهان شامل مقدار مشخصی ماده است. اما اخترشناسان از مشاهده هایشان استنباط کرده‌اند که تقریباً ماده به اندازه کافی وجود ندارد تا این پیش بینی‌ها را عملی سازد. ماده مشاهده شده به اندازه قابل ملاحظه‌ای کمتر از ماده پیش بینی شده است. دکتر کامرون بر آن است که ماده گمشده ممکن است به وسیله شمار زیادی سیاهچاله‌ بلعیده شده باشد.
تاریخ شیمیایی جهان نشان می‌‌دهد که نخستین ستارگانی که تشکیل شده‌اند بسیار بزرگ بوده‌اند و انتظار می‌‌رود به سیاهچاله‌ها تبدیل شوند. با قطعیت نمی‌توان گفت که همه ستارگان ناگزیر به سیاهچاله‌ها مبدل می‌‌شوند. دانشمندان نشان داده‌اند که ستارگان نا متقارن ستارگانی که تقارن کروی تقریباً کامل ندارند به این سرنوشت دچار می‌‌شوند. اما به عقیده وای. ب. زلدوویچ فیزیکدانان شوروی و گروه انگلیسی استیون هاوکینگ، راجر بن روز و روبرت چراک، عدم تقارن شکلی کوچک، یک ستاره بزرگ را نجات نخواهند داد.

آشکارسازی سیاهچاله‌ها
یک از راههای کشف سیاهچاله‌ها استفاده از امواج گرانشی است که هنگام فروپاشی گسیل می‌‌دارند. هر جرم اختری از حیث شکل نامتقارن تششع ممکن است یک منبع قابل اکتشاف مشخص به وجود آورد. جوزف وبر از دانشگاه مریلند، پیش کسوت رشته تشعشع گرانشی، رویدادهای زیادی را کشف کرده است که حاکی از ویرانی وسیع ماده در جهان، از راه فروپاشی گرانشی است. کارافزار او عبارت است از آنتن‌های آلومینیومی، ابزاری که به‌وسیله سیمهایی در داخل اتاقهای حفاظ داری آویزانند. این کار افزار او قادر به کشف سیاهچاله‌ است، اما متاسفانه این کار را نمی‌تواند به دقت انجام دهد.

سیاهچاله ماشینی برای سفر به زمان

اگر یک ستاره چند برابر خورشید باشد و همه سوختش را بسوزاند، از آنجا که یک نیروی جاذبه قوی دارد لذا جرم خودش در خودش فشرده می شود و یک حفره سیاه رنگ مثل یک قیف درست می کند که نیروی جاذبه فوق العاده زیادی دارد طوری که حتی نور هم نمی تواند از آن فرار کند. اما این حفره ها بر دو نوع هستد. یک نوعشان نمی چرخند لذا انتهای قیف یک نقطه است. در آنجا هر جسمی که به حفره مکش شده باشه نابود میشود. اما یک نوع دیگر سیاهچاله نوعی است که در حال دوران است و برای همین ته قیف یک قاعده داره که به شکل حلقه است. مثل یک قیف واقعی است که ته آن باز است. همین نوع سیاهچاله است که می تواند سکوی پرتاب به آینده یا گذشته باشد. انتهای قیف به یک قیف دیگر به اسم سفید چاله می رسد که درست عکس آن عمل می کند. یعنی هر جسمی را به شدت به بیرون پرتاب می کند. از همین جاست که می توانیم پا به
زمان ها و جهان های دیگر بگذاریم.




اگر در سیاهچاله بیفتیم چه اتفاقی می افتد؟
فرض کنید سوار بر فضا پیمای خود به طرف سیاهچاله ای که میلیون برابر خورشید جرم دارد و در مرکز کهکشان ما قرار دارد ،حرکت می کنید .(واقعا جای بحث دارد که آیا در مرکز کهکشان ما سیاهچاله وجود داشته باشد،فرض کنید چنین چیزی باشد.) در فاصله بسیار دوری از سیاهچاله موشک خود را خاموش کنید.چه اتفاقی می افتد؟ اوایل شما هیچ نیروی گرانشی احساس نمی کنید،ز یرا در حال سقوط آزاد هستید.همه اعضای بدن شما و فضا پیما به طور یکسانی کشیده می شوند. به خاطر همین احساس بی وزنی می کنید. (این واقعا همان چیزی است که برای فضا نوردان در مدار زمین اتفاق می افتد.حتی اگر نیروی گرانش فضا نورد را به طرف زمین بکشد،هیچ نیروی گرانشی احساس نمی کند.زیرا همه چیز به طور یکسانی کشیده می شود).همچنان که به مرکز سیاهچاله نزدیک می شوید احساس نیروی گرانش کشندی می کنید.فرض کنید که پا های شما نسبت به سرتان به مرکز سیاهچاله نزدیکتر باشند.با نزدیک شدن شما به مرکز سیاهچاله نیروی گرانش بیشتر وبیشتر می شود ،بنا براین پاهایتان نسبت به سرتان تحت تا ثیر نیروی گرانش بیشتری قرار می گیرند،بنابراین احساس کشیدگی می کنید.(این همان نیروی کشندی است و شبیه همان نیرویی است که باعث جزر و مد روی کره زمین می شود).همچنان که به مرکز نزدیک و نزدیکتر می شوید این نیرو قوی و قوی تر می شود،و سر انجام باعث پاره شدن بدن شما می شود.برای سیاهچاله های بزرگی مانند این سیاهچاله ای که در آن افتاده اید ،نیروی کشندی تا حدود ششصد هزار کیلومتر (
km600000)دورتر از مرکز آن قابل توجه نیست. اگر در سیاهچاله کوچکتری می افتادید ،مثلا سیاهچاله ای که جرم آن در حدود جرم خورشید است ،در شش هزارکیلومتری(km6000) مرکز سیاهچاله ،نیروی جزر ومدی شما را تحت تاثیر قرار می دهد،وخیلی قبل از آنکه از افق سیاهچاله عبور کنید،بدن شما را پاره می کند.(به خاطر همین سیاهچاله بزرگی را فرض کردیم ،چون می خواستیم حد اقل تا زمانی که به داخل سیاهچاله وارد شوید زنده بمانید). شما در زمان سقوط چه چیزی را مشاهده می کنید؟با کمال تعجب چیز خاصی نمی بینید.تصویر اشیای دور ممکن است به دلایل ناشناسی کج شوند،چون گرانش سیاهچاله نور را به طرف خود می کشد؛ این درون سیاهچاله اتفاق می افتد.هنگامی که شما از پیرامون سیاهچاله عبور می کنید تصویر اشیاء خارجی را می بینید،زیرا نور اشیاءخارجی هنوز به شما می رسد.هیچ کس از بیرون نمی تواند شما را ببیند،زیرا نور پراکنده از شما نمی تواند از گرانش سیاهچاله بگریزد. این سفر شما چقدر طول می کشد؟ بستگی دارد که از کجا (چقدر دورتر)شروع کرده باشید. فرض کنید در حال سکون از جایی شروع کنید که ده برابر شعاع سیاهچاله باشد.پس برای سیاهچاله ای که میلیون برابر خورشید جرم دارد ،حدود هشت دقیقه طول می کشد تا به آنجا برسید.بعد از آنکه این فاصله را پیمودید،فقط هفت ثانیه طول می کشد که شما با نقطه تکین برخورد کنید.این زمان بستگی به اندازه سیاهچاله دارد .بنا بر این اگر در سیاهچاله کوچکتری بیفتید زمان مرگ شما زود تر فرا می رسد.بعد از آنکه از افق سیاهچاله عبور کردید در هفت ثانیه باقیمانده ممکن است وحشت کنیدو نا امیدانه تمام تلاش خود را بکنید و موشک خود را روشن کنید تا از این نقطه تکین دور شوید.متا سفانه،بی فایده است چون نقطه تکین جلوی شما قرار دارد و هیچ راهی برای دور شدن از آن وجود ندارد.در حقیقت به سختی می توانید موشکتان را روشن کنید و به زودی با نقطه تکین برخورد می کنید.تجربه خوبی است به شرطی که برگردید و از ادامه مسافرت لذت ببرید.
منابع : دانشنامه ویکی پدیا – دانشنامه رشد –
parssky – مجله نجوم

 

NGC

NGC 3582

 

چه اتفاقی در NGC 3582 در حال وقوع است؟ ستارگانی روشن و مولکول‌هایی جذاب در حال تولید شدن هستند. این سحابی در منطقه‌ای واقع شده که به آن RCW 57 می‌گویند. در تصویر بالا، نواحی چگالی از غبار میان ستاره‌ای تاریک و ستارگان جوانی که تنها چند میلیون سال پیش متولد شده‌اند، دیده می‌شود. در کنار این مواد و ستارگان، مناطقی از گاز درخشان هیدروژن دیده می‌شود که به وسیله‌ی این ستارگان  یونیزه شده است.  همچنین حلقه‌های عظیم گازی که دیده می‌شود، از ستارگان در حال مرگ به بیرون پرتاب شده‌اند. در مطالعاتی که به تازگی و با دقت بالا روی این منطقه صورت گرفته دست کم 33 ستاره‌ی در حال تولد آشکار شدند که در مراحل پایانی تکامل خود قرار دارند. همچنین ترکیبات پیچیده‌ای از کربن به نام ترکیبات حلقوی آروماتیک هیدروکربن هم به وضوح در این مطالعه خود را نشان می‌دهند. این مولکول‌های کربن احتمالا در برخوردهای درون ستاره پدید می‌آیند. مانند آنچه 5 میلیارد سال پیش در خورشید روی داد و به نظر می‌رسد گامی مهم در تکامل و پدید آمدن حیات روی زمین بود. تصویر فوق را تلسکوپ 4 متری «بلانکو»  واقع در رصدخانهی «سرو تولولو»‌ی آمریکا در شیلی تهیه کرده است.

چرا درخشان‌ترین انفجار عالم هنوز دیده می‌شود؟  

قدرتمندترین انفجار عالم هنوز درخشان است. چنین انفجاراتی معمولا به سرعت كم‌نور می‌شوند. اخترشناسان به دنبال دلایل نورانی ماندن این انفجار هستند.

 

قدرتمندترین انفجاری که تاکنون در عالم رصد شده بود، حدود چهار هفته پیش به صورت «انفجار پرتو گاما» به وقوع پیوست. درخشش این انفجار در تاریخ رصد انفجارها در کیهان بی‌نظیر بود. اما آن‌چه بیش از خود انفجار عجیب است، پدیده‌ی دیگری است. این جرم هنوز در کهکشان میزبان می‌درخشد و باعث حیرت اخترشناسان شده است.
درخشش ستاره منفجر شده از ديد هابل

 

این پدیده به سبب متلاشی شدن ستاره‌ای پرجرم رخ داده است. احتمالا جرم ستاره مذکور معادل 50 برابر جرم خورشید بوده است. این جرم در فاصله 5/7 (هفت و نیم) میلیارد سال نوری از ما قرار دارد. برای مختصر زمانی در روز 29 اسفند، می‌توانستیم جرمی چنین دوردست را به راحتی با چشم غیر مسلح نظاره کنیم. با فاصله‌ای هزاران بار بیش‌تر از کهکشان مثلث اما با همان میزان درخشندگی.  درخشش این انفجار 5/2 (دو و نیم) میلیون بار بیش از ابرنواختر درخشانی بود که در سال 2005 روی داد. اخترشناسان بر این امید بودند که بتوانند از کهکشان میزبان این ستاره تصویر برداری کنند اما عکس هابل که در 19 فروردین منتشر شد، نشان دهنده‌ی آن بود که نور کهکشان هنوز در درخشندگی انفجار شدید چهار هفته پیش پنهان است. 

 

تصور بر این است که این‌گونه فوران‌ها زمانی رصد می‌شوند که جهت جت‌های موادی که با سرعتی نزدیک به سرعت نور حرکت می‌کنند، مستقیم به سمت زمین باشد. همچنین دانشمندان عقیده دارند که هرچه جت‌ها باریک‌تر باشند و قطر مخروط آنها کم‌تر باشد، درخشندگی آن‌ها افزایش می‌یابد. این پرتوهای گاما در مسیر حرکت به سمت زمین نور مرئی تولید می‌کنند. یعنی جت‌ها، گازهای اطراف خود را داغ می‌کنند و باعث تابش آن‌ها می‌شوند.   برخی از اخترشناسان عقیده دارند که درخشندگی زیاد به این سبب بوده است که ما دقیقا به درون جت‌ خیره شده‌ایم و در نتیجه انرژی زیادی به سمت زمین ارسال شده است، اما اگر اینگونه باشد با عوض شدن جهت جت‌ها درخشندگی نیز کم می شوند. با توجه به درخشش زياد، اینگونه انتظار می‌رفت که انفجار به سرعت کم نور شود. اما این انفجار با بقیه تفاوت دارد و به گونه‌ای غیرمعقول درخشان مانده است و این نمی تواند نشانی برای جت‌های باریک باشد.  

اما اگر جت ها زیاد باریک نباشند انرژی آزاد شده باید بسیار زیاد باشد که بتواند نورانیت زياد را با توجه به فاصله‌ی جسم توضیح دهد. این می‌تواند نشانه‌ای باشد برای آن‌که انفجار کسر بزرگی از انرژی تابشی خود را به صورت گاما تابش كرده است و این بیشتر از آن مقداری است که در انفجارهای پرتو گاما شاهد هستیم.

 

 

بيو گرافي ادولف هيتلر

آدولف هيتلر رهبر رايش سوم شصت سال پيش در شامگاه سی ام آوريل به زندگی خود پايان داد.

هيتلر در زمان مرگ تنها ۵۶ سال داشت، اگرچه به گفته شاهدان عينی، در آخرين دوران زندگی قيافه پيرمردی خسته و تکيده و بيمار را پيدا کرده بود.

آدولف هيتلر در سال ۱۸۸۹ در قصبه براونا در منطقه مرزی ميان امپراتوری اتريش - مجار و آلمان به دنيا آمد. نژادپرستی افراطی و نفرت از بيگانگان بخشی از تربيت او در سالهای کودکی بود.

شکست در هنر، ورود به ارتش

هيتلر در ميان همرزمان خود در حزب نازی

 

هيتلر در اوان جوانی به وين، پايتخت اتريش رفت و سعی کرد در ميان نقاشان برای خود جايی باز کند، اما احساسات تند او در عالم هنر مجال بروز نيافت.

در سال ۱۹۱۳ به مونيخ پايتخت ايالت باواريای آلمان نقل مکان کرد و وارد ارتش رايش شد که بستر مناسبی بود برای تجلی عقايد تند و افراطی او. هيتلر در سال ۱۹۱۴ به جبهه های جنگ جهانی اول پيوست و با سلاح در راه عقايد ميهن پرستانه خود پيکار کرد. او دو بار در جبهه زخمی شد.

نتيجه جنگ جهانی اول برای آلمان شکستی فاجعه بار بود. کشورهای پيروزمند در "عهدنامه ورسای" شرايطی بس خفت بار را به اين کشور تحميل کردند. هيتلر مانند بسياری از هم نسلان خود، تسليم آلمان را رد می کرد، شکست آلمان را نتيجه اتحاد يهوديان و کمونيست ها می دانست و خواهان جبران آن بود.

هيتلر پس از جنگ در سی سالگی به فعاليت تشکيلاتی روی آورد و در سال ۱۹۱۹ به جريان فاشيستی حزب کارگری آلمان پيوست. در جريان فعاليت های تبليغاتی استعداد بی نظير خود را در ايراد سخنرانی های پرهيجان و تحريک آميز نشان داد. او شعارهای ساده و تکراری را با لحنی تند و آتشين بيان می کرد و نفرت و کينه توزی را به جان هواداران می دميد.

سخنرانی پيشوای رايش سوم. او از عوامفريبی يک افزار مهم در مبارزه سياسی ساخته بود

 

در سال ۱۹۲۱ هيتلر و هواداران افراطی او جريانی به نام "حزب سوسيالست کارگری آلمان" (با نام اختصاری حزب نازی) تشکيل دادند. اين حزب در سال ۱۹۲۳ در مونيخ دست به شورش مسلحانه زد. اقدام نازی ها به شکست انجاميد، هيتلر دستگير شد و نه ماه به زندان افتاد.

در مکتب خشونت

هيتلر مرام سياسی خود را به روشنی در کتاب "نبرد من" تشريح کرده است. به عقيده او عناصر "بيگانه" يا "غير آريايی" بايد از ميان ملت آلمان زدوده شود، تا پاکی و اصالت خون ژرمن تأمين گردد. ملت آلمان بايد خود را برای سروری جهان آماده کند. نازی ها حق خود می دانند که برای رسيدن به اين هدف از هر وسيله ای استفاده کنند و تمام اقوام و ملت های "پست و غير اصيل" را از سر راه خود بردارند.

ناسيونال سوسياليسم بيان ايدئولوژيک ساده و در عين حال کاملی برای يک نظام تام گرا (توتاليتر) است، که سلطه مطلق و انحصاری شالوده آن است، با شعارهايی از قبيل: ملت واحد، رهبر واحد، ايدئولوژی واحد، حزب واحد.

حزب نازی از سال ۱۹۲۵ سياست تازه ای در پيش گرفت که رياکاری و عوام فريبی در آن نقش بارزتری داشت. هيتلر در نطق های سطحی و بی مايه، اما آتشين خود وعده می داد که با تشکيل رايش سوم مردم آلمان به پيشرفت و بهروزی کامل دست خواهند يافت و تمام مشکلات جامعه حل خواهد شد.

با شکست "رايش دوم" در جنگ جهانی اول، در آلمان "جمهوری وايمار" تشکيل شده بود، که در بحران غرقه بود. در جامعه ای که لايه های گسترده مردم با بی کاری و فقر روبرو بودند، سخنان هيتلر برای برخی از ساده دلان جذابيت داشت.

در انتخابات سال ۱۹۳۲ حزب نازی ۳۰ درصد آرا را کسب کرد و نشان داد که به مهمترين نيروی کشور تبديل شده است. نيروهای مترقی و چپ نسبت به خطر قدرت گيری هيتلر هشدار می دادند.

تشکيل رايش سوم

در سال ۱۹۳۳ بحران سياسی عميقی آلمان را فرا گرفته بود. حاکميت راست گرای کشور بر آن شد که با استفاده از هيتلر به بن بست سياسی خاتمه دهد و قدرت روزافزون نيروهای چپ را مهار کند. هيتلر در رأس دولتی ائتلافی صدر اعظم آلمان شد.

هيتلر با رشته ای از عمليات خشن و توطئه های رذيلانه (مانند به آتش کشيدن رايش تاگ، پارلمان آلمان) به درهم شکستن مقاومت نيروهای مترقی، سرکوب مخالفان و تحکيم قدرت خود دست زد. او آشکارا اعلام کرد که برای رسيدن به هدف، يعنی پيروزی "رايش سوم" از هيچ جنايتی روی گردان نيست.

رژيم نازی طی دوازده سال حاکميت جهنمی خود در داخل کشور به اختناق شديد، و در سياست خارجی به تهديد و تجاوز ويرانگرانه دست زد.

حزب نازی برای سرکوب مخالفان سياسی و عقيدتی، در پپگرد و کشتار يهوديان، يگان های ضربتی ويژه ای مانند اس اس، اس آ و گشتاپو را سازمان داد. اين باندها در گسترش رعب و وحشت در سراسر آلمان و سرزمين های اشغال شده، و برپايی نظامی وحشيانه و خفقان آلود فعال بودند.

هيتلر برای نيل به آرزوهای جهانگشايانه خود زرادخانه عظيمی تدارک ديد تا با آتش و باروت "برتری جهانی رايش" را تأمين کند.

رژيم نازی در سال ۱۹۳۸ الحاق اتريش را به آلمان اعلام کرد. در اول سپتامبر ۱۹۳۹ با حمله برق آسای پياده نظام مجهز آلمان (ورماخت) به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز گشت. اين جنگ که مسئوليت مستقيم آن با هيتلر بود، به بهای جان نزديک پنجاه ميليون انسان تمام شد.

هيتلر در اوج اقتدار، فتح پاريس

 

هيتلر در در سال ۱۹۴۱ به خاک اتحاد شوروی حمله برد. در آخر همين سال با ورود آمريکا به جنگ، ارتشيان هيتلر در برابر جبهه وسيعی از نيروهای متفقين قرار گرفتند.

آغاز پايان!

ارتشيان نازی در سال ۱۹۴۳ در جبهه اتحاد شوروی (مقاومت استالينگراد) و در سال ۱۹۴۴ در جبهه غرب (پياده شدن نيروهای متفقين در نورماندی) ضربات سنگينی متحمل شدند.

 

از اوايل سال ۱۹۴۵ ارتش های متفقين راه خود را به درون سرزمين آلمان باز کردند. ارتش ايالات متحده از غرب و ارتش سرخ از شرق به سوی برلين، پايتخت رايش سوم پيشروی کردند. در ماه آوريل ارتش سرخ برلين را به محاصره گرفت و به طرف ستاد فرماندهی رايش پيش رفت.

هيتلر در مخفيگاه خود، به همراه همسر تازه اش اوا براون دست به خودکشی زد. با مرگ او نظامی سرنگون شد که طی چند سال از قاره اروپا ويرانه ای عظيم، و از کشور آلمان زندانی مخوف ساخته بود.

 

لطفعلي خان

لطفعلی خان زند ؛ پسر جعفرخان و هشتمین حکمران سلسله زندیه بود که از سال 1203 تا 1209 به مدت شش سال فرمانروایی نمود . و البته در تمام این مدت به مبارزه با رقیب نیرومند خویش اقا محمدخان قاجار پرداخت . لطفعلی که از همان آغاز نوجوانی ، همراه پدر در جنگها شرکت می جست ، تیراندازی تیزبین ، شمشیرزنی قهار و دلاوری بی باک بارامد . وی به سال 1202ق از سوی پدر رهسپار لار گردید تا ان ديار را به قلمرو پدر خویش بیفزاید و البته این ماموریت را با پیروزی به سرانجام رسانید . ( غفاری گلشنی ، ابوالحسن ؛ گلشن مراد ؛ به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد ، تهران : زرین ، 1369 ، ص 744) و از انجا رو به سوی کرمان نهاد تا ان را نیز تسخیر نماید . ( حسینی فسایی ، میرزاحسن ؛ فارسنامه ناصری ؛ تصحیح وتحشیه منصور رستگاری فسایی ، جلداول ، تهران : امیرکبیر ، 1367 ، ص 638) اما در پشت دیوارهای کرمان خبر قتل پدر در اثر توطئه و خیانت برخی از یاران از جمله صیدمرادخان زند و همچنین اقداماتش در تهدید و تطمیع سپاه به وی رسید و موجب پراکندگی سپاه وی شد . ( همان ، ص 638 و اصف ، محمد هاشم ؛ رستم التواریخ ؛ تصحیح محمد مشیری ، تهران : امیرکبیر ، 1352 ، ص 451 )

خان زند به هنگام ؛ از توطئه ای که بر ضد او در شرف انجام بود باخبر گشت و بر طبق نظر برخی تاریخ نگاران بر پشت اسب بی زین و لگام خود پرید و به طرف بوشهر حرکت کرد ( شعبانی ، رضا ؛ تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در دوره های افشاریه و زندیه ؛ تهران : سمت ، چاپ چهارم ، 1381 ، ص 171 )  در بوشهر ، شیخ ناصر حاکم عرب تبار ان شهر و حاکم بندر ریگ اندکی سپاهی دراختیارش نهادند و او رو به سوی شیراز نهاد . ( شیرازی ، علی رضا ؛ تاریخ زندیه ؛ با مقدمه ارنست بئیر ، تهران : گستره ، 1365 ، ص 70 ) خان زند خود را به شیراز رسانید و با کمک بزرگان شهر و ازجمله حاجی ابراهیم خان کلانتر که سپاهی نیز به یاری لطفعلی خان فرستاده بود و با دستگیر ساختن صید مرادخان بر اریکه شاهی تکیه نمود . ( شاملویی ، حبیب الله ؛ تاریخ ایران از ماد تا پهلوی ؛ تهران : صفی علیشاه ، 1347ص748 )

با به تخت نشستن لطفعلی خان ، اقامحمدخان قاجار به سرعت روبه سوی شیراز نهاد و سرانجام در منطقه ای به نام هزار بیضا در پنج فرسنگی شیراز جنگ در گرفت ( هدایت ، رضا قلی خان ؛ تاریخ روضه الصفای ناصری ؛ جلد نهم ، قم : حکمت ، 1339 ، ص222) که البته به سبب فرار محمدخان ، عموی لطفعلی خان ، زندیان شکست را پذیرا شده و به داخل شهر پناه بردند و قاجارها شیراز را محاصره نمودند ، اما پس از اندکی به سبب برج و باروی شیراز و کمبود اذوقه و خوراک دامها ناچار به ترک محاصره گشتند . ( تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در دوره های افشاریه وزندیه ، ص172 )  

خان زند پس از این ماجرا به تدارک سپاه و تجهیز ان دست یازید و به سوی کرمان تاخت و ان را در محاصره گرفت ( همان ، ص 173) اما چندی از محاصره نگذشته بود که با فرا رسیدن زمستان ، سپاه با کمبود اذوقه روبرو گشته و در نتیجه خان جوان بدون نیل به هدف ناگزیر به سوی شیراز بازگشت . (نامی اصفهانی ، میرزا محمدصادق موسوی ؛ تاریخ گیتی گشا ؛ با تحریر و تحشیه دکترعزیزالله بیات ؛ بی جا : بی نا ، بی تا ، ص96 )

پس از این واقعه ، لطفعلی خان زند تصمیم به افزودن اصفهان بر قلمروی خویش گرفت که در دستان حاکم قاجاری بود، بنابراین رو به سوی ان ديار نهاد . در این هنگام توطئه ای از سوی برخی بزرگان شهر از جمله حاجی ابراهیم خان کلانتر در شرف تکوین بود تا خان زند را سر به نیست کنند . ( جونز ، سرهارفورد ؛ اخرین روزهای لطفعلی خان زند ؛ ترجمه هما ناطق و جان گرنی ، تهران : امیرکبیر ، 1353 ، ص 34) به محض خروج شاه زند از شیراز حاجی ابراهیم به اجرای نقشه خود اقدام نمود و امرای طرفدار خان زند را دستگیر و به برادرش که در اردوی لطفعلی خان بود خبر داد که شورشی را در سپاه تدارک بیند . نتیجه انکه خان ناکام زند با اندک یاران وفادار رو به سوی شیراز نهاد غافل از انکه مرکز فرماندهی شورشیان شیراز می باشد. هنگامیکه او به پشت دروازهای شیراز رسید با بسته بودن دروازه های شهر از خیانت حاجی ابراهیم اگاه گردید و تلاش نمود تا وارد شهر گردد ، اما حاجی ابراهیم کلانتر با تهدید سپاهیان او مبنی بر اینکه زن و فرزندانشان را در شیراز دستگیر و به قتل خواهد رساند توانست اندک یاران جوان دلاور زند را نیز از او جدا نماید و در نتیجه خان زند به اتفاق باقی مانده یاران که شمارشان از شمار انگشتان دست کمتر بود رو به سوی دشتستان گریخت . ( تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در دوره های افشاریه و زندیه ، ص 175)

پس از این اتفاقات ناگوار ، حاکم بندر ریگ در حد توان خویش سپاهی فراهم ساخت و در اختیار خان جوان زند نهاد . و البته او با همین سپاه اندک شیخ بوشهر و حاکم کازرون را که به حاجی ابراهیم خان کلانتر پیوسته بودند شکست داده و سپس در دشت زرقان فارس مستقر گردید . حاجی ابراهیم دو دسته سپاه برای جلوگیری از پیشرویهای او فرستاد و لیکن هر دو سپاه به سختی شکست را پذیرا گشتند . ( همان ، ص175) در حقیقت زین پس بود که اوازه دلاوری و قابلیتهای جنگی و شاهکارهای پهلوانی لطفعلی خان طنین انداز گردید .

با شکستهای پیاپی خائنان ، حاجی ابراهیم خان کلانتر از بیم خشم و انتقام لطفعلیخان ، به ناچار رو به سوی اقا محمدخان اورد و از او یاری خواست . اقامحمدخان بیست هزار نیرو برای نبرد با خان زند و کمک به کلانتر خائن فرستاد . اما دلاور بی باک زند با سه هزارنفر سپاهی راه بر انان بست و در صحرای قبله شیراز این سپاه را درهم شکست و متواری ساخت . (همان ، ص175) پس از این نبرد خان قاجار که حریف را بی باک می یافت خود شخصا با نیرویی بین سی تا چهل هزارنفر رهسپار شیراز گردید و در نخستین روزهای شوال سال 1206 ق در منطقه ای به نام شهرک در چهارده فرسنگی شیراز اردو زد . و بدین ترتیب نبرد اجتناب ناپذیر گشت . و البته این در حالی بود که شمار سپاهیان لطفعلی خان پنج هزار نفر بود . ( فارسنامه ناصری ، ج1 ، ص651)  در این نبرد دگربار خان زند و سپاهیانش جلوه های درخشانی از دلیری و فداکاری از خویش به یادگار نهادند و در یکی از شبیخونها لطفعلی خان تا نزدیک خیمه خان قاجار پیش رفت و اردوگاه دشمن زیر و رو شد و سپاهیان قاجار فرار را بر قرار ترجیح دادند . اما در این هنگام  و در استانه پیروزی نهایی ، دلاور بی تجربه زند گفتار یکی از زیردستان خائن خود که ادعای فرار خان قاجار را می نمود باور کرد و دستور توقف نبرد را صادر کرد و فقط به هنگام روشن شدن هوا و در هنگامیکه بسیاری از سپاهیان او پس از تاراج و چپاول اردوی قاجار به مرودشت بازگشته بودند و فقط پانصد نیرو به جای مانده بودند که از خیانت اگاه گردید و به ناچار رو به سوی کرمان نهاد تا بتواند سپاه جدیدی تدارک بیند . ( روضه الصفای ناصری ، ج9 ، ص 246 – 245 و شمیم ، علی اصغر ؛ ایران در دوره سلطنت قاجار ، تهران : مدبر ، چاپ چهارم ، بی تا ، ص 38) و بدین ترتیب اقامحمدخان به شیراز وارد گشت و دستور داد تا گور کریم خان زند را بکشافند و جنازه او را به تهران انتقال دهند تا در جایی که همیشه زیر گامهایش باشد دفن کنند . ( تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در دوره های افشاریه و زندیه ، ص177)

خان زند بعد از اشتباه بزرگ خویش و در حالی که به سوی کرمان می گریخت بازهم با خیانت یارانش روبرو گشت که او را تنها گذاشته و گریختند . بدین ترتیب او ناگزیر به حاکم طبس پناهنده شد . خان طبس در حدود دویست سپاهی در اختیار جوان دلاور اما بی تجربه زند نهاد و البته لطفعلی خان با همین سپاه کم شمار توانست که سپاهی عظیم را شکست داده و یزد را به تصرف خویش در اورد . ( تاریخ گیتی گشا ، ص 103 -102 و تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در دوره های افشاریه و زندیه ، ص 177 ) پس از اندک زمانی بزرگان بم به خان زند پیوستند و او با نیرویی که شمارگانش به سیصد نفر می رسید برای تسخیر کرمان به راه افتاد . ( فارسنامه ناصری ، ج 1 ، ص 656 و روضه الصفای ناصری ، ج9 ص 252) و با وجود انکه مدافعان و اهالی شهر سرسختانه می جنگیدند سرانجام چاره ای به جز تسلیم شدن به خان بی باک زند را نیافتند . ( تاریخ گیتی گشا ، ص 106 و تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در دورهای افشاریه و زندیه ، ص178 )

اقا محمدخان با شنیدن این خبر دریافت که حریف دگربار در حال قدرت یابی است ، بنابراین بی درنگ رو به سوی کرمان نهاد  و با سپاهیان بسیار که برخی مورخان   شمارگانش را پنجاه هزارنفر دانسته اند ( رضایی ، عبدالعظیم ؛ تاریخ ده هزار ساله ایران ؛ جلد چهارم ، تهران : اقبال ، چاپ دوازدهم ، 1379 ، ص 63 ) کرمان را محاصره نمود . این محاصره چهارماه به طول انجامید و در این مدت بنا به برخی روایات نیمی از مردم کرمان جان خویش را از دست دادند . ( تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در دوره های افشاریه و زندیه ، ص178 )  گفته اند که دیدن سکه ای طلا که به نام خان زند ضرب شده بود چنان خان قاجار را به خشم اورد که دستور داد تا کودک خردسال وی را که در تهران اسیر و نامش فتح الله بود اخته نمایند . ( تاریخ ده هزارساله ایران ، ج4 ، ص64 ) امابه هرحال با وجود دفاع دلاورانه و سرسختانه یاران لطفعلی خان و در حالیکه حتی یکبار گروهی نزدیک به چهارهزارنفر از لشگریان قاجار را که به شهر نفوذ نموده بودند از دم تیغ گذراندند ( همان ، ص 64 ) دگربار خیانت پیشگان وسایل شکست را تدارک دیدند . ( تاریخ گیتی گشا ، ص106) و سربازان قاجاری به شهر وارد شدند . با این وجود دلاور زند با پایمردی و رشادت در برابر ایشان مقاومت نمود و انگاه در تاریکی شب با سه تن از یاران نزدیک خویش به قلب سپاه انبوه دشمن تاخت و موفق شد که از کرمان خارج شود و به سوی بم بگریزد . ( تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی ایران در دوره های افشاریه و زندیه ، ص 178 )  چون اقامحمدخان از فرار لطفعلی خان اگاه شد ، با خشم و غضبی که ناشی از کینه شدید او نسبت به خاندان زند بود ، دمار از روزگار مردم کرمان براورد و دستور داد هشت هزار نفر زن و بچه ان شهر را بسان کنیزکان و غلامان میان سپاهیان تقسیم نمایند و گروهی بسیار از مردان را نابینا سازند و یا به قتل رسانند ( ایران در دوره سلطنت قاجار ، ص 38 و تاریخ ده هزارساله ایران ، ج4 ، ص38)

« جمیع مردان بلد را به حکم وی کشتند یا کور کردند ، منقول است که عدد کسانیکه از چشم نابینا شدند به هفت هزار رسید و عدد قبلی نیز از این متجاوز بود . کسانیکه در این بلیه شامل نشدند نه به سبب رحم کسی یا گریز خود بود بلکه بدین جهت که دست جلادان از کثرت عمل از کار بازماند . گویند اقامحمدخان حکم کرد که به وزن مخصوصی یعنی چند من چشم از برای او ببرند . » ( ایران در دوره سلطنت قاجار ، ص 39)

اما اطفعلی خان که به حاکم بم پناه برده بود دگربار دچار خیانت گردید. خان جوان زند در روز چهارشنبه پنجم ربیع الثانی سال 1209 ق پس از روبرو گشتن با حمله یاران حاکم بم و در حالیکه تنها و بی یاور مانده بود به مبارزه ای دلیرانه برخواست و سرانجام پس از ساعتی نبرد نابرابر زخمی و اسیر گردید . ( تاریخ گیتی گشا ، ص106) خان قاجار به هنگام اگاهی از دستگیری دلاور زند بی درنگ محمد ولی خان قاجار را با هزار و پانصد سوار مامور اوردن لطفعلی خان از بم نمود . ( همان ، ص106 و تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در دوره های افشاریه وزندیه ، ص 178 )  همین که لطفعلی خان را به کرمان اوردند به دستور خان قاجار و بنا به برخی روایات به توسط خود خان قاجار نابینا شد ( ایران در دوره سلطنت قاجار ، ص 40 )  و سپس به تهران فرستاده شد و پس از تحمل شکنجه های بسیار بود ، که او را به فرمان خان قاجار به قتل رساندند .

« تقریر کردار اقامحمدخان علی التفصیل در این مورد بالنسبه به این پادشاه اسیر مایه تفضیح طبیعت انسانی و تحریر ان موجب تلویث صفحه تاریخ است ، خواننده را نفرت انگیزد و شنونده را ضجرت زاید» ( همان ، ص34 )  

و بدین ترتیب اخرین فرد از جانشینان کریم خان جای خود را زورمندی کینه توز و محیل و پرتدبیر سپرد. ( تاریخ گیتی گشا ، ص 178