آورد .

نظري اجمالي به تاريخ هخامنشيان

در سال 559 كوروش از طايفه هخامنشي كه يكي از ده طايفه مهم فارس در جنوب غربي نجد ايران بود پادشاه انزان شد و خاندان خود را به نام جذ خود هخامنش مرسوم كرد .

سرزمين پادشاهي انزان ، كه كم و بيش با ايلام متحد است در اين زمان باجگذار دولت بزرگ مادي    

محسوب ميشود .

كوروش بين سالهاي 556 و 549 قبل از مسيح علم طغيان برافراشت . استياگس پادشاه ماد شخصا در محل حاضر ميشود تا طغيان را سركوب كند اما شكست ميخورد و به اسارت مي‌افتد . اكباتان تسخير و غارت ميشود . فارسيان تمام قلمرو حكومت ماد را به خود ضميمه ميكند و كوروش پاسارگاد يكي از پايتختهاي بزرگ هخامنشي را تأسيس مي‌كند . در سال 546 لشگركشي مشهور براي جنگ با كرزوس پادشاه ليديه صورت ميگيرد . كرزوس نيز شكست ميخورد و اسير ميشود . ليديه ساتراپ نشين ميشود و شهرهاي يوناني آسياي صغير يكي پس از ديگري منكوب ميشوند . تمام قسمت غربي آسياي صغير تحت سيطرة هخامنشيان در مي‌آيد .

سر شيري در حال غُّريدن از سنگ لاجورد ـ تخت جمشيد ـ قرن پنجم تا چهارم قبل از ميلاد ـ موزه ايران باستان ـ تهران

دو بز وحشي از طلا ـ دوره هخامنشي قرون ششم تا پنجم قبل از ميلاد مسيح ـ در موزه فرير گا لري يواشنگتن

در سال 539 قبل از مسيح كوروش سراسر دجله را تا بابل در مينوردد . در آنجا بنويند اسير ميگردد و بندگان بابلي ناگزير از بوسيدن پاي فرمانرواي مطلق خود ميشوند . بدين طريق فارسيان تقريبا بر تمام شرق نزديك تسلط مي‌يابند و اين فتوحات همه جا به سهولت صورت ميپذيرد . قوم پارسي در سالهاي معدودي بر تمام قلمرو حكومتي شرق قديم درست مي‌يابد .

در گذشته ميخواستند كه در اين پيشرفتها نفوذ دين زرتشت را دخيل بدانند و همه را مديون توسعه آن اعتقاد بشمارند . اما بر خلاف اعراب كه هم خود را مصروف توسعه و انتشار دين تازه كردند هخامنشيان بسيار در قبال اعتقادات دين ديگران گذشت و تساهل از خود نشان دادند و به ادياني كه در قلمرو حكومتشان بود احترام گذاردند . كافي است در اين بازگشت قوم يهود را به خاطر آوريم و حدود فرماني را كه آنها را قادر به تجديد بناي معبد خود ساخت . از آن گذشته باز بايد به خاطر داشت كه كوروش در بابل خود را برگزيده و طرف توجه خاص مردوك خان ، دستهاي او را در دست گرفت و پس از ورود به شهر دستور به تجديد بناي معبد او داد . توضيح اينكه علت تفوق نظامي فارسيان از چه بود كاري است دشوار . اينان در هر كار سرعت عمل داشتند ، در برابر هيچ نيرنگ و رشوه‌أي پا سست نميكردند و از آن گذشته طلاي پارسيان موجزي ميكرد و كار را پيش مي‌برد .

از تشكيلات مملكت در اين دوره تقريبا هيچ اطلاعي در دست نيست هر چند كه بدون ادني ترديد سازمان جالب توجهي در آن دولت وجود داشته است زيرا در تمام دوران فرمانروايي كوروش حتي يك طغيان و عصيان نيز رخ نداد . پس از مرگ كوروش پسر ارشدش كمبوجيه (522 530 قبل از ميلاد مسيح)‌مصر را مسخر كرد . پسامتيش فرعون در ممفيس محاصره شد و ناگذير از تسليم گرديد . در ژوئن 525 قبل از مسيح دولت در ري نيل مطيع و منقاد ميگردد . كمبوجيه در سال 523 قبل از مسيح از صحنة تاريخ خارج ميشود . پس از واقعة گوماتاي قاصب يكي از بستگان دور كوروش به نام داريوش اول بر سرير سلطنت مينشيند و از 522 تا 486 قبل از ميلاد سلطنت ميكند . دوره فتوحات ديگر سپري شده است و بايد با سازماني مطمئن و پا بر جا حكومت بر اين ديار پهناور را تسجيل نمود . اما بعضي از عصيانهاي محلي وحدت حكومت هخامنشي را متزلزل ميكند . ديگر نرمي به كار نمي‌آيد و به همين دليل هم سران قيامها به دار آويخته ميشوند .

به دستور داريوش حجازي بسيار مهمي در بيستون به وجود مي‌آيد . در اين حجازي داريوش را در زير مظهري از اهورمزدا مي‌بينيم كه بالهاي خود را گسترده است . او پيشاپيش دو تن از بزرگان گام بر ميدارد و پاي خود را بر پشت يكي از دشمنان ميگذارد و بر هشت تن از نافرمانان كه دستهايشان به پشت بسته است و ريسماني به گردن دارند تحكم ميكند (نهمين اسير كلاه نوك تيز سكاها را بر سر دارد ) . در زير حجازي كتيبه‌أي سه زباني گزارش فيروزي شاه شاهان را ميدهد .

اما داريوش به حفظ دولت كمبوجيه اكتفا نورزيد و به توسعه آنهم همت گماشت . فتح ساتراپ نشين هندوستان از زمره كارهاي او است . از اين ناحيه (كه با سند مطابق است ) در بيستون ذكري نشده است ديگر مشرق زمين براي اولين بار متحد شده و به هم پيوسته است . دولت ايران شامل مصر و سيمنائيك ميشود و تا تركستان و هند ميرسد و براي توسعه دادن به اين دولت پهناور هم ميشد شرق را انتخاب كرد و هم غرب را داريوش راه غرب را در پيش گرفت . پس از چند جنگ موفقيت آميز با يونانيها در سال 490 قبل از ميلاد نزديك ماراتون داريوش براي نخستين بار شكست خورد . از نظر يونانيها ماراتن پيروزي قطعي و حتمي به حساب مي آيد . اما براي ايرانيها تنها عقب نشيني ساده و بي اهميتي محسوب ميشد . پاسارگاد به عنوان پايتخت خيلي دور از دسترس شده بود هر چند كه به عنوان مركز ديني همچنان مورد توجه بود و شاهان تا آخر دورة حكومت اين سلسله در آنجا تاجگذاري مي‌كردند اما شوش به عنوان پايتخت سياسي و اداري جاي پاسارگاد را گرفت . اين شهر قديمي ايلامي براي اين مقصود موقعي برجسته داشت . خليج فارس كه ارتباط امپراتوري را با مصر و هند برقرار ميداشت در حدود صد كيلومتر از آن فاصله داشت . دجله ارتباط آنرا با بابل تأمين ميكرد . به زودي در اين شهر كاخهاي سلطنتي و يك حلقه بنا گرديد . در دوره فرمانروايي اردشير اول كاخ بزرگ در اثر حريقي معدوم شد . در جنوبي ترين نقطه شهر در انتظار تجديد بناي كاخ اصلي بلافاصله مقزي براي پادشاه ساخته شد كه خيلي كوچكتر بود . قطعات حجازي كه از شوش به دست آمده همه متعلق به همين كاخ كوچك است .

اين بنا هنوز درست به اتمام نرسيده بود كه داريوش تصميم گرفت كه در قلب امپراطوري پايتخت ديگري بنا كند كه همان پرسپوليس يعني ((شهر پارسيان )) باشد . اين شهر داراي بناهاي عظيمي بود كه به كار برگزاري بزرگترين تشريفات سال ميخورد . هنگام اعتدال ربيعي نمايندگاني از سراسر كشور به پايتخت مي‌آمدند تا شاه شاهان را بستايند . پرسپوليس محل مطمئني بود كه تمام قبايل وامم فرودست اين امپراطوري پهناور مي‌توانستند در كمال امن و راحت به انجام دادن مراسم قرباني ديني خود بپردازند . مراسم رسمي نيايش پادشاهي در كار نبود . اما اينكه پادشاه به اراده خداي بزرگ و آفريننده جهان اهورا مزدا بر سرير سلطنت جلوس كرده بود به اجزاء اين امپراطوري وحدتي ميبخشيد . همه چيز در تخت جمشيد ساخته و پرداخته شده است تا اين حس ملي را در بينندگان و اتباع بيدار كند و به تشريفاتي كه هر سال به موقع بهار اجرا ميشد جلال و جبروت بخشد . . . . تحت قيادت اهورامزدا و در حضور شاه شاهان دو قوم سرور يعني پارسيان و ماديان در اين مراسم شركت ميجستند و ناظر اين بودند كه چگونه تمام اقوام وامم مختلف اين امپراتوري پهناور هداياي خود را به نشانه وفاداري و اطاعت به پاي تخت شاه نثار ميكنند .

سنگ سياهي كه مورد استعمال آن معلوم نشد ومزين است به نقش شيري  كه مي غُّرد . تخت جمشيد ـ دورة هخامنشي ـ قرن پنجم قبل از ميلاد

در آن عهد كه قدرت ايرانيان به ذروه خود رسيد هنر ايراني نيز در حد اعتلاي خود بود تا جنگ بر آساي اسكندر اين امپراتوري توانست بر پايه‌هاي مستحكمي كه به دست كمبوجيه و داريوش ايجاد شده بود پايدار بماند . توسعه اين دولت با شكستي كه خشايار (465 486 قبل از ميلاد ) در انجام نقشه خود براي دست يافتن به يونان خورد متوقف گرديد . اردشير اول (359 404 قبل از ميلاد )‌مردي بود سست . از دوره داريوش دوم تحريكات و فساد آغاز دوره انحطاط و فساد را گواه است . در سارد ، ماد و مصر نافرماني و عصيان ظاهر ميشود . در دوره سلطنت پسر او به نام اردشير دوم (359-404 قبل از ميلاد مسيح ) باز هم حكومت ضعيفتر ميشود . بازگشت ده هزار تن مزدور يوناني كه پس از قتل فرمانده خود با گذشتن از ارمنستان بدون اينكه كسي معارض آنها شود به كشور خود رسيدند نشانه‌أي بارز است براي ضعف و فتور .

مصر نيز استقلال ميخواهد و بدون دردسر به مطلوب خود ميرسد خود امپراتوري نيز با طغيان ساتراپها از بيخ و بن متزلزل ميگردد . در دوره اردشير سوم (338 359 قبل از ميلاد) باز اين كشور دمي بر خود مي‌آسايد . اين فرمانروا مردي است با اراده ، مقتدر و سخت گير و با تصميمي تزلزل ناپذير طغيانها را سركوب و از نو مصر مسخر ميكند . اما او را مسموم ميكنند و دولت هخامنشي پس از او ديري نميپايد .

در مغرب نيروهاي تازه نفسي خود نمائي ميكنند ايرانيان خطر مقدونيان را دست كم ميگيرند . هنگامي كه اسكندر با سپاهي اندك از دار دانل مي‌گذرد داريوش سوم فرمان ميدهد كه او مقهور كنند و به شوش بياورند . اما سپاه ايران در نبرد گرانيكوس منهدم مي‌شود . شهرها يكي پس از ديگري به دست دشمن مي‌افتد و شاه ناگذير از تخيلات خود چشم مي‌پوشد . هنگامي كه شاه به دفاع از خط رودخانه‌هاي بزرگ توفيق مي‌يابد ، ميكوشد تا با دادن هدايا خود از مهلكه برهاند اما اسكندر از معامله درباره چيزي كه در اختيار خود ميداند سر باز ميزند . در گوگمل نزديك كوههاي آسور سر انجام دولت هخامنشي منقرض ميشود . داريوش به اكباتان مي‌گريزد شوش بدون مقاومت تسليم ميشود بر اثر حدوث اتفاقي يا غير از آن تخت جمشيد طعمه حريق مي‌گردد و داريوش در شمال شرق مملكت نزديك دامغان بدست يكي از ساتراپها كشته ميشود .

 

پاورقي‌ها :

1 در بدو امر دولت هخامنشي به قبايل و ملل مقهور احترام ميگذارد و بيشتر به آنها به چشم متفق و هم پشت مينگرد تا فرو دست و فرمانبر . به همين دليل هم هست كه كوروش در سال 539 قبل از ميلاد همزمان با تصرف بابل يهوديان اخراج شده را باز ميگرداند و دستور ميدهد كه آنها معابد خود را بسازند و به همين جهت مورد تمجيد و تحسين يهوديان قرار ميگيرد و از او به عنوان مسح كرده يهود ياد ميكند . خداوند در حق مسح كرده خود كوروش چنين ميفرمايد : ((چونكه من او را به قصد اينكه طوايف از حضورش مغلوب شوند به  دست راستش گرفتم پس كمرگاه ملوك را حل كرده در هاي دو مصراعي را پيش رويش مفتوح خواهم كرد كه دروازه‌ها بسته نگردند . من در پشاپيشت رفته پشته ها را هموار ميسازم و درهاي برنجين را شكسته بندهاي آهنين را پاره پاره مينمايم . خزينهاي ظلمت و دفينهاي مستور به تو ميدهم تا كه بداني من كه تو را به اسمت ميخوانم خداوند و خداي اسرائيلم )) (كتاب اشعياء ، فصل چهل و پنجم ،آيه‌هاي 1 3 ).

2 بعضي از باستانشناسان معتقدند كه انتخاب محل تخت جمشيد و حتي شروع ساختمان آن به دستور كوروش بوده است . اما آندره گدار سنة 540 قبل از ميلاد را پيشنهاد ميكند (هنر ايران ، چاپ پاريس 1962 صفحه 118). نظر گدار از آنجا تأييد ميشود كه داريوش نميتوانست در عين حال در سال 518 قبل از مسيح هم محل تخت جمشيد را انتخاب كند و هم بناهاي عظيمي مانند صفه ، آپادانا و تحيره را بنيان گذارد . از آن گذشته در اثر حفاريهاي هرتسفلد (1931 در تخت جمشيد ) پي بناهايي از زير خاك بيرون آمد كه به نظر مي‌آيد همان گور كمبوجيه باشد