«سیاست» واژه ای عربی است که ریشه آن، «سَوَسَ» به معنای ریا ست است یا به معنای خُلق وخو می باشد. بنا بر تعریف اهل لغت، «سیاست، انجام دادن کاری بر طبق مصلحت ان است.» اگر به حاکم وزمامدار،«سیاستمدار» گفته می شود ، از آن رواست که در امور اجتماعی و عمومی توده مردم به مصلحت اندیشی ،تدبیر و اقدام می پردازد.عبارت «ساسة ُالعباد»نیز که در وصف امامان معصوم(ع)آمده است،این معنا را در بردارد که تامین مصالح و تدبیر امور اجتماعی جامعه بر عهده آنان است.

    واژۀ سیاست ،در اصطلاح علم سیاست،به معنای گوناگونی تعریف شده است.برخی از این تعاریف،عبارت است از:«فن کشورداری و کسب قدرت اجتماعی» ؛ «قدرت و فن کسب ،توزیع و حفظ آن»؛«علم حکومت بر کشورها» و«فن و عمل حکومت بر جوامع انسانی.»

مهم ترین وکلی ترین موضوعات علم سیاست،دولت،حکومت و قدرت است؛ ولی درباره تعریف و مفهوم علمی و دقیق سیاست،دیدگاه مشترکی وجود ندارد؛البته تلاش فیلسوفان از عصر افلاطون و ارسطو تا امرورز برای کشف و ارائه تعریفی دقیق از سیاست،استمرار داشته است.اختلاف نظر در تعریف دقیق سیاست از عوامل متعددی سرچشمه می گیرد که مهم تری آن،اختلاف در نوع نگرش فلاسفه و دانشمندان علم سیاست به مجموعه هستی است. نوع تلقی و بینش فیلسوف یا عالم سیاست به انسان و عالم و نگاه وی به مجموعه نظام هستی و مبدأ و غایت آن ،قطعا در نگرش وی به سیاست و تعریف آن، دخالت دارد.افزون براین ، تعریف سیاست را، گاه مبنای «آن گونه که هست» وگاه مبنای «آن گونه که باید باشد»،ارائه کرده اند و همین اختلاف در مبنا، منشا اختلاف در تعریف گشته است.

استاد محمد تقی جعفری ، با استنباط از مجموعه دیدگاهها و رهنمود های حضرت علی(ع) ونیز با توجه به سلوک سیاسی آن حضرت ، سیاست را چنین تعریف کرده است: « مدیریت و توجیه و تنظیم زندگی اجتماعی انسان ها در مسیر حیات معقول ». ایشان به درستی بر این نکته تأکید می کند که بر مبنای این تعریف ، سیاست یکی از واجب ترین عبادات و وظایف انسان های است  که شرایط آن را دارند.

در کلام امام علی (ع) سیاست مترادف با ولایت به کار رفته است و امامان معصوم،«ساسة ُ العباد » شمرده شده اند، می توان جنین استنباط کرد که سیاست ، مفهومی اعم از دولت ، حکومت و قدرت دارد؛ مفهومی که طبق آن،«ساسة العباد» بر امامان معصوم (ع) در هر حال و حتی در صورت انزوای از قدرت و حکومت صدق می کند.

در تعریف ذیل برای سیاست بالمعنی الاعم پذیرفتنی است:« سیاست ؛تجلی ولایت و رهبری خلق، برای حرکت یه سوی خالق ، و زمینه سازی برای تحقق هدف اعلای خلقت انسان ، در عرصه حیات اجتماعی است .» با توجه به این تعریف ،سیاست بالمعنی الاخص، که نزدیک به معنای مصطلح سیاست است، این گونه تعریف می شود:« تدبیر و اداره امور جامعه در مسیر تحقق ولایت الاهی.»

سیاست بالمعنی الاعم ، موضوع اصلی بحث است ؛ ولی اهمیت سیاست بالمعنی الاعم را نباید فراموش کرد ؛ زیرا رهبری و ولایت خلق در عرصه های تربیتی ، علمی ، اخلاقی ، فرهنگی ، و... برای دست یابی به هدف آرمانی خلقت انسان ،نقشی کم تر از عرصه سیاست ، به معنای قدرت و حکومت ندارد . خط مشی کلی رهبران حق بر همین اساس تعیین می شود ، تا جایی که در برهه های از زمان به اقتضای موقعیت های اجتماعی و تاریخی ، کناره گیری از عرصه قدرت سیاسی ، به سیاستی صحیح و نقش آفرین ، تبدیل می گردد.

اهمیت و جایگاه سیاست

نگاه امیرالمومنین به سیاست ، نگاهی توحیدی والا هی  است؛ نگاهی که با نگرش دنیا مدارانه و قدرت محورانه به سیاست ، تفاوت جوهری و ماهوی دارد. منشأ اختلاف در تعریف سیاست ، تفاوت جهان بینی ها و تلقی های متفاوت متفکران و فلاسفه سیاست است.

بین دو عرصه حکمت نظری و حکمت عملی، پیوند محکمی برقرار است. این حقیقت از چشم پایه گذاران حکمت و فلسفه  در تاریخ اندیشه بشری ، پنهان نمانده و تقسیم حکمت نظری و عملی ، در فلسفه یونان باستان ، و تلقی «سیاست مدُن » در جایگاه سومین بخش حکمت عملی ، نشان دهنده باوری عمیق به پیوند شاخه های گوناگون حکمت است. این امر نشان می دهد که حکیمان به نظام اندیشه ای و عملی واحد و به هم پیوسته ای معتقد بوده اند و رفتار فردی ، خانوادگی و جمعی انسان را جدای از اندیشه و بینش او درباره عالم و آدم نمی دانسته اند.

 

سیاست آن گونه که هست

واقعیت تلخی که درتاریخ جوامع بشری دیده می شود ، این است که نظام سیاسی حکومت ها ، به جز حکومت هایی معدود در مقاطعی محدود ، منطبق بر چارچوب های مطلوب نبوده است. این واقعیت تلخ ، بسیاری از متفکران و نخبگان بشری را در امکان استقرار سیاست مطلوب ، دچار تردید و یأس ساخته است ، تا جایی که عالمان و فیلسوفان  سیاست ، وظیفه اساسی خود را تلاش برای تنظیم و تحدید و روابط قدرت دانسته اند و از این که قلمرو عملی سیاست کاملا تابه علم سیاست گردد، اظهار ناامیدی می کنند. از همین رو برداشت های منفی از سیاست ، همچنان باور عمومی و غالب بوده و حتی پالایش صحنه های سیاست یکی از اهداف دین شمرده شده است! همه این نگرش ها، بر مبنای رویکرد به واقعیت عینی و غالب سیاست بوده است؛ رویکردی که بر تبیین عوامل حکومت ها و دولت ها نیز سایه افکنده است.

هنگامی که «پالایش صحنه های سیاسی » یکی از اهداف مهم دین تلقی شود، دیگر نمی توان به عینیت دیانت با سیاست – به همان معنا از سیاست – قائل شد. بنابراین ، مراد از سیاست در این جا ، همان سیاست نا مطلوب است که در عین حال در جوامع بشری همواره – به جز موارد معدود – جریان داشته است.

ابن خلدون در بررسی عوامل افول حکومت ها ،سه عامل خود بزرگ بینی ، رفاه طلبی و تنبلی را بر می شمارد. بدیهی است که این تحلیل ، ناظر است بر همان رویکرد «سیاست ، آن گونه که هست » ، و البته اگر حکومتی بر مبنای چارچوب مورد نظر و تأیید دین ، تأسیس شود ، تا هنگامی که در همان چارچوب قرار داشته باشد ، اساساً نمی تواند به چنین آفاتی دچار آید.

از معاویه نقل شده است که برای بیان قساوت و سخت دلی حاکمان و بی اعتنایی آنان به روابط عاطفی و خانوادگی گفت: «الملک عقیم ؛ حکومت نازا است.»

مبانی معنوی و اخلاقی سیاست

در عین حال همان گونه که پیش تر اشاره شد ، سیاست به معنای تلاش و تدبیر برای رشد و تعالی فرد و جامعه ، بخشی جدا ناشدنی از وظایف و تکالیف دینی هر مسلمان است و هرگز در حاشیه قرار نمی گیرد . در حقیقت ، آن چه امروز به نام سیاست شناخته می شود ، بخشی از معنای جامع و متعالی به سیاست علوی است که سمت گیری آن نیز بر آمده از نگاه آن حضرت (امیرالمومنین) به اساسی ترین مسائل و محورهای زندگی انسان است.

اولویت ها و چارچوب اساسی توجه یک انسان مسلمان در زندگی چیست که نگاه به قدرت و حکومت را تغییر می دهد و آن را در چارچوب سیاست علوی تفسیر می کند؟ قطعاً بدون پرداختن به این اولویت ها ، نمی توان مبنای نظری و حقیقی سیاست علوی را درک کرد. این اولویت ها، ماهیتی معنوی ، عرفانی و اخلاقی دارد ، و بر خلاف دیدگاه هایی که عرفان را متعارض با سیاست تلقی می کند، از نگاه امیرالمومنین همین ه مقوم سیاست هستند.

این باور که «اندیشه عرفانی یکی از موانع تفکر منطقی و عقلانی است و در نتیجه از مشکلات اندیشه سیاسی می باشد» جداً قابل نقد و تأمل است و مبتنی است بر برداشت نادرست از عرفان و سیاست ، به خصوص در اندیشه علوی ، سیاست و عرفان رابطه ای تنگا تنگ دارند و سیاست – به همان معنا که قبلاً اشاره شد – لازمه سفر چهارم عارف به شمار می آید.

( «مردم به هیچ چیزی مثل ولایت فراخوانده نشده اند» ، و «سیاست ما عین دیانت ما است و دیانت ما عین سیاست ما» و «سیاست ، عالی ترین دانش ها و والاترین هنرهای است که اگر به درستی در جامعه ای  هدایت نشود جامعه روی نیک بختی نخواهد دید.به نقل از افلاطون»

اهداف و غایت سیاست

تبیین اهداف سیا ست از مهم ترین مسائل اندیشه سیاسی است که از دیرباز مورد بحث و گفت وگو بوده است. اگر چه فلاسفه بزرگ دوران باستان ، وظیفه عمده دولت و نظام سیاسی را «تعلیم و تربیت» می دانسته اند، در قرون اولیه دوران جدید ، بیش ترین تأکید متفکران سیاسی غرب ، بر مقوله هایی چون آزادی ، امنیت ، تضمین مالکیت شخصی ، استقلال ، صلح و عدالت متمرکز بوده است. ایشان تمام این امور را از طریق قانون و دموکراسی قابل تحقق می دانسته اند. گرچه دردهه های اخیر توجه به امر آموزش و پرورش شهروندان در شمار یکی از وظایف دولت ها قرار گرفته است، ولی تأمین رفاه و امنیت ، دو هدف اساسی دولت ها است که بیش از هر امری دیگری توجه نظریه پردازان عرصه سیاست را به خود جلب کرده است.