زرتشت پسر پوروشسپ و دغدو و از خاندان اسپنتمان بود. از تحقیقات اقای جلال الدین اشتیانی اینگونه برداشت میشود که زرتشت قبل از بعثت موسی به تبلیغ دین خود پرداخته است

زرتشت به روایات نیمه سنتی  از هفت سالگی به فراگیری دانش زمان خود برخواست و هشت سال نزد خردمند زمان خویش برزین به فراگیری دانش مشغول بود
در این زمان کشاورزی هم میکرد.جوانی زرتشت همزمان بود با هجوم تورانیان به سرزمین ایران که زرتشت به هدف پرستاری از زخم خوردگان و انجام کار افتخاری برای بینوایان داوطلب شد.
وی پنج سال را در خدمت مجروحین گذراند.بعد از ان دوران به نزد پدر کشاورز خود بازگشت و با هووی دختر فرشوشتر مشاور ویشتاسپ ازدواج کرد.
روح زرتشت از دیدن ظلم به بشر ازرده بود و اغلب به تفکر درمسائلی همچون خیر و شر میگذراند.
میدانست که هدف از افرینش او ان بوده که اصلاحات بس بزرگی را در جامعه خویش به خواست دادار یکتا انجام دهد.
پس به همسرش گفت:بر انم تا خلوت گزینم و بر نیکی و پلیدی اندیشه کنم.باشد تا سرچشمه شوربختی انسانها را بیابم.انرا بخشکانم و مردمان را به سعادت رهنمون شوم.
ویدر بیست سالگی بنا به روایات به کوهی رفت(گویند سبلان بوده)و انزوا گزید و تا 10 سال در انجا بود.غذایش اندک بود و کمتر میخوابید و
بیشتر می اندیشید.خوراکش پنیر بود و میوه ها و ساقه گیاهان.چه بسا اهریمنان و دست نشاندگانش در صدد اغوای وی برامدند.ولی اراده او از نور مزدا منشعب میشد.
روزی بر فراز کوه اگاهی و دانش مزدا افریده جانش را فراگرفت. وهومن و امشاسپندان را دید.اری. اینک اشو زرتشت برزیده شده بود.او از ابتدا هم برگزیده بود.
او فهمید که روز را هیچگاه پایانی نیست و شب را هرگز انجامی نخواهد بود.
نیچه این صحنه پایین امدن از کوه را از زبان زرتشت خطاب به خورشید اینگونه بیان میکند:ای اختر بزرگ.اگر بر انها که نور نثار میکنی.نمیتابیدی.خشبختی تو کجا میبود
ده سال است که تو اوج گرفته و بر غار من تابیده ای.اگر به خاطر من و عقاب من و مار من نبود.تو تاکنون از نور خود و از این کوره راه به تنگ امده بودی.ولی هر بامداد ما انتظار قدوم تو را داشتیم و از نور تو تا اخرین حد استفاده نموده و بر تو درود میفرستادیم.
فغان که من از دانش خویش به تنگ امده ام.همچون زنبور عسلی که بیش از حد عسل گرد اورده..باشد نیازمند انم که دست هایی به سویم دراز شود تا قسمتی از ان را بر انان نثار کنم.
من انچه گرد اورده ام را با رغبت تقدیم و تقسیم خواهم نمود.
مردمی که زرتشت به میان انها بازگشت دو دسته بودند. یا کشاورز و دامدار که شهرنشین بودند که زرتشت از اینان بود. یا بسیاری دیگر که بر اساس سنت پیشینیانشان صحراگرد بودند و عناصر طبیعی چون ماه و خورشید را میپرستیدندو گروه خدایان قدیم را میستودند.
خدایان هم در قدیم گروه دیوان را میپرستیدند و به چپاول میپرداختند.که زرتشت این گروه را پیروان دروغ و راه ناراستی میخواند و هماره ایشان را به راه راستی دعوت میکرد. زرتشت بسیاری از مراسم گذشته را منع کرد.فدیه دادن و مراسم باده گساری مقدس و قربانی را کاملا رد کرد.نخستین پیرو او پسر عمویش مدیو ماه بود پسر عمویش بود که ده سال تنها یاور پیامبر اریایی بود.
بزرگان شهر زرتشت را اخراج کردند چرا که عقایدی که او مروج انها بود با کیان و اساس حکومت انان مخالف بود.